کد خبر: ۱۲۹۴۷۹
تاریخ انتشار: ۱۹:۱۰ - ۱۹ آذر ۱۳۸۹
دی نا نوشت:

ماه چهره خلیلی فارغ التحصیل دانشگاه آکسفورد در رشته معماری است. او بی ‏شک یکی از آتیه داران هنر سینما در ایران است. چهره کلاسیک، ارائه بازی ‏زیبا در فیلمها و سریالها، آشنایی کامل با فن گریم، ساخت چند فیلم کوتاه که ‏جوایز بین المللی فراوانی را برای او به ارمغان آورده است، نگارش فیلمنامه و ‏بالاخره تسلط فوق العاده اش بر زبان انگلیسی از او یک هنرمند حرفه ای ساخته ‏است. او نوه پروین سلیمانی، بازیگر قدیمی سینما و تاتر ایران بوده و همسرشاهد احمدلو، کارگردان سینمای ایران است.


http://www.dayna.ir/Images/News/Larg_Pic/3-9-1389/IMAGE634262091543530000.jpg

باچه انگیزه ای به ایران برگشتید؟‎ ‎
من سال 1363 به همراه خانواده ام به انگلستان رفتم و سال 81 بعد از هجده، ‏سال به ایران آمدم. آن موقع مادربزرگم را درست نمی شناختم و فقط از طریق ‏فیلمهایش او را می شناختم. ایشان خیلی دوست داشت طرف سینما بیایم. ابراز ‏علاقه من برای دیدن اهالی سینما با عث شد به اتفاق مادربزرگم به دیدن ‏بازیگران سینمای ایران برویم. ‎

چگونه وارد سینما شدید؟‎

دفتر آقای ایرج قادری نزدیک خانه مادربزرگم بود. آنها در طی 30 سال حدود ‏‏5 تا 6 فیلم با هم کار کرده بودند. به اتفاق مادربزرگم به آنجا رفتیم. آقای قادری ‏به من گفتند در فیلم من بازی میکنی؟ من گفتم اینجا زندگی نمیکنم باید برگردم ‏انگلیس. اون موقع سردبیر یک روزنامه بودم. گفتند من یک سناریو دارم که ‏خیلی مناسب شماست. دوست دارم شمابازی کنی. ولی فیلمنامه آماده نیست. تا ‏آماده بشود 8 تا 9 ماه زمان می برد. هر زمان که آماده شد شما را خبر می کنیم. ‏همینطور هم شد تماس گرفتند و فیلمنامه را با یک مسافر فرستادند. من باورم ‏نمی شد چون تا آن موقع فیلمنامه نخوانده بودم و نمی دانستم شکل و فرمتش ‏چگونه می باشد. خواندم و از نقش خیلی خوشم آمد. نقش یک دختر کور. از نظر ‏من نقشی که پیشنهاد شده بود خیلی خوب بود، در ضمن آقای قادری همیشه ‏معرف بازیگران خوبی بوده اند. از طرفی هر وقت به فیلمهای مادربزرگم نگاه ‏میکردم می گفتم چه خاطره خوبی از جوانی خودشان برای ما بجا گذاشته است. ‏گفتم خب، من هم یک خاطره خوب از خودم بگذارم. این شد که با توجه به ‏اطمینانی که مادربزرگم به آقای قادری داشتند پیشنهاد ایشان را پذیرفتم. آمدم ‏تست بازی و گریم دادم و تمرین کردم تا فیلمبرداری شروع شد. آن چهار ماهی ‏که در ایران بودم خیلی روی لهجه و زبان فارسی کار کردم. من لهجه نداشتم ‏ولی در تکلم زبان فارسی کند بودم. یعنی دنبال کلمه میگشتم. می توانستم بجای ‏کلماتی که یادم نبود معادل انگلیسی استفاده کنم ولی دوست نداشتم اینکار را بکنم ‏چون زیبا نیست. کار که تمام شد من به لندن برگشتم. علاقه ای که به پشت ‏صحنه داشتم باعث شد من در لندن نه ماه کلاس بازیگری ببینم‎ ‎
‎ ‎
در این مدت کاری پیشنهاد نشد؟ا‎

چرا، درست روزیکه فیلمبرداری "چشمان سیاه" تمام شد فیلم "شمعی در باد"کار ‏خانم پوران درخشنده پیشنهاد شد ولی من باید به انگلستان برمی گشتم و نتوانستم ‏کار کنم. رفتم لندن و بعد از آن دوره فشرده بازیگری، اتفاقی افتاد که من مجبور ‏شدم با مادرم به ایران بازگردم. من با دکترکریمی نویسنده "چشمان سیاه" تماس ‏گرفتم تا بخاطر شرکت ایشان در مراسم ختم دایی ام، آقای حسین فرهادپور ‏شیرازی، تشکر کنم که ایشان از من خواستند به دفتر آقای جوزانی در هفت تیر ‏بروم. به آنجا رفتم و آقای کریمی، من و آقای جوزانی را به یکدیگر معرفی ‏کردند ‎
آقای جوزانی گفتند من یک سناریو دارم که نقش اصلی آن خیلی به شما می آید. ‏بازی می کنید؟ که من گفتم نه می خواهم برگردم. یک تابلوی بزرگ از تصویر ‏یک زن شمالی پشت سرشان بود که گفتند نقش اصلی فیلم خیلی شبیه به این ‏عکس است که اصلیتش کرد است. داستان را برایم تعریف کردند و بعد متقاعدم ‏کردند که فیلمنامه را بخوانم. چهار قسمت اول را که خواندم آنقدر زیبا بود که ‏جذب داستان "در چشم باد" شدم.
‎‎ ‎
انتخاب نقش چه معیاری دارید؟‎

دردررجه اول، فیلمنامه خوب و البته کارگردانی که به توانایی هایش اطمینان ‏داشته باشم.‎

چگونه باهمسرتان شاهداحمدلو آشناشدید؟‎

سر فیلم "تله" که من بازی داشتم ‏آقای احمدلو برای دیدن آقای توکل نیا که در فیلم "اگه میتونی منو بگیر" با هم ‏همکاری داشتند، سر صحنه می آمدند که ما بهم معرفی شدیم. در آن زمان من که ‏تازه برای فیلم "عید قربانی" از جشنواره سانفرانسیسکو جایزه گرفته بودم، فیلمم ‏را برای تماشاکردن به ایشان دادم و این نقطه شروع بود‎ ‎
‎ ‎
خانم خلیلی در قبول کردن نقشهایتان، پول چقدر تأثیر دارد؟‎ ‎

پول در مرحله آخر است. ابتدا سناریو پیشنهاد می شود. نقشم باید خوب باشد. ‏بعد گروه را در نظر میگیرم. همه چیز که خوب بود تازه به قرارداد می رسیم. ‎
‎ ‎
‎تا حالا شده بخاطر پول نقشی را نپذیرید؟‎ ‎

خیر، بعد از بازی در "چشمان سیاه" و "نقاب" و یک سالی که از ‏فیلمبرداری در "چشم باد" می گذشت، "مختارنامه" پیشنهاد شد و بخاطر خود ‏نقش و بزرگی پروژه و خوب بودن گروه بخصوص اعتمادی که به آقای ‏میرباقری بعنوان کارگردان داشتم، باعث شد من سفید امضاء کنم. درحالیکه نقش ‏به خیلی ها پیشنهاد شده بود و به توافق نرسیده بودند، که قسمت من شد.‎ ‎
‎ ‎
‎ شما سابقه گریم هم دارید ولی در ایران تا حالا کار گریم نکرده اید، چرا؟‎

الان دوست دارم بیشتر به بازیگری بپردازم. درست است که من در لندن ‏آموزش گریم دیدم و گریم خواندم. حتی در آنجا گریم تدریس کردم و شرکت گریم ‏داشتم .‎

از فیلمهایی که ساخته اید یا درحال ساخت دارید برایمان بگویید؟‎

فیلم "عید قربانی" را ساخته ام و در حال حاضر فیلم "ستاره من پروین" را در ‏دست ساخت دارم. دغدغه من، مستند سازی ست. من دو فیلم داستانی هم ساخته ‏ام ولی چون هدفم ساخت فیلم داستانی نیست از آنها نام نبرده ام .‎

‎آیا ورود شما به عرصه کارگردانی، مانند بازیگری اتفاقی بوده و یا انگیزه ‏خاصی را دنبال می کنید؟‎ ‎

بعد از دوره تئاتری که در لندن دیده بودم، وقتی به ایران برگشتم به ‏آموزشگاه بازیگری استاد سمندریان مراجعه کردم که حدود 2 سال بصورت پاره ‏وقت در کلاسها شرکت کردم. خیلی کمکم می کرد. هم برای بازی و هم برای ‏زبان و فن بیان. یکی از کلاسهایی که سال 84 در آموزشگاه داشتم برای آقای ‏فخیم زاده بود که کارگردانی و بازیگری را آموزش می دادند.

من با آقای فخیم ‏زاده سر سریال "مختارنامه" همبازی بودم. آقای فخیم زاده نقش عمرسعد، شوهر ‏من را بازی میکردند که من به لج برادرم مختار، به همسری عمر سعد در آمده ‏بودم. سرکلاس، ایشان با توجه به آشنایی قبلی، مدام به کارگردانی می پرداختند ‏و به من توصیه میکردند به کارگردانی توجه کنم. البته جرقه ها از قبل زده شده ‏بود. چون آنجا خیلی دوست داشتم ببینم کارگردان چه کار می کند. کنجکاو بودم ‏این چه بود که کارگردان نوشت یا اینکه دکوپاژ چیست. از کار کارگردان خیلی ‏خوشم می آمد و احترامی که به کارگردان میگذارم مثل احترامی ست که یک ‏بیمار به دکتر قلبش و یا جراحی که زندگی اش در دست اوست میگذارد. بهرحال ‏انگیزه ای که آقای فخیم زاده به من داد خیلی مؤثر بود. داستان "آبی" را در ‏دست داشتم و به من میگفتند برو درستش کن. اولش برایم خیلی سخت بود ولی ‏بعد از مدتی که کار کردم از کارگردانی خیلی خوشم آمد‎ ‎

فیلم عیدقربانی چه جایزه هایی برد؟‎‎
‎ ‎
این فیلم در جشنواره های مختلف جایزه هایی را بخود اختصاص داد. اولین ‏جشنواره ای که فیلم در آن شرکت کرد، جشنواره فیلم فرهنگی سفر در چهار ‏محال بختیاری بود که جایزه اول را نصیب خود کرد. بعد از آن جایزه بهترین ‏فیلم کوتاه "سانفرانسیسکو" را بردم. در گرانادا جایزه بهترین تدوین را گرفت و ‏در بروکسل هم جایزه بهترین فیلم ویژه مستند را از آن خود کرد.بهر حال از ‏آنجایی که مستند سازی را از فیلم داستانی، شیرین تر میدانم بسیار تشویق شدم تا ‏ساخت مستند را ادامه دهم‎. ‎

بعد از فیلم "عید قربانی" ساخت فیلم مستندی از زندگی مادربزرگم، خانم ‏پروین سلیمانی را شروع کردم. همیشه پیش خودم می گفتم چرا هیچ کس از ‏زندگی مادربزرگم فیلمی تهیه نمی کند. بهر حال ایشان یکی بازیگران قدیمی ‏سینما و تلویزیون هستند. ایشان بالای سیصد فیلم سینمایی را در کارنامه خود ‏دارند. به همه اینها کار دوبله و رادیو را نیز اضافه کنید.ایشان قبل از اینکه ‏تلویزیون در ایران شروع به کار کند ، هنرمند فعالی بوده اند. انجام این کار را ‏به نوعی وظیفه خود می دانستم. ‎

گویا درحال حاضر مشغول نگارش فیلمنامه هستید؟‎ ‎

بله در حال حاضر مشغول نگارش فیلمنامه ای با نام "جابجا" هستم که طرح آن ‏به شدت مورد استقبال تهیه کننده قرار گرفته و قرار است شاهد(احمدلو) آن را ‏کارگردانی کند. این فیلمنامه را می بایست تا سه ماه دیگر آماده کنم. بغیر از ‏نوشتن فیلمنامه فیلم های کوتاهم، تجربه دیگری در این زمینه نداشتم. هر چند که ‏من سال گذشته دوره های فیلمنامه نویسی و مستند سازی را در لندن گذرانده ام و ‏این اولین تجربه من در زمینه فیلمنامه نویسی است. ‎

‎میان بازیگران زن ایرانی کار کدام را می پسندید؟‎ ‎

من همیشه بازی خانم گلاب آدینه را دوست داشته ام. از قدیمی ها هم کار خانم ‏آذر شیوا را دوست دارم و البته از میان بازیگران قدیمی تر از ایشان هم بازی ‏مادر بزرگم را می پسندم. ببینید اگر شما از من بپرسید که کدام خواننده را دوست ‏دارید و یا بهترین فیلم از دیدگاهت کدامست؟ جواب من اینست که من آهنگ های ‏بخصوص یک خواننده را دوست دارم و یا بازی فردی را در یک فیلم دوست ‏دارم ولی ممکن است در فیلمی دیگر دوست نداشته باشم بنابراین بیشتر به دنبال ‏سلیقه های خودم هستم. ‎

رابطه شما با موسیقی سنتی ایران چگونه است؟‎ ‎

بسیار خوب. عالی. چون دایی من آقای حسین فرهاد پور در شیراز موسیقی کار ‏می کرد و کسی بود که قیچک را معرفی کرد. بهر حال با موسیقی بی ارتباط ‏نبودم و نیستم. در لندن هم چون از ایران دور بودم به فرهنگ، دین و زبان وطنم ‏علاقمندی بیشتری نشان میدادم. اصولا انسان از هر چیزی که دور باشد نسبت به ‏آن مشتاق تر میشود. زمانی که آقای شهرام ناظری در لندن کنسرت می گذاشت، ‏محال بود که نروم. و یا حتما در کنسرت کامکارها که معمولا هر دو سال یکبار ‏در لندن برگزار میشد شرکت می کردم.

درحال حاضرمشغول بازی درچه کاری هستید؟

بازی در فیلم جدید آقای ایرج قادری به نام "مصادره" که بلافاصله پس از پایان این کار برای مدتی عازم لندن هستم.

گویا در این فیلم دچار سانحه شدید؟

بله،شکستگی دست بود که مدتی باعث عقب افتادن کارم شد.
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"