کد خبر: ۱۴۸۳۵۱
تاریخ انتشار: ۰۸:۴۹ - ۲۵ خرداد ۱۳۹۰
واكنش ها همچنان به برداشتن اسبها از ميدان امام ساري ادامه دارد و در جديدترين واكنش سيد عبدالحسين مختاباد،آهنگ ساز و خواننده ساروي مطالبي را عنوان كرد كه بيشتر از آنكه به اسبها ارتباط داشته باشد به نقد يك تفكر و نسل بر مي گشت.

به گزارش «دريانيوز» وي در يادداشت با عنوان "نسل من،نسل سوخته" آورده است:

مي شد به جنگ صاعقه ها رفت آن لحظه ها "جواني" ما بود .("شفيعي كدكني" )

روزگار غريبي ست نازنين!؟ شايد تعبيير زيباي رسول ملا قلي پور- آن يار سفر كرده- درباره من و نسل من از جمله بهترين تعابير بود "نسل سوخته".

بله من نسل سوخته اين سرزمينم. من و نسل من نوجواني و جواني را درك نكرديم؛نوجوانيم ( دوران راهنماي و دبيرستان)با نفرت و شعار و خشم "مرگ بر شاه، مرگ بر آمريكا، مرگ بر شوروي و..."گذشت، اندكي كه پا به سن شدم و سبيلي و ريشي تنك بر صورتم نمايان شد( دوران دانشجويي) جنگ بود و جنگ.

و من همراه نسلم فقط مرگ بر همه دنيا و درود بر خود را بآسمان حوالت مي كرديم، ديگر مجالي براي شادي و سرور نبود، به قول سايه:

"در اين زمانه كه درمانده هر كسي / از بهر نان شب / ديگر براي عشق و حكايت / مجال نيست / عصيان زندگيست."

به واقع هيچ موقعيتي براي شادي و سرور مهيا نبود، وقتي هر روز و هر شب گوشه گوشه اين خاك بلاخيز از خون جوانان وطن لاله گون مي گشت، وقتي هم بازي كودكي هايت با پيكري غرقه به خون به شهر و ديارش باز مي گشت، وقتي هم كلاسي دانشگاهت را يا با دست و پاي قطع شده و يا پيكري بي جان ملاقات مي كردي "ديگر براي عشق و حكايت مجالي" متصور نبود....

اما آن روزهاي تيره و تار بر وطنم-ايران- با رشادت و از خود گذشتگي مردم بزرگ ايران به صبح اميد مبدل شد، به قول خواجه شيراز:

آن همه ناز و تنعم كه خزان مي فرمود عاقبت در قدم باد بهار آخر شد

صبح اميد كه بود معتكف پرده غيب گو برون آي كه كار شب تار آخر شد

آن پريشاني شب هاي دراز و غم دل همه در سايه گيسوي نگار آخر شد

و... جنگ تمام شد اما نگاه جنگي و انقلابي همچنان همانند سايه اي من و نسلم را تعقيب مي كرد؛ انگار ما همزاد خشونت و نفرت بوديم، هر گونه صلح انديشي و دوستي و سازش مصادف با تسليم و خيانت و وطن و دين فروشي بود، شادي،خنده، موسيقي و تفريح از مكروهاتي بود كه انجام ندادنش ارجح تر از انجام دادنش بود و... تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.

اما اين نسل اكنون صاحب فرزنداني شده است كه مي خواهند شاد و سرزنده بزيند، اما نسل من از زندگي كردن، بودن و پايكوبي و شاد زيستن با آنان در هراس است. او حتي از در آغوش گرفتن فرزندش در جمع دوستان شرم مي كند، با كابوسي "بوف كور وار" به پوشش و ارتباطات بچه هايش مي نگرد... و اين نسل با اين رویاها و آرزوهاي نامتجانس با عصر حاضر، شد ميدان دار عرصه هاي سياسي،اجتماعي، علمي،فرهنگي و هنري مملكت بزرگ ايران.

او در همه چيز تظاهر مي كند، در مديريت در شعائر مذهبي، در فرمان راندن و فرمان بردن، تصميماتش انقلابي و لحظه اي و گذراست، با جهاني در ستيز است، در حالي كه در ساختن و اداره يك شهر و حتي يك روستا به عينه واله و حيران و درمانده مي نمايد، و كوهي از گرفتاري را نصيب مردمان ديار خود نموده،ادعاي ساختن جهاني را دارد:

اسب چوبين بر تراشيدي كه اين اسب من است گر نه چوبين است اسبت،خواجه يك منزل بران

اما همه اينها مقدمه اي بود بر آنچه كه بر شهر من "ساري" در طي هفته گذشته رفته است؛ "مجسمه هاي ميدان امام" غيب شدند.

اولين خبر همين بود و با كمال ناباوري اين مديران همسن و سال من گفتند كه اين مجسمه ها ي كوه پيكر دزديده شدند!؟

درود بر اين دزدان شجاع كه در روز روشن مناري را مي قاپند و هزاران افسوس بر گزمه ها و مسئولان غافل ...

اما بعد داستان به گونه اي ديگر تغيير كرد،گفتند قاضي القضات شهر ( دادستان) دستور برچيدن شان را داده است، چه كه او و هم فكرانش بعد از حدود نيم قرن از طول عمر اين آثار هنري ( حدود سي و سه سال بعد از انقلاب) "ارشميدس وار" كشف كردند كه وجود اين اسب ها در ميدان امام ساري توهين به امام، انقلاب و ولايت است!؟

از قضا اين جناب قاضي القضات نيز هم نسل من است و همانند همه هم نسلانش او نيز از هنر بيزار است و از تفريح و شادي متنفر.

در ميان انبوه مشكلاتي كه او و سازمانش را احاطه كرده است و زندان هاي شهر ساري از انواع مجرمان -به دليل جرايم ريز و درشت شان در حال تركيدن است- وقت عزيز خود را صرف اين كرده كه وجود اين مجسمه ها براي شهر ساري عامل فساد و تباهي است.

با يكي از مسئولان استانداري صحبتي تلفني داشتم علت اين دزدي (ببخشيد جمع آوري) را پرسيدم. او كه سنش به اربعيني نرسيده و از جمله بسيار توفنده و انقلابي مي نمايانند خود را، گفنتند: اين مجسمه ها چه نسبتي با انقلاب، امام، شيعه علوي ولايت و... دارند؟

ديدمش بسيار توفنده است،گفتم چه نسبتي ندارند؟ و وجود اين آثار برجسته هنري چه زياني به اين مفاهيم ارزشي زده است!؟

اينان همگي همان نسل سوخته اند كه اينك زمام امور را در دست گرفته اند و همواره با توسل به امر سطحي و شعاري از اصل مسئوليت و تعهد خود شانه خالي مي كنند.

با گشتي گذرا در شهر ساري- مازندران را نمي گويم كه عزيزي در دهه هفتاد گفتند-" محروميت مازندران در زير برگ هاي سبزش پنهان شده است"، مي توان عمق محروميت فرهنگي، هنري، اقتصادي اين شهر را به راحتي دريافت.

حجم عظيم جوانان تحصيل كرده اما بيكار، در صد بالاي جرم و جنايت، شهري كثيف و بدون داشتن اصول اوليه امكانات شهري و هزاران مشكل ديگر...، اما اينان مشكل را در چند مجسمه بي زبان جستند.

اينجانب به عنوان فرزند شهر مظلوم و بي پناه ساري، و نيز عضو كوچك جامعه فرهنگ و هنر ايران عزيز، تاسف و تالم خود را از اين رفتار غير فرهنگي مسئولان حاضر اعلام و از نمايندگان مردم ساري در مجلس و نيز شوراي شهر مصرانه مي خواهم كه همين نمادهاي اندك هنري و نيز خاطرات نوجواني و جواني من و نسل مرا پاك نكنند.

از مردم شريف ساري نيز تقاضا دارم با اعتراض جدي به مسئولان به آنان گوشزد نمايند كه برداشتن نمادها و نيز آثار هنري يك شهر تنها با موافقت و نيز مشورت مردم آن شهر يا نمايندگان آنان و نيز نخبگان فرهنگي و هنري ميسور است، نه با دستور قاضي القضات،سياستمداران و صاحبان قدرت.

نسل من! چشم ها را بايد شست جوري ديگر بايد ديد...

********************************
واکنش هادي ابراهيمي معاون سياسي و امنيتي استانداري مازندران

مختاباد را چه شده است که ناگهان پرده برانداخته و مست از خانه برون تاخته است و به بهانه ای نه چندان مهم، مشتش را واکرده و ناگفته های دلش را گویا نموده و خود را در معرض نگاههای عموم قرار داده است!

کسی باور نمی کرد که خواننده تصنیف های ارزشی که آخرین کارش هم اجرای اشعار امام راحل بوده، اینگونه انقلاب و مردم انقلابی را به محاکمه کشیده و در کیفرخواست آتشین خود برای همه تقاضای اشد مجازات نماید!

مختاباد نسل انقلاب را که نسلی فداکار و وفادارند و با امام پیمان ناگسستنی بسته و هم اکنون نیز یاران جدانشدنی ولایتند، نسل سوخته و به تعبیری نسل به هرزرفته ای می داند که دچار روان پیشی شده و زندگی آنها تکرار عقده های ناشاد و بی نشاطی است که جز سیاهی از آن متصاعد نمی شود!

مختاباد در تلاش است تا طراح جنگی مبهم بین نسل گذشته و نو باشد که طی آن نسل گذشته حق حیات را از نسل نو می گیرد و نسل نو به مبارزه اش برای کنارزدن نسل گذشته ادامه می دهد!

مختاباد خمیرمایه همه اینها را در انقلاب و جنگ و تفکر مقاومت کننده نسل انقلاب در قبال زیاده خواهی های استکبار جهانی و صهیونیزم بین الملل دیده و مرگ بر امریکا و اسرائل را مرگ بر همه می خواند و بشدت از این فرهنگ، برائت می جوید و تمایل خود را به جهانی شدن با شعار حذف این شعارهای نفرت انگیز! اعلام می دارد!

شاید باورکردنی نباشد که همه این مواضع سیاسی و سیاه نمائی های عجیب و غریب به بهانه جمع آوری چند مجسمه اسب از میدان امام(ره) ساری اتخاذ شده که در منظر عقلاء هیچ توجیه عقلانی نداشته و ندارد!

البته تردیدی نیست که این بیانیه کارکرد خارجی داشته و بیشتر حلال مشکلات او در مواجهه با ایرانیان خارج از کشور و طاغوت پرستانی است که با آرمانهای امام راحل و انقلاب و اسلام میانه ای ندارند و همواره خود را محق می دانند، اما از مختاباد باید پرسید که آیا می داند که با این مواضع در داخل، چقدر دل خانواده های شهدا را به درد آورده و دلسوزان و دلسوختگان انقلاب را تا چه اندازه متکدر و ناراحت کرده است؟!

حیف! از آن همه علاقه و اعتمادی که از سوی دوستداران امام راحل متوجه آقای مختاباد بوده و همواره ایشان را در هاله ای از محبت خود قرار داده و در همه جا از وی به نیکی یاد می کردند!

حقیر نیز که از نیات شوم این عنصر استحاله شده و احساساتی بی خبر بودم، صادقانه برایش توضیح دادم که جمع آوری مجسمه اسب ها ماحصل تذکرات موکد مومنین شهر و اعضای موجه ستاد احیای امر به معروف و نهی از منکر استان در یکسال گذشته بوده که طی آن به سوءاستفاه بدخواهان از نامانوس بودن این مجسمه ها با نام میدان اشاره می شد که نهایتاً شهرداری موظف به جمع آوری آنها گردید!

مختاباد که البته در گذشته سیاسی اش کم هم اشتباه نداشته، اینبار همانند دزدان ناشی بدجور به کاهدان زده و مطمئناً با توجه به عکس العملهای حکیمانه اندیشمندان و اهل قلم استان، تاوان زیادی نیز خواهد پرداخت، باید بداند که زیر سئوال بردن اصل انقلاب و آرمانهایش، امام و امتش و نیز تطهیر دشمنانش هرگز از یاد این مردم نخواهد رفت و مختاباد اولین نگارنده این متنها نبوده و آخرین آنها هم نخواهد بود و ما در پیشینه انقلاب از این سیاه نمائی ها بسیار دیده ایم و گوش ما بدهکار این اباطیل نبوده و نیست!

عذرخواهی مختاباد از امام و مردم و سرداران شهید و شهدای جنگ و کلاً نسل انقلاب و اظهار ندامت و توبه از این مواضع باددهنده اصول و ارزشها، کمترین انتظاری است که در قبال این انحراف فاحش سیاسی از ایشان انتظار می رود و گام دوم جبران و تغییر تعابیری است که جز دشمن کسی را شاد نکرده است!

آقای مختاباد باید از سرنوشت هنرمندان به انحراف رفته ای چون شادمهر عقیلی و محسن مخملباف و گلشیفته فراهانی درس عبرت بگیرد و بداند که دوره استفاده از این شگردها و جذب و جلب افکار عمومی گذشته و مردم ما با تجربه ای که از فتنه 88 کسب کرده اند، هرگز فریب این شگردها را نخورده و بر پیمان خود استوار و بر مواضع خود پایدارند، اما بدا به حال مختابادها که انقلاب اسلامی و امام و ولایت فقیه و مردم خود را زیر سئوال می برند و در نهایت به فراموشخانه تاریخ سپرده می شوند!

********************************
آقای مختاباد، نسل ما نسل پخته است، نه نسل سوخته!!

صادقعلی رنجبر عضو هیئت علمی دانشگاه نیز در واکنش به مختاباد نوشت:

اعتراض به جمع آوری مجسمه ها از میدان امام (ره) ساری، تنها و تنها بهانه ای بود تا مختاباد در یک فرایند استحاله گونه، با صدور بیانیه سیاه نمایانه اش، عقده گشایی سیاسی کرده و نگاه آلوده اش به تاریخ انقلاب را به نمایش بگذارد!

عقده گشائی سیاسی مختاباد، شبیه به یک بیانیه از قبل آماده شده ای بود که انگار از سوی طیف های غیرخودی و یا جریان فتنه به نگارش در آمده بود، چرا که حداقل در یک قضاوت همگانی می توان ادعا کرد این نوشتار که بعنوان مقدمه از آن یاد شده، هیج سنخیتی با اصل اعلام نارضایتی متداول علیه جمع آوری اسب ها نداشته است، ولی در یک جمله باید بگویم که مختاباد، بغض استحاله ای را ترکاند که ماحصل اقامت ها و سفرهای پیاپی بخارج از کشور و نهایتاً اجرای ترانه برای مراسم اخیر ازدواج فرزند ملکه انگلیس بوده است!

علیهذا علیرغم اینکه هنوز هم به سابقه هنری هنرمند شهر زادگاهی ام مباهات می ورزم، و بهیچوجه دوست نداشتم روزی با فخر هنری کشور و گل سرسبد هنر مازندران در سالهای اخیر به مناظره و یا مقابله و یا حتی مباحثه بنشینم، اما جهت تنویر افکار عمومی لازم دانستم به اهم مسائل مطروحه از جانب ایشان که شبیه یک کیفرخواست علیه نظام است، بپردازم :

1-آقای مختاباد با استناد با تعبیری از شادروان رسول ملاقلی پور، نسل خود را نسل سوخته دانسته و در ادامه تاکید می کند که نسل ما نوجوانی و جوانی را درک نکرده و دلایل آن را به کثرت نفرت و شعار و خشم "مرگ بر شاه، مرگ بر امریکا و مرگ بر شوروی و ..." اعلام می کند!

سئوال اول اینجاست که چرا منظور و مفهوم نوجوانی و جوانی از نگاه وی تا این اندازه کوته نظرانه و محدود به شادی و سرور است که اگر با این شعارهای آرمانی همراه شد، مانع از درک آن سالها توسط او و امثال او می شود و چرا برای حقیر که ظاهراً از یک دوره سنی هستیم و اتفاقاً در متن حوادث هم بوده ایم، این احساس تلخ وجود ندارد؟

سئوال دوم هم مربوط به چرایی نفرت تلویحی ایشان از ابراز نفرت ملت ما و انقلاب اسلامی ما علیه طاغوت داخلی و طاغوت های جهانی در طول سالهای نوجوانی و جوانی ایشان است؟!

سئوال سوم در همین محور به متهم کردن نظام جمهوری اسلامی و مروم شهیدپرور از جانب ایشان در بکارگیری عبارت "مرگ برهمه دنیا و درود بر خودم" مربوط می شود که معلوم نیست که وی چرا شعار مرگ بر شیطان بزرگ و ایادی اش را به جمله "مرگ برهمه" و "درود بر خود" تعبیر می کند؟! آیا امریکا و اسرائیل، همه دنیایند و اگر اینگونه است، جای غیر متعهد ها و جای ملتها کجاست؟!

2-مختاباد با درج شعری از سایه(هوشنگ ابتهاج) نسبت به این دوره از زندگی در کشورمان به سیاه نمائی مبادرت کرده و اینطور جا می اندازد که مردم در تهیه نان شب خود درمانده اند و طبعاً در این عصیان زندگی، کسی برای عشق و حکایت فرصتی نمی یابد!

آیا واقعاً اینگونه است و بخش گسترده ای از مردم ما از جمله خود ایشان که این همه سفرهای د اخل و خارج از کشور اعم از زیارتی و سیاحتی را قرق کرده و از ساختمانها و خودروها و امکانات لوکس بهره می برند، در وضعیت درماندگی برای تهیه نان شب اند؟!!!

3-ایشان تاکید می کند که در ایام نوجوانی و جوانی او به واقع هیچ موقعیتی برای شادی و سرور مهیا نبود و ....!!! و شهادت دوستان و همشاگردی ها را نیز دلیل آن اعلام می دارد!

نمی دانم ایشان چرا تصمیم گرفته تا این اندازه بی انصافانه رفتار کرده و کاملاً بیگانه پسند بنویسد؟! آیا می خواست تاثیر مثبت اجرای اخیر اشعار امام راحل در تهران را از بین برده تا زمینه های پذیرش مجدد و دائمی خود را در آن سوی آبها مجدداً برقرار و تقویت کند؟! یا اینکه این بیانیه، مختاباد تغییر یافته ایست که تا کنون نشان داده نمی شد!

آیا واقعاً ما در زمان جنگ شاهد شادی و سرور او و امثال او نبوده ایم و کشور ما 8 سال دفاع مقدس را تنها در عزا و پارچه های سیاه پشت سر گذاشت و ما اصلاً جشن پیروزی های اجتماعی و خانوادگی نمی گرفتیم؟!

4-ایشان ایران عزیز را که موسوم به "خاک لاله خیز" است، به "خاک بلاخیز" تعبیر می کند! و سالهای جنگ را ایام تیره و تار می خواند!!!

آیا کشوری که به تعبیر امام راحل، نور خدا در آن جلوه گر شده، کشوری بلاخیز است؟!

آیا کشوری که استکبار جهانی را به ستوه در آورده و ادبیات سیاسی دنیا را تغییر داده، بلاخیز است؟!

آیا کشوری که بنا به وصیت امام راحل، مردمی بهتز از همه امتان پیامبران الهی داشته، بلاخیز است؟!

آیا جنگی که برای همیشه جرات استکبار جهانی و صهیونیزمها را برای تجاوز به ایران ستانده، تیره و تار کننده است؟!

آیا جنگی که ما از آن بعنوان دفاع مقدس یاد می کنیم، ایام ما را تیره و تار می کند؟!

5-مختاباد غیرمنصفانه معتقد است که علیرغم پایان یافتن جنگ، نگاه جنگی استمرار یافته است و دلیلش را هم روحیه مقاومت مردم در قبال زیاده خواهی های استکبار می داند که ظاهراً به مزاج صلح اندیشی و دوستی و سازش ایشان خوش نیامده و نظام را متهم به اتهام بستن به مردم و مکروه دانستن شادی، خنده، موسیقی و تفریح جوانان می کند!

اگر اینگونه است، مختاباد و خیلی های دیگر، چگونه در زمان جنگ جلوه کرده اند و پس از جنگ نیز صدا و سیما و سالن ها و سینماها و ... در قرق آنها بود و هست و جالب است که اگر قصور فرهنگی اتفاق افتاده حداقل ایشان هم در سیاهه مقصرین است که همواره در جبهه فرهنگی نظام حضور و یا حتی مسئولیت داشته است!! و باید با سربلندی اعلام کنیم که این وصله ناجور و نگاه تاریک به نظام ما نمی چسبد، چرا که حداقل مردم ما شاهدند که صدا و سیما و فرهنگسراها و سایر اماکن فرهنگی در ایام شادی، تمامی ظرفیت های شادی آفرینی خود را متجلی می کنند!

6-مختاباد نسل نو را اهل شادی و سرزندگی دانسته و نسل گذشته را نسبت به این پدیده هراسان می نگرد! و با همین نگرش غلط، نسل گذشته را دارای رویاها و آرزوهای نامتجانس با عصر حاضر تلقی کرده که مثلاً متاسفانه میداندار همه امور مملکت بزرگ ایران نیز شده است!

واقعاً برایم عجیب است که ایشان کجا شاهد مخالفت نسل گذشته با شادیها و تفریحات مناسب نسل نو بوده و از آن هراس داشته است؟! اگر منظور ایشان پارتی های اختلاطی و نیمه عریان و گاهی هم عریان و کلاً بی بند و باری و فساد است که این دیگر ربطی به نسل گذشته ندارد و معلوم می شود که ایشان با حلال و حرامهای دینی مشکل پیدا کرده است!

7-مختاباد نسل انقلاب و در اصل نسل همراه امام را به تظاهر در همه چیز متهم می کند، در مدیریت، در شعائر مذهبی، در فرمان راندن و فرمان بردن و تصمیمات آنها را انقلابی، لحظه ای و گذرا دانسته و آنها را با جهانی! در ستیز می بیند و در ادامه این نسل را که ایران ویران زمان طاغوت را به این اندازه از تعالی جهانی حداقل در عرصه سازندگی و علم و فناوری رسانده، در اداره یک شهر و حتی یک روستا به عینه، واله و درمانده می نگرد و آنها را مسبب مشکلات مردم معرفی کرده که بی سبب ادعای ساختن جهانی را دارند!

مختاباد یا نمی داند و از روی نادانی حرفی را می زند و یا اینکه می داند و به تجاهل زده است!! چگونه ممکن است که او ندانسته این مطالب را به نگرش درآورده باشد، من بشدت معتقدم که این بیانیه مثل فیلمهای جشنواره ای برخی کارگردانها با قابلیت مصرف بیرونی و خارجی نگاشته شده است!چرا که او حداقل از نزدیک شاهد خدمات نسل انقلاب به این مردم و جامعه بوده و ایشان کسی نیست که در مقایسه های آماری، وضعیت کشور را نسبت به گذشته نداند و حداقل می داند که نظر رهبری عزیز از روند رو به رشد خدمات و عدالت اجتماعی در کشور ما چقدر رضایت بخش است!

آیا این بی انصافی معاندانه نیست که چرخ خدمات و مدیریت و اقتصاد کشور را با این همه اتفاقات مثبت و این همه پروژه های اساسی و این همه فناوری های نو از جمله تکنولوژی هسته و نانو و غیره، چرخی چوبین و بی جان تلقی کنیم که علیرغم همه ادعاهای نسل انقلاب، قادر به طی کردن یک منزل هم نیست!؟!

بهرحال اگر چه در باره متن نقد جمع آوری اسب ها نیز حرفهای زیادی برای گفتن دارم تنها به این توصیه اکتفاء می کنم که آقای مختاباد بهتر است در همان وادی هنر، هنرنمائی کند، چرا که ورود به عالم سیاست، سازوکار دیگری را می طلبد که ایشان علیرغم برخورداری از قلمی توانا، متاسفانه فاقد نگاه توانا و و تجزیه و تحلیل قوی و غنی بوده و با سیاه نمایی ها و بزرگ نمائی ها و نیز با تعمیم نمونه ها و اپیدمی سازی استثناء ها که گویا از سایت های ضدانقلاب پرینت گرفته، از انصاف عدول کرده و علاقه مندان خود را به بیراهه کشانده و یا بخش متعهد و دلسوخته از این علاقه مندان را که حقیر جزء آنانم، به مرز جدایی می کشاند و این حداقل برای من امر ممدوحی نمی تواند باشد!

در پایان به آقای مختاباد و امثالهم تاکید باید کرد که نسل ما نسل پخته است، نه نسل سوخته!! نسل ما دلسوخته است، نه دلمرده!! نسلی که روند سیاه تاریخ را عوض کرده و زمینه های حضور حضرت ولی عصر(عج) را تقویت کرده، نسل ما نسلی است که وعده اش را پیامبر گرامی اسلام(ص) در باره امت سلمان داده و امام آنها را از تمامی امتان انبیاء الهی و ائمه اطهار بهتر معرفی کرده است، لطفاً کفران نعمت نکنید!

آقای مختاباد! بقول سهراب سپهری: بد نگوئیم به مهتاب، اگر تب داریم!!

صادقعلی رنجبر-عضو هیئت علمی دانشگاه-23/3/90

*********************************
آقای مختاباد ! نکند شما چشم و گوش تان را بسته اید

محمد حسین منصف نیز در «شمال فردا» نوشت:

آقای مختاباد! هنر آن است که هنرمندانه مشکلات را یادآور شد و مهربانانه در جهت حل آن کوشید، نه آن که به بهانه مشکلات یا سوء مدیریت ها، ناجوانمردانه علیه انقلابی که حاصل خون صدها هزار شهید است، عقده گشایی نمود و دستاوردهای فراوان آن را در عرصه های اقتدار ملی، قطع وابستگی، حفظ تمامیت ارضی در هشت سال دفاع مقدس، پیشرفت های علمی، صنعتی، فنی، دفاعی و ... و تاثیر آن را در بیداری اسلامی نادیده گرفت و به اصل انقلاب و دوران نورانی دفاع مقدس، تاخت.

میدان امام ساری، مثل خیلی از میادین دیگر در سایر شهرهای مازندران از بی تدبیری شهرداری ها در نامگذاری میادین متناسب با اِلمان ها و نمادهای موجود در آن رنج می برد. آیا بهانه ای سخیف تر از این برای حمله به ارزش های یک انقلاب قابل تصور است؟!

«در حالی که در ساختن و اداره یک شهر و حتی یک روستا به عینه واله و حیران و درمانده می نماید و کوهی از گرفتاری را نصیب مردمان دیار خود نموده است، ادعای ساختن جهانی را دارد...»

آقای مختاباد!

همفکران روشنفکرنمای شما چون آقای تقی زاده (روشنفکر درباری اواخر قاجاریه و اوایل پهلوی) معتقد بودند که ایرانی نمی تواند یک لولهنگ (آفتابه) بسازد و می گفت: «برای پیشرفت ایران، باید از نوک پا تا فرق سر اروپایی و غربی شد».

اما جهت اطلاع شما، این ملت در عرض ۳۲ سال گذشته با وجود تحریم ها و جنگ ۸ ساله توانست با اتکای به اسلام و توان ملی، از مرزهای دانش عبور کند و به دانش هسته ای، علم شبیه سازی و دانش ژنتیک، عبور از مرزهای فضا و ساخت ماهواره و موشک و معجزاتی در دانش پزشکی و سایر علوم دست یابد.

آقای مختاباد!

امروز ایران جزو چند کشور دارای دانش سدسازی و ساخت نیروگاه است.

آقای مختاباد!

در زمینه صنعت گاز، ایران تا سال ۵۷ ـ ۵ شهر و ۱ روستایش دارای گاز بوده است و امروز بیش از ۸۰۰ شهر و چند هزار روستا از این نعمت برخوردارند.

اگر حوصله خوانندگان اجازه می داد، شما را در آمارهای پیشرفت و توسعه ایران ظرف ۳۲ سال گذشته غرق می کردم تا نابخردانه و ناشیانه ننویسید که «در ساختن و اداره یک شهر و روستا واله و حیران و درمانده می نماید و...»

پیشرفت های علمی ایران، خصوصاً در دانش هسته ای آنقدر واضح است که دشمنان علی رغم تهدیدات و تحریم ها، نتوانستند از سیر صعودی آن جلوگیری کنند و در نهایت با عجز و درماندگی ظرف ۲ سال گذشته به ترور دانشمندان هسته ای ما چون شهید دکتر علی محمدی و شهید دکتر شهریاری دست زده اند.

آقای مختاباد! نکند شما چشم و گوش تان را بسته اید تا همه ی این ها را نبینید و نشنوید.

مختاباد در گوشه ای از عقده گشایی خود تحت عنوان «نسل من، نسل سوخته» خود را متولد دهه ۴۰ شمسی و هم نسل با نسل انقلاب و دوران دفاع مقدس قلمداد می کند و می گوید: «بله، من نسل سوخته این سرزمینم. من و نسل من، نوجوانی و جوانی را درک نکردیم. نوجوانیم با نفرت و شعار و خشم مرگ بر شاه، مرگ بر آمریکا گذشت...»

آقای مختاباد!

دورانی که شما با نفرت از آن یاد می کنید و به شعار مرگ بر شاه و مرگ بر آمریکا ایراد می گیرید، دورانی است که هزاران شهید با نثار خون خود و به رهبری امام خمینی (ره) ایران مورد علاقه شما را از استبداد پهلوی و نوکری آمریکا آزاد کردند. و گویا شما از این امر ناراحتید و آن دوران سیاه و نوکری آمریکا را آرزو دارید!

هنرمند ما در قسمتی دیگر از نامه اش در سایت مزبور می نویسد:

«اندکی که پا به سن شدم و سبیلی و ریشی تُنک بر صورتم نمایان شد (دوران دانشجویی) جنگ بود و جنگ و من همراه نسلم فقط مرگ بر همه ی دنیا و درود بر خود را به آسمان حوالت می کردیم».

آقای مختاباد!

شما که تحصیلات عالیه دارید، بدانید که ما نجنگیدیم. ما مورد تجاوز دیوی چون صدام که نماینده اربابانش بود قرار گرفتیم و تنها از خود، انقلابمان و حاکمیت ملی ایران که شما بیش تر مدعی آن هستید، دفاع کردیم.

آیا همان گونه که نوشته اید، به خاطر این که جوانی کنید و خاطرتان مکدّر نشود، می بایست دفاع نمی کردیم؟! آیا شما از دفاع جانانه ملت ایران در برابر متجاوز اجنبی این چنین ناراحتید؟!

شما نوشته اید: «مرگ بر همه ی دنیا و درود بر خود را به آسمان حوالت کردیم...»

آیا در شعارهای ما در طول دوران انقلاب، جز مرگ بر آمریکا و ابرقدرت های خونخوار و نوکرانشان چون صدام و منافقین چیز دیگری آمده است. و آیا به نظر شما همه ی دنیا، آمریکا و ابرقدرت ها می باشند و آیا شما از ایستادگی ملت ایران در مقابل ابرقدرت ها ناراحتید که این گونه از شعار مرگ بر آمریکا برآشفته می شوید؟!

آقای مختاباد! اگر شما این همه استدلال را نمی فهمید و این دلایل واضح را درک نمی کنید، نسخه خودتان را در آن عقده گشایی ناجوانمردانه و غیر هنرمندانه برای شما و همفکران تان می پیچم که:

چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید

شما ادعا کرده اید که با نسل دفاع مقدس، هم نسلید. هم نسلی شما با آن نسل، فقط در سن و سال است، نه در ایده و عقیده. نسل دفاع مقدس، نسلی بود که با مدیریت دینی یک رهبر الهی، خاک وطن را از چنگال متجاوزان با نثار خون خود مصون داشت و ۲۰۰ سال بی عرضگی را از تاریخ ایران زدود و با همه سختی هایی که برای اعتلای دین و میهن تحمل کرده، خود را نسل سوخته نمی داند و به این دفاع پیروز افتخار می کند، اما نمی دانم چه کسی به شما نمایندگی داده که به نیابت از آن نسل او و خود را نسل سوخته بخوانید و برای آن نسل قهرمان، اشک تمساح بریزید.

آقای مختاباد! شاید شما سوخته باشید، اما نمی دانم سوختگی شما از کجاست که این چنین بی محابا دست به خودکشی سیاسی زده اید و درونتان را بیرون ریخته اید و به بهانه ی اسب ها به اصل ها حمله کرده اید؟!

و این نوشتار اندک، همه ی دلایل من برای پاسخ به آن عقده گشایی ناجوانمردانه تان نبود!

محمد حسین منصف/ کارشناس علوم سیاسی
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
پربازدید ها
طراحی و تولید: "ایران سامانه"