کد خبر: ۳۹۹۸۳۶
تاریخ انتشار: ۰۸:۵۶ - ۲۱ تير ۱۳۹۵
روزنامه ایران: شغل آبا و اجدادی اوست. در همین مغازه دود گرفته، به قول خودش سال‌ها وردست پدرش کار کرد تا یاد گرفت، چطور باید نرم‌ترین تشک‌ها را بدوزد. راحت‌ترین بالش‌ها را درست کند. می‌گوید حیف ولی از آن شغل‌هاست که تا چند وقت بعد مردم باید آرزویش را داشته باشند! الان که هست قدرش را نمی‌دانند. همه می‌روند از این آماده‌ها می‌خرند.
 
 مغازه لحاف دوزی محمد یوسفی در منطقه فرحزاد است. بین آن همه رستوران و مغازه‌هایی که لواشک و گردو می‌فروشند. این مغازه کوچک یکهو توی چشم می‌زند. پشت چرخ خیاطی‌اش نشسته: «اوایل مردم بیشتر رفتند سمت خریدن این آماده‌ها. این روزها بیشتر می‌آیند سراغ ما. بعضی‌ها خودشان پارچه و ملافه می‌آورند. بعضی‌ها هم همه چیز را واگذار می‌کنند به خودمان. طرح هم می‌زنیم برایشان. باور کن این تشک‌ها اصلاً قابل مقایسه با این آماده‌ها نیستند. به کار ما اعتقاد دارند. کار ما سنتی و قدیمی است.»
 
یاد لحاف دوزهای قدیم می‌افتم. آنها که یک تار پنبه زنی روی دوششان بود و یک کیسه دست شان. تو خیابان داد می‌زدند «آی لحاف دوزی،آی لحاف دوزی!» می‌آمدند توی حیاط خانه‌ها وپنبه تشک های قدیمی را پخش و پلا می‌کردند. بعد روی سیم تار می‌کوبیدند و حلاجی می‌کردند. پنبه‌ها که باز می‌شد و گرد و خاک‌شان می‌رفت، تشک‌ها دوباره نو می‌شد. نرم و راحت برای خواب. صدایش مثل یک موسیقی بود. تعدادشان هر روز کمتر از قبل شد تا روزی که دیگر صدایشان در کوچه‌ها نپیچید.
 
 آقای یوسفی برای دوخت یک تشک 20 هزار تومان اجرت می‌گیرد. آنهایی که لوازم داخل تشک و پارچه‌اش را می‌آورند هزینه‌شان همین قدر است اما اگر پارچه و ملافه از او باشد دستمزدش بیشتر می‌شود. سراغ تشکی که وسط مغازه پهن است، می‌رود. تشکی با گل های بنفش. تند تند سوزن می‌زند.
 
می‌گوید بعضی روزها مشتری زیاد دارد. روزهایی هم هست که هیچ‌کس سراغش را نمی‌گیرد: «فکر نکنی مشتری‌هایم اهل فرحزاد هستند. فقط 10 درصد از اینجا می‌آیند از همه شهر می‌آیند سراغم. از سعادت آباد، مخابرات و ولنجک هم مشتری دارم. برخی هم تشک ها و بالش‌ها را برای نو کردن می‌آورند، کارهای تعمیری هم هست.»
 
 محمد آقا اما خبرهای خوشی از کسب و کارشان ندارد: «دو تا از همکارها همین روزها جمع کردند.یکی ده ونک بود و دیگری پل مدیریت. آنهایی که در بازار تهران هم حجره داشتند همه جمع کردند.»
 
پدر کارش را در شهر کوچک خودشان شروع کرد. بعد از چند وقت راهی تهران شد و کاسبی خودش را در فرحزاد به راه انداخت.
 
او هم مـاند کنار پـدرش و یاد گرفت. بالاخره یک نفر باید شغل آبا و اجدادی‌شان را ادامه می‌داد.
 
 محمد آقا امروز یک مشتری دارد؛ مسن است با موهای جوگندمی: «من نمی‌توانم روی این تشک‌های آماده بخوابم. بالش‌ها را که نگو سفت است. اصلاً خوابم نمی‌برد.
 
گردن درد می‌گیرم. وقتی خودم سفارش می‌دهم، می‌دانم تویش چی می‌ریزند. این آماده‌ها که معلوم نیست تویش چه خبر است. تازه گران هم می‌دهند. نمی‌دانم چرا مردم قدر این شغل‌های قدیمی‌ها را نمی‌دانند. الان الیاف کره‌ای مد شده.
 
توی بالش مثل بادکنک باد می‌کند اما تا سرت را روی بالش می‌گذاری انگار با زمین فرقی نمی‌کند. آخر این درسته هزار سال کار و تجربه صنعتکار و هنرمند خودمان را رها کنیم، ببینیم کره‌ای‌ها و کانادایی‌ها موقع خواب روی چه جور تشکی می‌خوابند؟»
 

 یوسفی هم می‌گوید: «هنوز خیلی‌ها برای جهیزیه عروسشان ترجیح می‌دهند سراغ ما بیایند. این تشک های آماده را قبول ندارند. ساتن های رنگی می‌آورند و طرحش را می‌دهند و ما برایشان می‌دوزیم هر طور که خواستند. روی بعضی‌ها نقش ستاره، ترنج یا قلب می‌زنیم.»

15-10 سال پیش انگار همه مردم یکباره تصمیم گرفتند که لحاف‌ها و تشک‌های‌شان را بگذارند سر کوچه و به جای آن همه چند تا پتوی شیک بگیرند. هم هوا گرم‌تر از سال‌های قبل شده بود، هم کمدها آب رفته بودند، هم اسباب‌کشی سخت بود و هم دکترها می‌گفتند که زمین سفت برای کمردرد بهتر است. اما حالا که روابط اجتماعی کمرنگ‌تر شده و دیگر شب خانه آشنا و فامیل ماندن معنی نمی‌دهد، همان پتوها هم سال به سال از کمد بیرون نمی‌آیند و هوا نمی‌خورند. چکار کنیم؟ بهتر نیست همه را بفروشیم و دودست لحاف تشک قشنگ سنتی بگیریم؟
 

نسل چینی بند زن ها که برافتاد. چاقو تیز کنی هم به سختی پیدا می‌شود. لااقل لحاف دوزها و پنبه زن‌ها را حفظ کنیم. حیف نیست با پنبه کره‌ای صدای دنگ دنگ تار پنبه‌زنی‌شان را خفه کنیم؟

نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"