کد خبر: ۴۶۵۰۳۲
تاریخ انتشار: ۰۹:۴۳ - ۲۳ اسفند ۱۳۹۵
 انصار امینی ،فعال اجتماعی در قانون نوشت:ریشه اینکه می‌گویند از وضع «حال» لذت ببر، آینده هنوز نیامده و گذشته نيز رفته است و دیگر برنمی‌گردد رامی‌توان از دو منظر نگاه کرد. یکم منظر خیامی است که «از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن/ فردا که نیامده ست فریاد مکن». دوم از منظر اگزیستانسیالیستی که آن را بیشتر با ژان پل سارتر فیلسوف مشهور فرانسوی قرن بیستم می شناسیم.
 
به هرصورت چه ریشه لذت بردن و غنیمت دانستن زمان حال را به خیام ایرانی نسبت بدهیم، چه به سارتر فرانسوی آن را برسانیم، یک مساله خودنمایی می کند؛ اینکه فرد ایرانی، در دهه های اخیر به دلیل تناقضاتی که در درون و بیرون از ذهن پیدا کرده است، فرهنگی را شکل داده که کمتر می‌تواند زمان حالش را قدر بداند. تناقض در این زمینه یعنی شما بدانید که احتمال دارد تا آخر امشب بمیرید و اتفاقا در همین امشب نيز به یک مراسم عروسی دعوت هستید اما به دلیل داشتن ذهنی ایدئولوژیک، هزار قید و بند در ذهن شما وجود دارد که به شما اجازه نمی­‌دهد شاد باشید! و این مساله، دیوانگی‌ای را پشت خود پنهان کرده است؛ یعنی فرد حتی به فرض دانایی به مرگش نيز علایقش را به خاطر ضرورت‌های جایگاه اجتماعی که کسب کرده است، سرکوب می‌کند!
 
مفروض ما در این یادداشت، غالب بودن «من»های متفاوت بر منِ اندیشه‌ورز است. یعنی ایرانیان در قبال مفاهیم مختلف فرهنگی-اجتماعی، سنجه و تمییز خود را از دست داده‌اند. نگاه نویسنده فارغ از نوع حکومت بر مساله غیبت شادی در فرهنگ ایرانی است اگرچه تاثیر آن را نیز نقض نمی‌کند! بنابراین استدلال ما برای ادعای فوق این است که غیبت «منِ اندیشه ورز» در فرهنگ امروز ایران، آدم‌های چندگانه‌ای را از ما ساخته است که خیلی از اوقات خودمان نيز خودمان را نمی‌شناسیم. پس در این غریبگی با خودمان، رفتاری از ما سر می‌زند که با شخصیت و تمایلات و علایقی که داریم کاملا در تقابل قرار می‌گیرد! مثلا دوست داریم شادی کنیم اما خودمان را سانسور می‌کنیم!
 
براین اساس نمی‌توانیم قدر زمان «حال» را بدانیم! یکی از دلایل این عدم توانایی درک حال، می‌تواند دوگانگی بین «من»های دروغین و راستین هرکدام از ما باشد. فرهنگ ایرانی دچار سرگیجه ای جهتِ تشخیص بین «من»های مختلف شده است. منِ تحصیلکرده، منِ وزیر، منِ معلم، منِ دین‌دار، منِ نویسنده و... که در این بین، منی که بر «حالی خوش باش که زندگانی این است» تاکید دارد، غایب است! در فرهنگ ایرانی، آدم‌ها خودشان را از خودشان می‌دزدند. این فرهنگ، به فردی که پست و منصبی دارد دیکته می‌کند که نباید دربسیاری از مراسم‌هاي شاد و مفرح شرکت کند.
 
این فرهنگ نه تنها به این فرد بلکه به کارمندان سازمان‌های خاص نيز همین را به صورت آشکار یا ضمنی دیکته می‌کند، به بازیگر هم، به نویسنده هم و خیلی‌های دیگر! البته این فرهنگ یک دفعه‌ای به وجود نیامده است چراکه فرهنگ پیشرو است و مدام در حال پوست انداختن! مثلا در برخی از ادوار، حضور آشکار اشخاص صاحب‌منصب و قدرت در مراسم یا مهمانی‌ای شاد، ضدفرهنگ به حساب نمی‌آمد!
 
بنابراین اگر هرکدام چه به عنوان شخص صاحب قدرت و چه فردی عادی به منِ اندیشه‌ورز خود می‌رسیدیم، شاید می‌توانستیم درک کنیم که می‌توان بین منِ نویسنده، منِ وکیل، من دکتر و... که برچسب‌های اجتماعی ما هستند و منِ شاد که پایکوبی می‌کند و یکی از خصوصیات انسان سالم است، همدلی ایجاد کرد که زندگی درنگی بیشتر نیست! بی‌شک نوع برخورد ما با شادی نيز نیاز به تامل دارد و مادامی که هرکدام با گوشی‌های تلفن همراه‌مان به دنبال شکار لحظه پایکوبی آدم‌های دور واطراف‌مان هستیم تا به وقتش به عنوان مدرک و شاهد بر ضد او اقامه‌اش کنیم، نمی‌توانیم در انتظار آدم‌هایی باشیم که توانِ درک غنیمت دانستن حال را دارند!
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
طراحی و تولید: "ایران سامانه"