|
ژوبین صفاری در سرمقاله امروز روزنامه ابتکار با عنوان تبعات فشار بر مردمِ خسته نوشت: شرایط اقتصادی کشور فشار بر طبقات متوسط و پایین جامعه را هر روز بیشتر کرده است. همچنین افزایش سطح تنشهای بینالمللی نیز تابهحال چشمانداز امیدوارکنندهای برای بهبود شرایط، ترسیم نمیکند.
بی تردید برای حل چالشهای پیشرو به یک اجماع کلی در سطح جامعه و حاکمیت نیاز داریم و لازمه آن افزایش اعتماد عمومی نسبت به عناصر تصمیمساز در سطح حاکمیت است. در این شرایط، اما جای تعجب دارد که به جای کاهش فشار روانی بر مردم، دست به تصمیمهایی زده میشود که نهتنها به همبستگی جمعی کمکی نمیکند که جامعه عصبانی از شرایط اقتصادیِ بدون چشمانداز را عصبانیتر و به سمت هنجارگریزی بیشتر سوق میدهد. گو اینکه خواستِ مردم در برخی از این تصمیمها هیچ اثری ندارد.
در شرایطی که آمریکا سعی دارد تا با سستشدن اتحاد در داخل سطح فشار خود بر کشور را افزایش دهد، بیشتر کردن فشار اجتماعی در هر سطح به آشفتهترشدن وضعیت منجر خواهد شد. ماجراهای پیشآمده در دانشگاه تهران و اعتراض برخی از دانشجویان را میتوان از جمله تبعات افزایش فشارهایی دانست که تجربه هم ثابت کرده با برخوردهای سلبی راهی به جایی نبرده است.
ایجاد گشتهای ارشاد و... ازجمله اقداماتی بود که هیچ کمکی به رفع پدیده بدحجابی نکرد. به نظر میرسد رفتارهایی از این دست که از انگارهها و کنشهای عقلائی کمبهره برده است، نتیجهای جز واکنش هیجانی و البته برهمخوردن آرامش در فضای دانشگاه نخواهد داشت. این فشارها، اما در سایر مسائل اجتماعی، فرهنگی و هنری نیز افزایش یافته است و صداوسیما نیز بهعنوان یک رسانه ملی با جهتگیریهای سلیقهای مانند حذف برنامه ۹۰ که خواست عمومی را نیز در پی داشت؛ به این فضا دامن زد.
از طرف دیگر شعارهای انتخاباتی حسن روحانی که اکثر آنها محقق نشد حالا حتی سایه پاسخگویی را نیز از سر خود برداشته است. چرا که رئیسجمهوری طی روزهای گذشته به طور صریح از محدودیت اختیارات خود برای حل مشکلات سخن گفته بود. گو اینکه مردم در حالتی از تعلیق برای درخواست مطالبات خود قرار گرفتهاند که حتی رای آنها نیز ارادهای برای تغییر نخواهد داشت. در این شرایط، باید هشدار داد که بیمرجعبودنِ خواستِ عمومی تنها میتواند به ناهنجاری بیشتر منجر شود و به طور قطع باید برای آن دست به اصلاحات اساسی در ساختارها زد.
تعامل اجتماعی زمانی صورت میگیرد که شرایط اجتماعی دارای سامان باشد و این در نظریههای جامعهشناختی از جمله نظریه «فشار اجتماعی» به طور کامل تبیین شده است. همبستگی اجتماعی و ایجاد فشار به انحاء مختلف بر دوش جامعه، رابطه معکوس با یکدیگر دارند و در صورت ادامه این فشارها نمیتوان به راحتی از جامعه انتظار همبستگی در برابر فشارهای خارجی را داشت.
سوال اساسی، اما این است که این نوع از اعمال فشارها بر اساس چه منطق و یا نظریهای صورت میگیرد، در حالی که همه میدانند فشارهای اقتصادی مجالی برای سایر تشنجها بر روان جامعه نگذاشته است. اگر حالت بدبینانه آن را که منافع عدهای در برهمخوردن نظم اجتماعی نهفته است را کنار بگذاریم باید گفت که این اشتباهات میتواند تبعات بدی برای جامعه خسته ایرانی داشته باشد.