کد خبر: ۶۱۸۳۷۵
تاریخ انتشار: ۰۹:۳۱ - ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۰

روزنامه ایران نوشت: مدتی قبل زن جوانی با مراجعه به پلیس در حالی که از همسر سابقش به اتهام آدم ربایی شکایت می‌کرد، گفت: من دو بار ازدواج کردم اما هر دوبار هم مجبور به طلاق شدم.

او ادامه داد:بار اول خیلی کم سن و سال بودم که ازدواج کردم و خیلی زود هم طلاق گرفتم. مدتی بعد به خاطر اینکه شرایط زندگی در خانه پدرم مناسب نبود تصمیم گرفتم دوباره ازدواج کنم. این بار به عقد یکی از اقوام درآمدم فکر می‌کردم او می‌تواند زندگی بهتری برایم بسازد اما همسر دومم بهزاد هم آدم خوبی نبود مدام اذیتم می‌کرد و زندگی برایم جهنم شده بود با اینکه 25 سال بیشتر نداشتم نتوانستم او را هم تحمل کنم.

به همین خاطر به دادگاه رفتم و درخواست طلاق دادم. در همین روزها با دختری به‌نام مهوش در آرایشگاه آشنا شدم. در ظاهر دختری با وقار و مهربان بود وقتی با هم صمیمی‌تر شدیم او مرا برای برادرش خواستگاری کرد اما من که هنوز متأهل بودم با پیشنهادش مخالفت کردم.

آدم ربایی سه روزه

زن جوان در ادامه گفت: در حالی که من جواب منفی داده بودم اما مهوش مدام با من تماس می‌گرفت و اصرار داشت یک بار برادرش را از نزدیک ببینم. بالاخره من هم موافقت کردم و یک روز برای دیدن آنها به یکی از پارک‌های تهران رفتم. داخل پارک در حال گفت‌وگو با میلاد و خواهرش بودم که ناگهان صدایی آشنا از پشت سرم شنیدم.

بهزاد، شوهر دومم در حالی که با دوربین تلفن همراهش از ما فیلم می‌گرفت با تهدید و فحاشی مرا متهم به خیانت و رابطه نامشروع می‌کرد بعد هم بدون اینکه اجازه حرف زدن به من بدهد هرسه نفر ما را سوار خودرواش کرد و به خانه‌ای قدیمی در شهرری برد. آنجا بود که متوجه شدم مهوش و میلاد از همدستان بهزاد بوده‌اند و با این نقشه می‌خواسته مرا وادار کند مهریه 200 میلیون تومانی‌ام را ببخشم.

بعد از سه روز بهزاد مرا به زور به یک دفترخانه در شمال تهران برد و من مجبور شدم تمام مهریه‌ام را ببخشم و طلاق بگیرم بعد هم بهزاد مرا در خیابان رها کرد. اما بعد از آن تصمیم گرفتم نزد پلیس بروم و از او و دو همدستش به خاطر آدم ربایی شکایت کنم.

ناپدید شدن زن جوان

با شکایت زن جوان تحقیقات به دستور بازپرس حبیب‌الله صادقی آغاز شد. در حالی که بررسی‌ها برای دستگیری بهزاد و دو همدستش ادامه داشت، اما زن جوان دیگر برای پیگیری پرونده‌اش به دادسرا نرفت و این موضوع که برای بازپرس پرونده عجیب بود باعث شد تا وی دستور تحقیق درباره سرنوشت زن جوان را صادر کند. با بررسی‌های صورت گرفته از سوی مأموران پلیس مشخص شد که او چند روز قبل در یک خانه فساد بازداشت شده است.

وقتی زن جوان به دادسرا منتقل شد و در مقابل بازپرس جنایی قرار گرفت، از اتفاقات بدی که بعد از آدم ربایی برایش رخ داده بود چنین گفت: بعد از اینکه از بهزاد جدا شدم و به خانه پدرم برگشتم خانواده‌ام با اطلاع از ماجرا مدام به من سرکوفت می‌زدند و دیگر آنجا آرامش نداشتم به همین خاطر تصمیم گرفتم از خانه پدرم بروم. اما چون جایی برای ماندن نداشتم روزها در پارک می‌نشستم که در یکی از همین روزها با زن جوانی به‌نام شهلا آشنا شدم و برایش درد دل کردم غافل از اینکه شهلا رئیس یک باند فساد بود.

او با ترفندی مرا به خانه‌اش برد. من فکر می‌کردم از روی خیرخواهی است اما وقتی وارد آن خانه شدم تازه فهمیدم در چه دامی گرفتار شده‌ام می‌خواستم فرار کنم که شهلا و نوچه‌هایش اجازه ندادند. اگر پلیس به خانه شهلا وارد نشده بود و آنها را دستگیر نمی‌کرد، معلوم نبود چه بلایی سر من می‌آمد.

با توجه به اظهارات زن جوان، بازپرس جنایی دستور انتقال او به بهزیستی را صادر کرد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.


نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"