کد خبر: ۶۴۰۵۵
تاریخ انتشار: ۱۷:۳۷ - ۱۱ آذر ۱۳۸۷

اعتماد ملی: روبان قرمز، نشان آشنايي است که اين روزها در جنس هاي مختلف کاغذي، پارچه يي، فلزي به شکل سنجاق سينه در کليه سازمان هاي دولتي و غيردولتي که در حوزه اطلاع رساني در مورد ايدز يا خدمات رساني به افراد مبتلا به ايدز فعاليت مي کنند، به وفور يافت مي شود. فعالان اين حوزه و البته بسياري از افراد مبتلا، اين روبان ها را روي لباس خود نصب مي کنند. اما اين روبان از کجا آمده است؟

در سال1991 گروهي از هنرمندان، که بسياري از دوستان خود را بر اثر ابتلا به ايدز از دست داده بودند، با تاسيس گروه ايدز تجسمي (THE VISUAL AIDS ARTISTS CAUCUS) در شهر نيويورک تصميم گرفتند با به خدمت گرفتن هنر، به نبرد با اين بيماري مرگبار بپردازند. آنها براي اولين بار روبان قرمز را به عنوان نشان گروه خود انتخاب کردند.

پاتريک اوکانل بنيانگذار گروه ايدز تجسمي، که خود مبتلا به ايدز است، روي همه لباس هاي خود يک روبان قرمز دارد. او مي گويد؛ من از ايدز نمي ميرم، من با ايدز زندگي مي کنم. رفقاي زيادي داشتم که وقتي بيمار شدند، خيلي جوان بودند. آنها همه در جواني از دنيا رفتند و من زندگي خود را براي آنها صرف مي کنم. با پاتريک در حالي که روي کاناپه يي در منزلش، واقع در منطقه شمالي شهر نيويورک نشسته است، گفت وگو مي کنم. چهره او از بيماري تکيده شده، اما هنوز در وجودش سرزندگي مشهود است. در کنار او الن فريم از اعضاي گروه 15نفره ايدز تجسمي نشسته است. او که يک عکاس است در سال 1991مانند ديگر اعضاي اين گروه يک هدف را دنبال مي کرد و آن هم يافتن وسيله يي بود که بتواند مردم را وادار به انديشيدن درباره ايدز کند. الن مي گويد؛ چاره ديگري نداشتيم. ما بايد از هنرمان استفاده مي کرديم. درست مثل اين بود که ايدز يک شبه کل جامعه هنري نيويورک را مي بلعد. ناگهان چشم باز کرديم و ديديم خيلي از همکاران و دوستان ما دارند با مرگ دست و پنجه نرم مي کنند.

او ادامه مي دهد؛ ابتکار استفاده از روبان موقعي به فکر ما رسيد که ديديم چطور پس از پايان جنگ خليج فارس امريکايي ها حتي در شهرهاي کوچک امريکا، براي حمايت از سربازان، از روبان هاي زرد استفاده کردند. اما سوال بعدي اين بود که چه رنگي براي روبان ايدز مناسب است و بعد با آن چه بايد کرد؟

آن زمان بود که بحث ميان گروه در گرفت و سرانجام آنها در مورد رنگ قرمز به توافق رسيدند.

الن در اين باره مي گويد؛ ما با رنگ هاي ديگر شروع کرديم. بعد يکي يکي آنها را کنار گذاشتيم و بالاخره رنگ قرمز را انتخاب کرديم چون رنگي است که جلب توجه مي کند و همچنين حسي پرشور را القا مي کند.

به او يادآوري مي کنم که قرمز همچنين رنگ خون است و پاتريک با تاييد حرف من اضافه مي کند؛ و همين طور رنگ عشق. گروه هنرمندان ايدز تجسمي، ابتدا بر سر شکل پايپون به عنوان نماد ايدز اختلاف داشت، اما پس از مدتي طرحي را پذيرفت که حالا در سراسر جهان به عنوان سمبل ايدز شناخته مي شود.

آن سال، پاتريک در برادوي مرکز تئاتر امريکا در نيويورک، آشناياني داشت و مراسم اهداي جوايز توني نيز قرار بود به زودي برگزار شود. گروه سه هزار روبان قرمزي را که آماده کرده بود به محل برگزاري مراسم تحويل داد. اما اتفاقي که افتاد هرگز براي آنها قابل تصور نبود. هنگام پخش سراسري اين مراسم از تلويزيون امريکا، جرمي آيرنز هنرپيشه سرشناس بريتانيايي، درحالي که يکي از اين روبان ها را بر سينه داشت در برابر دوربين ها ظاهر شد.

الن مي گويد؛ ما حيرت کرديم. البته مي دانستيم پروژه خوبي داريم اما فکرش را هم نمي کرديم روزي بتوانيم مردم را راضي کنيم روبان ها را به سينه بزنند. در مراسم جوايز توني همه آن را به سينه داشتند. سر از پا نمي شناختيم. خوابش را هم نمي ديديم ابتکار ما در چنين ابعاد وسيعي مورد استقبال قرار گرفته باشد. به اين ترتيب بود که روبان قرمز به سرعت به نماد زيباي يک بيماري زشت مبدل شد. اما گروه ايدز تجسمي نه از روبان قرمز و نه از هيچ روبان ديگري کسب درآمد نکرده است. پاتريک مي گويد؛ نکته مهم درباره اين پديده اين است که خود به خود رواج پيدا کرد. ما آن را براي کسب درآمد درست نکرديم و حتي آگاهانه تصميم گرفتيم به اين ايده جنبه تجاري ندهيم. پاتريک لحظه يي تامل مي کند و ادامه مي دهد؛ خيلي عجيب است که حالا سياستمداران پليدي را مي بينيم که انواع روبان هاي سرخ و سفيد و آبي را به سينه مي زنند و جلوي دوربين ها مي آيند. هيچ نمي دانم اينها چطور باب شده است. 15 هنرمندي که روبان قرمز ايدز را آفريدند پس از آن کار مشترکي انجام نداده اند. الن مي گويد؛ ما در مقطعي کوتاه از زمان به هم پيوستيم و پروژه روبان، آخرين کار مشترک ما بود. اينکه فرصتي به دست آمد تا در يک اثر هنري مهم در دوران پست مدرن سهمي داشته باشيم، عالي بود. پاتريک هم مي گويد؛ خيلي سخت است که آدم در مورد چيزي که از اندوه سرچشمه گرفته افتخار کسب کند. کاش مي شد همه اين افتخار را پس بدهم، ولي اين چند سال شيوع ايدز را نمي ديدم. سال هايي که آن همه آدم، آدم هاي با استعداد، در بهترين سال هاي جواني از دست رفتند. حالا فقط يک نفر از دوستان دوران 20سالگي من باقي مانده است.

نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
طراحی و تولید: "ایران سامانه"