کد خبر: ۷۵۹۱۴۸
تاریخ انتشار: ۱۲:۰۶ - ۱۱ آبان ۱۴۰۴

محمود دولت‌آبادی؛ نگران و امیدوار!

«محمود دولت‌آبادی بیش از نیم قرن نوشته است. دستان و انگشتانش دیگر نای نوشتن ندارند. گذر عمر و خستگی سال‌ها کار، تکیده‌اش کرده است، اما هنوز باصلابت و بلنداندیشه است، به بهبود روزگار و رونق زندگی مردم امید دارد.»

به گزارش ایسنا، در مراسم نهایی اهدای جایزه «مهرگان ادب» که ششم آبان‌ماه ۱۴۰۴ در فرهنگسرای نیاوران برگزار شد، محمود دولت‌آبادی با اتفاق آرای داوران برای مجموعه آثار، برگزیده جایزه «یک عمر تلاش در عرصه نوشتن» شد.  دولت‌آبادی به دلیل کسالت  نتوانست در مراسم حضور داشته باشد؛ در پی این موضوع علیرضا زرگر بنیان‌گذار جایزه مهرگان عصر پنجشنبه هشتم آبان‌ماه برای دیدار با این نویسنده پیشکسوت به خانه‌اش رفت و ساعتی با او به گفت‌وگو نشست.

زرگر در یادداشتی درباره این دیدار نوشته است: «روبه‌روی هم نشستیم. ساعتی حرف زدیم. از همه جا و همه چیز. چقدر زمان زود می‌گذرد. بیست‌وشش سال قبل به بهانه برگزیده شدن احمد محمود در مهرگان یک عمر تلاش به اتفاق به خانه او رفتیم و از او که سخت بیمار بود، عیادت کردیم.

دولت‌آبادی را بیش از سی سال است که می‌شناسم. هرگز تا این حد دلواپس و نگران ندیده بودمش. در حرف‌ها و در نگاه نافذش، دلشوره و نگرانی از آینده این سرزمین موج می‌زد.

هیهات! هشتاد و پنج سال عمر کنی، رنج و سختی بسیار بکشی، از عشق‌ها و امیدها و زیست‌بوم خود بنویسی، یک‌تنه به اندازه چند نویسنده اثر بزرگ و ماندگار خلق کنی و در مقابل هر روز عده‌ای بخواهند برای تو تعیین تکلیف کنند که چه باید بگویی و چه نباید بگویی و ...

دولت‌آبادی بیش از نیم قرن نوشته است. دستان و انگشتانش دیگر نای نوشتن ندارند. گذر عمر و خستگی سال‌ها کار، تکیده‌اش کرده است، اما هنوز باصلابت و بلنداندیشه است، به بهبود روزگار و رونق زندگی مردم امید دارد، دلش برای همه جوان‌ها می‌تپد و به نگاه و قلم نویسندگان نسل نو دل بسته است. اما از آن چه بر ادبیات و اهل فرهنگ می‌رود خشنود نیست. لحظه‌ای رنج فردوسی بزرگ در نظرم می‌آید؛ این بزرگ‌ترین چکامه‌سرای پارسی‌گو آنجا که می‌گفت بسی رنج بردم در این سال سی...

فردوسی و دولت‌آبادی هر دو روستازاده‌اند، از خراسان بزرگ، یکی از روستای پاژ توس و دیگری از روستای دولت‌آباد سبزوار.

فردوسی هزار سال قبل سروده بود: نمیرم از این پس که من زنده‌ام / که تخم سخن را پراکنده‌ام.

و من هزار و یک سال بعد، از این کلام فردوسی وام می‌گیرم، به او نگاه می‌کنم و با خود می‌گویم:

محمود دولت آبادی!

تو تخم سخن را پراکنده‌ای / نمیری از این پس، که تو زنده‌ای

قدر بزرگانمان را بدانیم.»

نظر شما
پربازدید ها
طراحی و تولید: "ایران سامانه"