گزيده سرمقاله روزنامههاي صبح امروز
كيهان
«بنگاه تعطيل است!» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن ميخوانيد:
دستگيري همكاران بي بي سي فارسي در تهران به مثابه شوكي بزرگ براي ماشين جنگ نرم دشمن عليه ايران عمل كرده است. اعلام غيرمنتظره خبر شناسايي و دستگيري اين افراد در حالي كه دولت انگليس تصور ميكرد توانسته در پوشش بي بي سي، يكي از امن ترين شبكههاي جمع آوري اطلاعات را در داخل ايران ايجاد كند، نشان داد كه در واقع هيچ نوعي از امنيت و پوشش غير قابل كشف براي شبكههاي مرتبط با بيگانه در داخل ايران وجود ندارد و دوران پنهان كاري طويل المدت به سر آمده است.
اگر موضوع را در بستر تاريخ نه چندان بلند حضور بي بي سي فارسي در فضاي رسانهاي فارسي زبان ببينيم، راحت تر ميتوان فهميد كه چرا كشف اين شبكه يك حادثه به شدت تكان دهنده بوده، به گونهاي كه اگرچه بي بي سي ظرف دو هفته گذشته همه تلاش خود را كرده است تا با حداقل سر و صدا از كنار موضوع بگذرد، اما هر روز بيش از گذشته خود را درگير با مسئله مييابد و اكنون دريافته است كه لاجرم بايد به شكنندگي وضعيت خود اعتراف كند.
بي بي سي فارسي روز نخست با دو هدف آشكار و پنهان راهاندازي شد. هدف آشكار دولت انگليس از اين اقدام آن بود كه با عرضه يك «كلاس» متفاوت از كار رسانه اي، در حالي كه طبقه متوسط جامعه ايراني سخت به دنبال دانستن است و اين وضعيت روز به روز تشديد ميشود، بر گرده اين نياز سوار شود و به تدريج با ايجاد نوعي مرجعيت فكري، تحليلي و اطلاعاتي براي بي بي سي، منبعي قدرتمند براي جهت ده به فكر و رفتار مردم ايران بوجود بياورد كه خارج از هرگونه نظارت و كنترل -يا دقيق تر بگوييم كاملا تحت نظارت و كنترل اتاقهاي عمليات رواني سرويسهاي غربي- باشد. بنابراين، در يك جمله بي بي سي قرار بود در شرايطي كه جريان اصلاح طلب در داخل ايران رو به زوال است، به نوعي با به خدمت گرفتن چهرههاي رسانهاي اين جريان و نشاندن آنها در كنار ضد انقلاب تابلودار، جبهه سياسي جديدي ايجاد كند كه كاركردهاي جبهه قبلي را داشته باشد بي آنكه محدوديتهاي كار سياسي در داخل كشور آن را مقيد كند.
اما هدف پنهان تشكيل بي بي سي به همين ميزان و بلكه بيشتر اهميت داشت. بيش از يك دهه است كه سرويسهاي اطلاعاتي غربي سعي ميكنند از شيوههاي سنتي كار اطلاعاتي و امنيتي كه مستلزم پنهان كاري و روي آوردن به عمليات ويژه مخفيانه است، فاصله بگيرند و عمليات اطلاعاتي را در پوششهايي كاملا مدني ادغام كنند. فرمول اين كار همواره اين بوده است كه بايد شرايطي بوجود آورد كه عمليات اطلاعاتي يك پوشش واقعي داشته باشد نه پوششي ساختگي و جعلي كه بتوان با كنار زدن آن حقيقت موضوع را آشكار كرد. به عنوان نمونه، وقتي داستان پيچيده ايجاد سازمانهاي غير دولتي (NGO) را در ايران مرور ميكنيم همه قصه چيزي بيش از اين نيست كه پروژههاي اطلاعاتي در پروژههاي مدني به گونهاي ادغام شود كه ديگر نتوان آنها را از هم تفكيك كرد. برادران علايي در پوشش مبارزه با ايدز مشغول شبكه سازي از پزشكان و جمع آوري اطلاعات حساس از نهادهاي دولتي بودند. هاله اسفندياري تلاش ميكرد در قالب سفارش پروژههاي تحقيقاتي و برگزاري كنفرانسهاي علمي شناخت آمريكاييها از مكانيسمهاي سياست داخلي ايران را دقيق كند. كيان تاج بخش در پوشش سفارش پروژههاي تحقيقات اجتماعي در صدد به دست آوردن نبض جامعه ايراني بود تا به سياست گذاريهاي نرم دولت آمريكا كمك كند. موسسه نظرسنجي آينده در ظاهر يك موسسه خصوصي بود كه خدمات افكار سنجي ارائه ميداد اما در واقع با چند لايه پوشش و پس ازگذر از چند واسطه، كاري كه ميكرد اين بود كه به سوالهاي موجود در ذهن تحليلگران اطلاعاتي غربي درباره گرهها و نقاط كور الگوي فكر و رفتار جامعه ايراني پاسخ بدهد.
در تمام اين موارد - و بسياري موارد ديگر از اين دست كه اينجا جاي بحث از آنها نيست- با يك الگوي واحد مواجهيم و آن هم اين است كه شيوه سنتي عمليات اطلاعاتي تغيير كرده و مرداني با پالتوهاي مشكي و كلاههاي لبه دار، كه در بيغولهها قرار ميگذارند -به عنوان نمادهاي سنتي عمليات اطلاعاتي- جاي خود را به نوعي كنشگران فعال دادهاند كه سرويس ده اطلاعاتي و عملياتي به كارفرمايان خود را با ابعادي از زندگي روزمره به نحو تفكيك ناپذيري در هم آميختهاند.
بي بي سي بنا بود در پوشش كار رسانهاي سه كاركرد پنهان مهم را عملي كند. نخست، جمع آوري و تحليل اطلاعات، دوم، شبكه سازي از نخبگان و سوم، پر كردن خلأهاي ايجاد شده در شبكههاي سنتي ضدامنيتي. كاركرد اول اكنون نوعي وظيفه استاندارد براي همه رسانههايي است كه داراي ارتباطات تعريف شده با دولتها از جمله نهادهاي اطلاعاتي هستند و بي بي سي به عنوان رسانهاي كه رسما وابسته به دولت بريتانياست و حتي در مواردي با مجوز يك شوراي عالي رتبه، حق دروغ گفتن هم دارد، جزو اصلي ترين نهادهايي است كه در انگلستان خدمات جمع آوري و تحليل به سرويسهايي مانند MI6 ارائه ميكند. كاركرد دوم بويژه از اين رو اهميت دارد كه دولتهاي آمريكا و انگليس همچنان از يافتن يك سازوكار مطمئن براي گردهم آوردن گروههاي مختلف اپوزيسيون و خط ده مشترك به آنها عاجز ماندهاند. بي بي سي اكنون چند سال است كه تلاش ميكند به بهانه كار رسانهاي سران گروههاي مختلف ضد انقلاب را كنار هم بنشاند و الگوهاي فكري و عملي مشترك ميان آنها ايجاد كند. به عنوان نمونه در جريان درگيري اخير سپاه با پژاك، بي بي سي تلاش فراوان و نماياني كرد تا با استفاده از امكانات رسانهاي خود گروههاي متعدد كردي را كه اغلب روابط خوبي هم با هم ندارند عليه سپاه متحد كند و جلوي ريشه كن شدن پژاك را كه اسراييليها سرمايه گذاري سنگيني روي آن كرده بودند بگيرد كه در اين تلاش ناكام ماند.
خراسان
«پيامهاي قهرماني افتخار آفرين وفرصتيکه از دست رفت» عنوان سرمقاله روزنامه خراسان است كه در آن ميخوانيد:
پيروزيهاي پي در پي و غرورآفرين تيم واليبال کشورمان در جريان برگزاري شانزدهمين دوره مسابقات واليبال جام ملتهاي آسيا و سرانجام پيروزي بر تيم چين در بازي فينال که موجب صعود واليبال ايران به قله واليبال قاره کهن و قهرماني مقتدرانه ايران در اين دوره از مسابقات شد علاوه بر اين که موجي از شادي و نشاط و اميد خصوصا در نسل جوان و نوجوان کشور به وجود آورد، حامل نکات و پيامهاي صريح و آشکاري است که بيش از پيش بايد مورد توجه مسئولان کشور خصوصا وزارت جديدالتاسيس ورزش و جوانان و ديگر مسئولان قرار گيرد.
۱ - فراز آمدن واليباليستهاي جوان کشورمان بر بام آسيا نشان داد که اين رشته ورزشي و بسياري ديگر از رشتههاي ورزشي به خاطر وجود نوجوانان و جوانان توانمند، غيرتمند و شايسته اين ظرفيت را دارد که نه تنها در آسيا بلکه در جهان حرفهاي جدي و اساسي براي گفتن داشته باشد و خوش بدرخشد همچنان که تيم واليبال و تيمهاي کشتي فرنگي و آزاد کشورمان در مسابقاتي که چند روز پيش برگزار شد، خوش درخشيدند.
نکته مهم اين که چنين درخششها و افتخارآفرينيها در حالي توسط جوانان غيرتمند کشورمان رقم ميخورد که متاسفانه اکثر تصميم سازان و برنامه ريزان ورزش کشور، سال هاست که توجه خود را معطوف فوتبال کردهاند گرچه نميتوان و نبايد تاثيرگذاري، جريان سازي و تعداد بسيار پرشمار طرفداران داخلي و جهاني اين رشته پرهيجان ورزشي را ناديده گرفت اما ناکامي ها، تلخ کامي ها، بداخلاقيها و حاشيههاي تلخ و تاسف بار اين ورزش در جهان و کشورمان را نيز نميتوان و نبايد ناديده گرفت که متاسفانه علي رغم صرف بودجههاي ميلياردي براي اين رشته و پرداخت دستمزدهاي آن چناني به برخي بازيکنان اين رشته ورزشي هنوز نه در عرصه جهاني و نه در آسيا و نه حتي در ليگ و مسابقات داخلي، فدراسيون فوتبال و مسئولان و مديران باشگاهها و فوتباليستها نتوانستهاند، انتظارات به حق مردم را با اين همه بودجه و امکانات و پشتوانه عظيم طرفداران برآورده کنند. و علاوه بر اينها متاسفانه حتي با تدوين «منشور اخلاقي» هنوز شاهد صحنهها و برخوردهاي نامناسب و بروز رفتارهاي مغاير با اخلاق ورزشي و مخالف جوانمردي از سوي برخي از بازيکنان اين رشته ورزشي هستيم. اما اميدواريم قهرماني واليباليستهاي کشورمان در اين دوره از بازيهاي آسيايي حداقل تلنگري باشد براي برنامه ريزان و تصميم گيران ورزش کشور که لااقل در کنار قرار دادن امکانات و صرف بودجههاي ميلياردي براي فوتبال، امکانات و بودجهاي درخور و شايسته براي ساير ورزشها که اميدهاي فراواني براي رشد و تکامل و قهرماني آنها در آسيا و حتي خودنمايي در سطح جهان را دارند، در نظر بگيرند و علاوه بر تامين امکانات و بودجه مناسب، برنامه ريزي بلندمدت و اثرگذار نيز براي پيشرفت تمامي رشتههاي ورزشي داشته باشند.
۲ - قهرماني تيم ملي واليبال کشورمان همچنين بر اين انگاره مهر ابطال زد که ورزش کاران ايراني فقط در رشتههاي انفرادي مانند کشتي، وزنه برداري و . . . توان مدال آوري و درخشيدن دارند اما پيروزي مقتدرانه تيم ملي واليبال نشان داد که جوانان کشورمان اگر مسئولان و برنامه ريزان باکفايت، دلسوز، شايسته، کاردان، کاربلد و متعهد داشته باشند، شايستگي موفقيت در تمامي رشتههاي ورزشي چه ورزشهاي انفرادي مانند کشتي که مهد و زادگاه آن ايران عزيز است و چه ورزشهاي تيمي مانند فوتبال و واليبال که ريشه و اساس آن در کشورها و فرهنگهاي ديگر شکل گرفته است و خلاصه اين که جوان ايراني نشان داده است در همه علوم و فنون و تمامي رشتههاي ورزشي استعداد و قابليت رشد و به اوج رسيدن دارد، به شرط اين که «ديده شود»، مسئولان اولويتها را درست تشخيص دهند و کارآمدان و دلسوزان و متخصصان و متعهدان سررشته امور را به دست گيرند.
۳ - پيروزي تيم ملي واليبال و همچنين پيروزيهاي اخير تيم کشتي فرنگي و آزاد کشورمان، پيام روشن ديگري نيز دارد و آن پيام اين که همه مسئولان خصوصا مسئولان وزارت ورزش و جوانان که مسئوليت بسيار خطير جوانان و ورزش کشور را بر عهده دارند، آموزش و پرورش و دانشگاه ها، خانوادهها و همچنين رسانهها بايد دميدن روح فعاليت و تحرک و ورزش را در جامعه خصوصا نوجوانان و جوانان را جزء اصلي ترين اولويتهاي کاري خود در نظر بگيرند چرا که سرمايههاي اصلي آينده ورزش کشور همين دانش آموزان دبستاني و دبيرستاني امروز هستند.
و صدالبته ورزشهاي همگاني نيز بايد از حاشيه درآيد و در متن جامعه جاري شود و سالخورده و ميانسال و جوان و نوجوان و زن و مرد و دختر و پسر را به تحرک، فعاليت و ورزش ترغيب و تشويق و حتي تحريص کند.
۴ - موفقيت نوجوانان و جوانان کشور در عرصههاي مختلف علمي، فکري، فني، فرهنگي، ورزشي علاوه بر اين که روحيه «نشاط ملي» را در بين اقشار گوناگون جامعه افزايش ميدهد و موج شادي و اميدواري را در کالبد و جان جامعه تزريق ميکند، جلوههاي اراده، خواست، توانمندي و توانايي نوجوانان و جوانان ايران عزيز را در عرصههاي گوناگون به منصه ظهور ميگذارد و نوجوانان و جوانان را به عنوان سرمايههاي بي بديل و گرانسنگ کشورمان به آينده روشن اميدوارتر و به توانمنديهاي خود معتمدتر ميکند. پس برخي مسئولان و دست اندرکاران نبايد همان گونه که افتخارآفرينيهاي بي بديل فرزندان ملت را در جريان هشت سال دفاع مقدس فراموش کردند! افتخارآفرينيهاي علمي، فکري، فرهنگي و ورزشي امروز نوجوانان و جوانان کشور را فراموش کنند و تنها در هنگامه کسب افتخار و قهرمانيها توسط اين عزيزان، برخي مسئولان شعارها و وعدههايي بدهند و چند روز بعد همه آن وعده و وعيدها به فراموشي سپرده شود چراکه حفظ سرمايههاي انساني خصوصا سرمايه هاي انساني توانمند و شايسته و کارآمد و موثر و افتخارآفرين وظيفهاي سنگين است بر دوش مسئولان که بايد به خوبي از عهده آن برآيند.
جمهوري اسلامي
«سفرهائي براي تصاحب انقلابها» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد:
سفر همزمان وزير خارجه و معاون رئيسجمهور آمريكا به دو كشور انقلاب كرده شمال آفريقا، از تشديد توطئه شيطان بزرگ براي مصادره انقلاب مردم اين كشورها خبر ميدهد. هيلاري كلينتون وزير خارجه آمريكا در سفر به مصر تلاش كرد مسئولان دولت انتقالي اين كشور را به باقي ماندن بر معاهدات خود با رژيم صهيونيستي متقاعد كند و اقدامات انقلابي مردم، كه با تسخير سفارت صهيونيستها در قاهره فراري دادن كارمندان اين سفارت، زمينه را براي قطع رابطه ميان مصر و رژيم صهيونيستي فراهم كرده بودند را خنثي نمايد. وزير خارجه آمريكا علاوه بر اين، درصدد خط دادن به دولت انتقالي مصر و شوراي نظامي حاكم بر اين كشور براي تنظيم قانون اساسي جديد و انجام انتخابات مجلس و رياست جمهوري براساس اهداف خود نيز هست.
اينها مجموعهاي از اموري هستند كه فرستادگان آمريكا در مصر دنبال ميكنند تا در آينده نزديك كه دولت جديد مصر زمام امور را به دست ميگيرد، اولاً مهرههاي آمريكا در آن دولت همه كاره باشند، ثانياً روابط مصر و رژيم صهيونيستي لطمه نبيند و ثالثاً افكار انقلابي مردم مصر نتواند ميداندار و صحنه گردان امور آينده مصر باشد.
موضع گيريهاي دولتمردان مصري نيز اين روزها بگونه ايست كه به نظر ميرسد آمريكا تا حدود زيادي به اهداف خود نزديك شده و به تحقق آنها اميدوار است.
وزير خارجه مصر، محمد كاظم عمرو، در تازهترين اظهارنظر خود درباره روابط كشورش با رژيم صهيونيستي گفته است: "درحال حاضر دليلي براي بازنگري در معاهده صلح با اسرائيل وجود ندارد". وي يك گام نيز جلوتر رفت و با تأكيد بر اينكه معاهده صلح با رژيم صهيونيستي، عامل اصلي تحكيم روابط مصر با اين رژيم است افزود: "مصر مثل هميشه به تمامي معاهداتي كه با دولتهاي ديگر امضا كرده، پاي بند است و تا زماني كه دولت مقابل به اين معاهده پاي بند باشد مصر هم به اجراي آنها متعهد است و روابط مصر و اسرائيل اكنون در اين چارچوب قرار دارد و لذا هيچ دليلي براي تجديدنظر در معاهده صلح ميان دو طرف وجود ندارد. "
كاملاً مشخص است كه اين اظهارات، عكس العملي است كه وزير خارجه دولت انتقالي مصر از طرف اين دولت در برابر اقدامات انقلابيون مصري، كه با تسخير سفارت رژيم صهيونيستي در قاهره سفير و كاركنان آن را فراري دادند و خواستار قطع رابطه با اين رژيم شدند و پرچم اسرائيل را پائين كشيدند، ميباشد و او ميخواهد به انقلابيون بگويد اقدامات شما از چارچوب قانون خارج است و بر احساس تكيه دارد و دولتمردان مصري زير بار اين خواستههاي احساسي! نميروند. وزير خارجه مصر با بيان روشنتري اعلام كرد: "دولت مصر، براساس توافق نامه سال 1340 وين به تمامي تعهدات خود درخصوص روابط ديپلماتيك با كشورهاي ديگر از جمله حفظ سفارتخانهها و حمايت از ديپلماتهاي اين كشورها در مصر پاي بند است و حمله اخير به سفارت اسرائيل در قاهره، واكنش مؤسسات مردمي مصر به كشته شدن شش نيروي امنيتي مصري در مرزهاي مشترك با اسرائيل بوده است. "
نتيجهاي كه وزير خارجه دولت انتقالي مصر ميخواهد از اين نكته بگيرد اينست كه حمله مردم به سفارت رژيم صهيونيستي در قاهره يك اقدام مبتني بر اصول و مباني نبوده بلكه صرفاً در اثر عصبانيت ناشي از كشته شدن نيروهاي مصري در مرز اين كشور با رژيم صهيونيستي صورت گرفته است.
اين نتيجه گيري، دقيقاً برخلاف خواستههاي مردم انقلابي مصر است كه هنگام پائين كشيدن پرچم رژيم صهيونيستي و تسخير سفارت اين رژيم در قاهره، در شعارهاي خود اعلام ميكردند سفارت رژيم صهيونيستي بايد تعطيل و رابطه با اين رژيم بايد براي هميشه قطع شود. مردم، نه فقط در اين واقعه بلكه در اكثر تجمعات خود، بارها اعلام كردهاند يكي از بزرگترين خيانتهاي رژيم حسني مبارك به ملت مصر به رسميت شناختن رژيم صهيونيستي بود و سقوط حسني مبارك اين فرصت را پيش آورده كه مردم مصر رابطه اين كشور با صهيونيستها را قطع كند و اين لكه ننگ را از دامن خود پاك نمايد.
بنابر اين، اقدامات انقلابيون مصري عليه سفارت و پرچم رژيم صهيونيستي برخلاف آنچه وزير خارجه دولت انتقالي ميگويد كاملاً اصولي و مبنائي بوده و در چارچوب آرمانهاي انقلابي قرار دارد و اين اختلاف نظر نشان ميدهد دولت انتقالي مصر و شخص وزير امور خارجه اين دولت اصولاً با آرمانهاي انقلابي مردم بيگانه هستند و زبان مردم را نميفهمند.
رسالت
«نشانههاي حزب گلخانهاي» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکترامير محبيان است كه در آن ميخوانيد:
رشد سياسي افراد در جوامع باورمند به مردمسالاري در چارچوب احزاب رخ ميدهد وحزب به مثابه آموزشگاهي، بلوغ سياسي را در افراد گرايشمند به سياست متحقق ميکند. اعضاي حزب نخبگاني هستند که درآينده قرار است مسئوليت اداره بخشهاي مختلف کشور را بر عهده گيرند. از اينرو وظيفه حساس حزب، آماده سازي نيروها براي حکومت داري و فراتر از آن ساختن سرمايههاي سياسي است که آينده کشور و نيزخود حزب به آنها و ميزان درک اين نخبگان از واقعيتهاي کشور وابسته است.
هر آموزشي که داراي دو بخش نظري و عملي است؛لزوما بايد در محيط عيني هم تئوريها را به واقعيتهاي عملي نزديک گرداند. سياست داراي وجه عملي مهمي است که همچون شناگري، تا فرد آموزش ديده در محيط عملي قرار نگيرد؛بدرستي آموخته نخواهد شد. به همين دليل حزب وظيفه همراه گرداني دانش و عمل سياسي را بر عهده دارد.
اما در ايران ما، متاسفانه احزاب بيش از آن که به بستري براي رشد و بلوغ سياستمداران تبديل گردند؛صرفا ابزاري براي سياستمداران حرفهاي براي چانه زني يا مکاني به عنوان پارکينگ دوران بيکاري است. به عبارتي حزب براي سياستمداران وجود دارد و نه آن که سياستمداران از احزاب برآيند. به همين دليل مفهوم آموزش حزبي در بسياري از اين احزاب شعاري متحقق نشده است. اگر بخواهيم نامي بر بسياري از احزاب ايراني بنهيم بايد آنها را "احزاب گلخانه اي" بناميم.
مشخصات حزب گلخانهاي چيست؟
1. احزاب گلخانهاي در محيط امن و تحت حمايت يک سياستمدار در قدرت پديد ميآيد و بصورت غير طبيعي در فضاي سياست رشد ميکند ولي بدليل فقدان ريشههاي مردمي که لازمه يک حزب با رشد طبيعي است؛ به محض کنار رفتن يا غفلت باغبان سياسي خود سريعا ميپژمرد.
2. آنچه که در عمل حزب واقعي را از حزب گلخانهاي متمايز ميگرداند؛عقلانيت در رفتار وتوقعات و ادعاهاي معقول است؛حزب گلخانهاي چون براي بقا فرصتي ندارد ميکوشد سريعا در اولين فرصت هر چه ميتواند امتياز اخذ کند.
3. حزب گلخانه اي، پروژه بوده و محصول يک فرآيند طبيعي نيست. براي هدفي پديد آمده که بايد آن را متحقق کند و از ميدان برون رود. لذا عجله و توقعات نامعقول در رفتار گردانندگان آن موج ميزند.
4. حزب گلخانهاي روابط معقول و دموکراتيکي با اعضاي خود ندارد. همه تصميمات نهايي به يک يا چند فرد بر ميگردد که آنها نيز تصميم گير اصلي نميباشند بلکه آنها که خود را به ظاهر رهبر حزب مينمايند فقط و فقط رابطي با کارگردان اصلي هستند که خود در قدرت حضور دارد. پس موضع مستقلي از آنها ديده نميشود و تصميمات نيز محصول عقل جمعي نيست بلکه اوامر کارگردان خارج از حزب است که به سايرين ابلاغ ميگردد و آنها فقط حق دارند به توجيه اين تصميمات و نه نقد آن بپردازند.
5. در احزاب گلخانهاي همواره يک چيز پنهان نگاه داشته ميشود و آن منبع مالي حزب و تحرکات آن است. معناي اين پنهان سازي آن نيست که گردانندگان حزب گلحانهاي يا اعضاي احتماليش از اين منابع خبر ندارند بلکه همه تا حدودي اين راز را ميدانند ولي چون همگي از آن منتفعاند آن را بسان راز مگو در پيش خود حفظ
مي کنند. هرحزبي که نتواند توجيه براي منابع مالي خود ارائه دهد؛حزب گلخانهاي است .
6. تاريخ سياسي معاصر ايران نشان داده است که متاسفانه اکثر احزاب ايراني، احزاب گلخانهاي هستند و اساسا سپهر سياسي ما محيطي براي رشد احزاب واقعي ايجاد نميکند. به همين دليل احزاب به سختي ميتوانند از سطح يک باند به سطح يک حزب مردمي ارتقاء يابند.
مردم سالاري
«هفته دفاع مقدس و مسئوليت اجتماعي سازمان ها» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم ميرزا بابا مطهري نژاد است كه در آن ميخوانيد:
هفته گذشته هفته دفاع مقدس بود; هفتهاي که از يک طرف فرصت بازخواني رشادت ها، سلحشوريها و جانبازيها و ايثار و گذشت بزرگ مردان و بزرگ زنان جامعه بزرگ ايران را فرا رويمان قرار داد و از سوي ديگر درد و آلا م و مصيبتها و مظلوميتهاي ناشي از جنگ را به يادمان ميآورد تا سخاوت و شقاوت را بهانديشه بنشينيم و تفاوت گسترده بين آن دو را در دوراني که از روز حادثه ربع قرن دور شده ايم بر ما بنماياند. هفته دفاع مقدس امسال را در حالي پشت سر نهاديم که طبل رسوايي تعدادي از بنگاههاي اقتصادي کشور نه در ايفاي مسووليت اجتماعي شان، که بر خيانت آشکار و شرمآور آنها صفحه روزنامهها و صحنه تلويزيونها را پر کرده بود و به جاي آنکه در اين هفته بر انسانيت رزمندگان و شهدا حسرت بخوريم، بر خيانت پارهاي از بنگاههاي اقتصادي حيرت کرديم. اما در چنين غوغايي شاهد ابتکاري از يک بنگاه اقتصادي بوديم که حيفم آمد به زيبايي حرکت او و ايفاي قشنگ مسووليت اجتماعي اش اشاره نکنم که معتقدم بايد با تکثير فراگيرانه بهشت، به محو جهنم پرداخت!
به مناسبت هفته دفاع مقدس در پاسخ به يک دعوت در ميانه هفته به «خانه هنرمندان» رفتم و در مراسم رونمايي از «پوئم سمفونيهاي خرمشهر و حلبچه» شرکت کردم. اينجا هم سخن از حمايت مالي يک نهاد از يک هنرمند و گروه اش بود اما نه براي منافع مادي و براي يک فعاليت اقتصادي مشکوک، که براي ايفاي مسووليت اجتماعي از طرف اين نهاد و براي احساس مسووليت هنري براي ماندگاري «داستان دليرمرداني که در کوچههاي خرمشهر از بامي به بام ديگر مردانه جنگيدندواز وجب به وجب آن با دستان خالي و اندک سلا ح دفاع کردند» و براي ماندگاري فاجعه نسل کشي حلبچه و ياد «کودکان و زنان بي گناه که بدون دفاع در زير بمبهاي شيميايي صدام در کوچهها و خيابانها جان سپردند، مادران و پدراني که کودکان شيرخوار خود را در بغل گرفته و افتاده بر زمين جان سپردندو جانداران ديگر نيز خشکيده بر زمين ماندند.» ميان ماه من تا ماه گردون- تفاوت از زمين تا آسمان است! با مقايسه ميان حرکت اين نهاد و خالق اثر ماندگار «پوئم سمفونيهاي خرمشهر و حلبچه» استاد هوشنگ کامکار و حرکت آن بانکها، زيبايي اين حرکت را تجسم کنيد.
ناگفته نگذاريم که در اين مراسم خوشبختانه رد پايي از انحصار طلباني که همه چيز و همه کس را مصادره ميکنند، ديده نميشد، خلق يک اثر هنري بدون سفارشي و مستقل برگرفته شده از احساس مسووليت يک هنرمند در قبال شکوه مقاومت در خرمشهر و فاجعه انساني در حلبچه و آن طرف يک نهاد خصوصي که براي ايفاي مسووليت اجتماعي سازمان خود در کنار هم قرار گرفته بودند و همه چيز را از مردم ميدانستند. اساتيد بزرگ موسيقي چون رئيس خانه موسيقي ايران که يک سازمان مردم نهاد است و استاد بزرگ و صاحب نام موسيقي استاد عليزاده از ويژگيهاي بالا ي فني اثر و بين المللي بودن آن سخن گفتند و استاد هوشنگ کامکار که رازهاي نهفته در لحظات بهتآور خرمشهر و حلبچه را در نتهاي هنري خود شرح داد و رئيس اين نهاد که ساده و بي پيرايه با جمع سخن گفت که:«همه بر اين باورند به رغم همه تلا شها براي صيانت از فرهنگ دفاع مقدس و پاسداشت لحظههاي ناب ايثارگري بهترين انسانهاي روزگار، حق مطلب ادا نشده است، هنوز پرتوي از شعاع خورشيد مشعشع رزمندگان اسلا م به شايستگي منزلت نديده است.
برهمين مسووليت سترگ معنوي، ميهني، ديني، اين بانک پيشقدم شد تا با حمايت از آلبوم موسيقي «پوئم سمفوني خرمشهر وحلبچه» قدمي هرچند کوچک در اندازه بضاعت خود در اين رل خطير بردارد و از اين رهگذر نغماتي ماندگار، حماسي و در عين حال عاطفي و نوستالژيک تقديم اهالي موسيقي و معنا کند.»
اين رويداد مهم که به اختصار شرح آنرا دادم را بهانه کنم و مسووليت اجتماعي بنگاهها و سازمانها را يادآور شوم:
«ترنس آرميچل» نظريه پرداز صاحب نام مديريت ميگويد: «مسووليت سازمانها اين نيست که صرفا اثر بخش باشند، بلکه مسووليت آنها اين است که به جامعهاي که در آن فعاليت دارند، خدمت کنند» .
عصر حاضر را عصر مديريت ناميدهاند چرا که هر تصميم يک مدير ميتواند طي يک روند سلسله وار دير يا زود سرنوشت تمام نهادهاي جامعه را دستخوش تغيير نمايد.
لذا يکي از مسائل و مشکلا ت اجتماعي که طي سالهاي اخير توجه بسياري از صاحب نظران و دست اندرکاران جوامع مختلف را به خود جلب کرده است، عدم توجه و پايبندي سازمانها و مديران به وظايف و مسووليتهاي اجتماعي شان است.
حمايت
«اندر مواضع خانم وزير» عنوان سرمقاله روزنامه حمايت است كه در آن ميخوانيد:
آمريكا كه در سه دهه حاكميت مبارك بر مصر توانسته بود اين كشور را در جمع متحدان و مجريان طرحهاي خود قرار دهد پس از سقوط مبارك با چالشهاي بسياري در مصر مواجه شد. با توجه به اهميت مصر، واشنگتن تلاش كرده تا با رويكرد به طرحها و سناريوهاي متعدد به احياي جايگاه خود بپردازد.
با توجه به نگاه منفي مردم به آمريكا، سياستهاي اين كشور بيشتر بر اساس همگرايي با خواستههاي مردمي و بازي ديپلماتيك استوار شده است. در شرايطي كه پيش از اين آمريكا طرحهايي همچون كمك يك ميليارد دلاري به مصر، رايزنيهاي مستقيم هيلاري كلينتون وزير خارجه و سناتورهاي كنگره، حمايت از تغيير قانون اساسي را انجام داده بود اكنون همسو شدن با مطالبات مردمي را در پيش گرفته است.
در اين چارچوب هيلاري كلينتون، وزير امور خارجه آمريكا در كنفرانس مطبوعاتي مشترك با محمد كامل عمرو، همتاي مصرياش در واشنگتن ابراز اميدواري كرد كه وضعيت فوقالعاده در مصر در نزديكترين زمان ممكن و نه در زمان تعيين شده از سوي شوراي نظامي حاكم اين كشور (پايان ماه مه 2012) لغو شود. واشنگتن در حالي رويكرد مردمي را در قبال مصر در پيش گرفته كه در باب دلايل و اهداف اين رويكرد نكاتي چند قابل توجه است.
اولا چنانكه ذكر شد با سقوط مبارك منافع بسياري از آمريكا در اين كشور حذف گرديد كه ميتواند بر كل سياست منطقهاي آن تاثيرگذار باشد. اما مهم تر از اين مسئله الگو شدن نگاه ضد آمريكايي مردم مصر است. از گذشته تا كنون تاكيد شده هر تحولي در مصر سراسر كشورهاي عربي را تحت الشعاع قرار ميدهد چنانكه سرنگوني مبارك عاملي براي قيام ساير ملتهاي عربي در شمالآفريقا و حوزه خليج فارس شد. اكنون واشنگتن از تكرار آمريكا ستيزي مصريها در ساير كشورها در هراس است لذا تلاش دارد با هر ترفندي شده به مديريت تحولات اين كشور پرداخته و مانع از اين امر شود.
ثانيا، مصر كه زماني در خط اول سازش بود اكنون به جمع جبهه مقاومت پيوسته است. مهمترين نتيجه آن تقابل با رژيم صهيونيستي و رويكرد ملت مصر به حمايت از فلسطين است. با توجه به شرايط بحراني صهيونيستها، واشنگتن سعي دارد در لواي رويكرد دوستانه به مصر منافع و خواستههاي صهيونيستها را پيگيري نمايد. امري كه هيلاري كلينتون وزير خارجه آمريكا خود را متعهد به آن ميداند و براي تحقق آن نيز به از هيچ اقدامي فروگذار نيست. بر اين اساس ميتوان گفت كه مواضع به اصطلاح مردمي هيلاري كلينتون در ديدار با همتاي مصرياش براي فريب افكار عمومي مصر براي پايين آوردن شعلههاي ضديت با آمريكا است تا شايد بتواند در لواي آن اندك منافع باقي مانده براي آمريكا و صهيونيستها در مصر را حفظ نمايد.
تهران امروز
«فقط اختلاس نیست بلکه فتنه است» عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم حسن وزینی است كه در آن ميخوانيد:
ماجرای بزرگترین اختلاس تاریخ کشور در پی خروج مدیر عامل بانک ملی از ایران، برکناری مدیر عامل بانک صادرات و احتمال برکناری شماری از مدیران عامل بانکها ی خصوصی کشور نه تنها گره ای از این کلاف سردرگم باز نکرده بلکه ابعاد جدیدی بر آن افزوده است. پیش از این تصور می شد اهمیت این اختلاس منحصر به حجم و گستردگی غیر قابل باور آن می باشد. از این رو قابل پیش بینی بود که برخورد با علل و عوامل آن به واسطه ارتباطگیری عناصر اصلی اختلاس با لایه های مختلف مدیریتی کشور و زدو بندهای پیچیده و چند لایه چندان آسان نباشد.
این گمانه از همان روزهای آغازین افشاگری رسانهها پدیدار شد. مسئولانی که اکنون به دلیل قصور و ناتوانی و شاید در معرض اتهام برکنار شدهاند در صندلی های خود به آرامی تکیه داده بودند و ماجرا را چنان برای افکار عمومی منعکس می کردند که گویی دزدی به کاهدان زده ومحکم کاری اینها در حفظ منابع مالی کشور فتح الفتوحی برای کشور به ارمغان آورده است.
اما در پی فشارافکار عمومی، ورود مجلس و دستگاه قضایی وبا مصوبه کمیته منتخب دولت، برکناری شماری از مدیران بانکی آغاز شد. برکناری مدیران عامل و ارشد بانک های ملی، صادرات و چند بانک دیگر - در معرض برکناری- پرونده اختلاس را وارد مرحله تازه ای کرده است که برخورد با همه عوامل و بسترهای این اختلاس کمترین ضرورت و مطالبه ملی مردم محسوب می شود زیرا پس از گذشت یک ماه از رسانه ای شدن این ماجرا، قرائن و شواهد جدی وجود دارد که نشان میدهد سوءاستفاده کلان بانکی اگر در وهله اول یک اختلاس بزرگ بود اکنون بستری برای شکل گیری یک فتنه اقتصادی شده است.
این شواهد را می توان در چند محور ذیل دید . 1 – بزرگترین اختلال در نظام بانکی در سالی سر بر آورده که مسما به سال جهاد اقتصادی است 2 – اختلاسگران دارای شبکهای سیاسی و اقتصادی هستند که طی چند سال با تنیدن در تاروپود سیستم بانکی کشور علاوه بر سوءاستفادههای بی حدو حساب، خواسته و ناخواسته بزرگترین آرمان نظام جمهوری اسلامی در عرصه اقتصادی كه اقتصاد وسیله ای برای جهاد در راه خداست - را زیر سوال بردهاند 3 – نگاه اختلاسگران به سوءاستفاده شان از منابع مالی بانکی محدود به کلاهبرداری و حیف و میل اموال کشور و مردم نبوده بلکه آنها با اتکا به قدرت شبکه عنکبوتی خود، اهدافی فراتر از عمل مجرمامه دزدی را دنبال کردهاند.
4 – در پرتو این اختلاس، کارآمدی سیستم های نظارتی و اجرایی و . . . کشور به جد زیر سوال رفته و احیای آن نیازمند پروسهای طولانی و هزینه بر برای نظام جمهوری اسلامی است .
5 – وقایع روزهای اخیر از قبیل اتهام افکنی دستگاههای مختلف نسبت به یكدیگر در قبال ظاهرا مشتی اختلاسگر متخلف - که حتی موجب هشدار رئیس دستگاه قضایی به اتهام افکنان و متهم تراشان شد- نشان می دهد که اختلاسگران انگیزههایی فراتر از صرفا سوءاستفاده مالی دارند.
6 – جبههگیری نیروهای سیاسی کشور در برابر این ماجرا شاید بیش از دلایل فوق فتنه بودن یا تبدیل شدن اختلاس بزرگ را به یک فتنه تازه برای نظام جمهوری اسلامی اثبات کند. با این وصف آیا ساده انگارانه نیست که تصور کنیم همه ماجرا آن است که مشتی سوء استفادهگر دست به خزانه کشور بردهاند و اکنون هدفی بزرگ که همانا درگیر ساختن نیروهای انقلاب با یکدیگر، القای ناکارآمدی نظام اقتصادی کشور و عدالت اقتصادی و . . . را ندارند.
باوجود چنین نشانه هایی اما تاسف آنجاست که برخی نیروهای سیاسی در برابر این اتفاق بزرگ و مطالبه ملی برخورد با همه عوامل و بسترهای شکل گیری آن، اگر نگوییم دست به چرتکه لااقل دست به چانه برده و با این مطالبه عمومی بهاندازه اهمیت مسئله و انتظار افکار عمومی همراستایی نمی کنند. به طوری که می توان این ادعا را مطرح کرد که برخی تریبون های مدعی پیشقراولی مقابله با فتنه سیاسی کشور این بار به«چانه زنی و چرتکهاندازی» روی آوردهاند. همین مسئله است که گمانه فتنه شدن اختلاس را بیش از پیش تقویت کرده است.
ابتكار
«حرکت با چراغ سهگانه؟!» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم به قلم محمدعلي وكيلي است كه در آن ميخوانيد:
اين روزها عرصه سياست در ايران بسيار متلاطم و پرنوسان نشان ميدهد. از يکطرف بازيگران عرصه سياست در حال ارزيابي وضعيت خود براي هماوردي در انتخابات اسفندماه هستند. اصولگرايان در دو جبهه، در حال آرايش براي رويارويياند. گروه تحت عنوان 8+7 و گروه با عنوان جبهه پايداري بازيگران روي صحنه هستند و اصلاحطلبان همچنان پشت صحنه در سکوت و حيرت و سرگرداني، چشم به اتفاقات دوختهاند. حاميان دولت هم در کنج ديگر اين رينگ، گرفتار گيجياي شدهاند که به گيجگاهشان وارد شده است.
از طرف ديگر، سايه شوم اختلاس بزرگ فضاي عمومي را تحتالشعاع قرار داده است. بازار «کي بود کي بود» داغ است و البته هر روز دايره گمانهزني و افشاگري و تهديد گستردهتر ميشود. از سويي ديگر، طرح شکايت تعدادي از نمايندگان مجلس از رئيسجمهور، بر ابهام وضعيت سياسي افزوده است.
اينها مواردي است که روي پوسته وضعيت سياسي کشور ديده ميشود؛ اما اگر بر اين موارد، مسائل زيرپوستي را هم بيفزاييم که هنوز عريان نشده است، بهخوبي مشخص ميشود که درياي سياست بيش از گذشته مواج و هايل و رمزآلود و گيجکننده شده. البته سياست در ايران همواره به رمزآلودبودن شهره بوده. کساني در اين عرصه موفقترند که کنش سياسي رمزآلود و مبهمتري از خود نشان دهند و چون بازيگران اين صحنه از اصل بازي مهمترند و ايفاکننده نقشها اشخاص هستند و شخص جاي حزب و سنديکا نشسته، بنابراين تحمل هزينههاي کنشهاي سياسي بسيار زياد است.
در اين وضعيت، هزينه موضعگيري سياسي در کشور بسيار افزايش يافته و احزاب قدرتمند هم وجود ندارند تا بتوانند هزينههاي اقدام سياسي را از دوش فرد بردارند. سياستمداران براي دوري از هزينهها ترجيح ميدهند کنش و مسئوليت سياسي را از هم جدا کنند. مسئولان بيشتر ميپسندند که از قالب مسئول سياسي خارج شوند و بهعنوان فعالي سياسي مطرح گردند و با ادبيات آنان سخن گويند. جالب اينکه قضاوت اين افراد پيرامون حوزه مسئوليتشان هم به داوري فعالان سياسي شباهت مييابد. گاه مسئولي آنچنان پرسشگرانه برخورد ميکند که توقع دارد مردم پاسخگوي عملکرد او باشند و تصور ميکند خود وي هيچ مسئوليتي در اين قبال ندارد.
از سويي به دليل نبود ثبات در فرآيندها و جريانات سياسي، سياستمداران از بازي در دو يا چند ميدان بهره ميبرند و براساس سابقه ذهني که بيثباتي بر آن سايه افکنده، واکنشها اغلب دو يا چند پهلوست.
بسيار ديده شده که يک نفر همزمان توانسته از منتهياليه جريان اصلاحطلب به منتهياليه جريان اصولگرا نقل موقعيت کند و بالعکس و هيچ اتفاقي هم نيفتاده. اکنون که عرصه، محدود به بازيگري اصولگرايان است، دايره برزخ و آدمهاي برزخ سياسي بسيار فراخ است.
ازآنجاکه فعاليتها عمدتاً معطوف به قدرت است و دايره فرصتها و امکانات محدود و در حال گردش است، عرصه قدرت فوراً مُهر نزديکي يا دوري از مواضع سياسي گروهها را ميخورد و بهشدت محدود ميشود؛ درنتيجه موضعگيري شفاف افراد ممکن است موقعيت آنان را به خطر اندازد. شخصي که تا ديروز مسئوليتي داشته و در نقطه مقابل جبهه پايداري بوده، همينکه مسئوليت از او گرفته ميشود، تابلوي اين جبهه را برميگزيند و آنکه در جبهه 8+7 است، نيمنگاه به پايداري دارد و بالعکس. تعدادي هم منتظر و مترصد فرصتاند تا موقعيت و ميزان موفقيت ديگران را ارزيابي کنند؛ لذا در بسياري مواقع حرکت با چراغ سهگانه امکانپذير ميشود.
براي موفقيت در اين بازي سخت لازم است که از قانون همه يا هيچ تبعيت کرد. فرصتسازي و يا جلوگيري از فرصتسوزي راهبرد منفعتمحوري است. در اين آشفتهبازار بالاترين آمار تکذيب در گفتار را بهدست ميآوريم. يک فرد براساس برآوردش از اوضاع، صبح امروز موضعي اتخاذ ميکند و بعدازظهر همان روز، با مشخصشدن نادرستي ارزيابياش، به تکذيب همان موضع ميپردازد و گناه اين دوگانگي عجيب را بر دوش اهالي رسانه بار ميکند. بهعبارتديگر چون قدرت به محور فعاليت همگان تبديل شده، صداقت کيميا و بازار تکذيب و تأييدها پررونقتر از هميشه شده. شجاعت در مواضع جاي خود را به منفعت در موقعيتها داده و تا اين قواعد بازي در جريان است، «آش همين است و کاسه همان!»
آفرينش
«حضور کمرنگ نخبگان در مديريت جمعي» عنوان سرمقاله روزنامه آفرينش به قلم حميدرضا عسگري است كه در آن ميخوانيد:
با توجه به افزايش پيچيدگيها و گسترش مشکلات و خواستهاي مردم، لزوم به کارگيري مديريت جمعي از سوي دولتها امري اجتناب ناپذير ميباشد. گستردگي سطح امکانات و مشکلات و عدم اتخاذ سياستهاي درست مديريتي باعث به هدر رفتن وقت و هزينههاي کشور خواهد شد. اما آنچه ميتواند اين مديريت جمعي را هدفمند و موثر نمايد استفاده از نيروهاي نخبه و صاحب نظر در عرصههاي مختلف ميباشد.
البته حضور و تاثير مثبت ورود نخبگان به جرگه مديريتي کشور زماني نمود پيدا خواهد کرد که آرا و نظرات نخبگان موافق و مخالف در کنار هم قرار گيرد تا پويايي مديريت نخبه محور بروز پيدا کند. عدم توجه به نظرات و انتقادات صاحب نظران باعث ميشود که روند تصميم گيريها بر محور نظرات گروه خاص قرار گيرد و اين امر ضريب اشتباهات را افزايش خواهد داد.
لذا عدم بکار گيري از نيروهاي نخبه در مديريت کشور سبب دلسردي و عدم تمايل نخبگان براي شرکت در مسائل مختلف ميشود و از طرف ديگر با عدم حضور متخصصان و صاحب نظران در عرصههاي مختلف اقتصادي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي ناخواسته افرادي که تخصصي در آن زمينه ندارد در راس امور قرار خواهند گرفت و ضريب مشکلات را دو برابر خواهند کرد .
در همين زمينه رهبر انقلاب اسلامي اشاراتي داشتند و فرمودند: "بايد رئيس جمهور و وزراء اقدامات دولت در بخشهاي مختلف بويژه در خصوص مسائل اقتصادي را كه از مسائل اصلي كشور مورد چالش موافقان و مخالفان است، در جمع نخبگان مطرح كنند تا با استفاده از ديدگاهها و همچنين نظرات انتقادي آنان، هم افزايي بوجود آيد. "
اين صحبتهاي ايشان نشان از آن دارد که هنوز آنطور که بايد و شايد از پتانسيلهاي انساني کشور به نحو احسن استفاده نشده است و با ادامه اين روند سرمايههاي ملي کشور پنهان و بلااستفاده ميمانند و يا با دريافت درخواست همکاري از سوي کشورهاي ديگر براي هميشه از اين ثروتهاي عظيم بي بهره خواهيم ماند.
متاسفانه در حال حاضر فرهنگي ناصحيح موجب شده تا جامعه ما تاب شنيدن و کنار آمدن با مخالفان و منتقدان را از دست داده و به همين سبب خود را از موهبت انتقادهاي سازنده و کارگشا محروم کرده است. بايد در نظر داشته باشيم که نقاط ضعف در برنامههاي مديريتي کشور بدون شنيدن انتقادات صاحب نظران مشخص نخواهد شد هر چند که تند و گزنده باشد.
پاسخ هرگونه انتقاد تند و گزنده توجيه و تبيني است که ميتواند صحت و يا نادرستي آن را مشخص کند اما با برخوردي تهاجمي به انتقادات هر چند که غلط بوده باشند باعث سرخوردگي و عدم تمايل نخبگان و صاحب نظران در امر مديريت جمعي ميگردد و اين يعني محروم کردن کشور از ثروتي عظيم.
ملت ما
«سازش راهحل بحران فلسطين نيست» عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم حسين رويوران است كه در آن ميخوانيد:
مصوبه اخير كابينه رژيم صهيونيستي در خصوص ازسرگيري شهركسازيها، بار ديگر نشان داد كه گزينه سازش درباره بحران فلسطين به بنبست رسيده است. اين مصوبه در حالي به تصويب رسيد كه كميته چهارجانبه صلح درصدد بود براي ممانعت فلسطينيها از طرح درخواست تشكيل كشور مستقل فلسطيني در سازمان ملل متحد، مذاكرات سازش را مجددا به جريان بيندازد. اما در اين باره هم در جامعه فلسطين اختلافات فاحشي وجود دارد.
سرزمين فلسطين از آن فلسطينيان است و هر بخشي از جامعه فلسطيني نگاه ويژهاي به ماجراي سازش دارد. آوارگان مدعي مناطق اشغالي 1948 هستند. بخشي ديگر هم در كرانه باختري و برخي هم در نوار غزه زندگي ميكنند. آنچه تحت عنوان سازش مطرح است در ارتباط با كرانه باختري و نوار غزه است. اما اسرائيل همين قسمت را هم قبول ندارد و به شهركسازي خود در اين مناطق ادامه ميدهد. لذا حتي اگر همه سرزمين 1967 را به فلسطينيها بدهند بيش از نيمي از جامعه فلسطيني خارج از معادله حل و فصل قرار خواهد گرفت.
از مجموع 11ميليون فلسطيني، آوارگان فلسطيني حدود 6ميليون نفر را تشكيل ميدهند. و اين آمار نشان ميدهد كه اكثريت فلسطينيها در آوارگي بهسرميبرند و حل نكردن مشكلات آنها نميتواند به معناي حل مشكلات فلسطينيها باشد. اكنون مسئله حل و فصل و سازش خارج از محدوده آوارگان است. از سوي ديگر اسرائيل همچنان به سياستهاي تجاوزگرانه، اشغال و شهركسازي اصرار دارد.
لذا سازش امكانپذير نيست. زماني سازش به وقوع ميپيوندد كه هر دوطرف آمادگي داشته باشند و يك قرارداد و توافق فيمابين حاصل شود. تا زماني كه اسرائيل بر سياستهاي تجاوزگرانه خود اصرار داشته باشد، سازش امكانپذير نيست. از سوي ديگر كميته چهارجانبه صلح يعني امريكا، روسيه، سازمان ملل و اتحاديه اروپا از دهه 90 براي حل بحران بين اسرائيليها و فلسطينيها در حال تلاش هستند. نقشه راه نتيجه تلاشهاي همين گروه است. گفتوگوهاي عباس و المرت با وساطت اين كميته شكل گرفت.
اما هيچگاه تلاشهاي آنها به نتيجه نرسيده است. به همين دليل نيز فلسطينيها به سازمان ملل رفتهاند. مذاكرات 18 ساله فلسطينيها هيچگاه به نتيجه نرسيده است و به همين دليل ادامه مذاكرات را كاري عبث و پوچ ميدانند. كميته چهارجانبه با وجود آنكه از تقصير اسرائيل آگاه است، هيچگاه به عنوان يكطرف ميانجي و بيطرف ظاهر نشده است.
اين گروه همواره از سياستهاي تجاوزگرانه اسرائيل حمايت كرده و اين سياستها را ناديده گرفته است. اما اكنون كه فلسطينيها به سازمان ملل مراجعه كردهاند و اين امكان وجود دارد كه اسرائيل در نتيجه اين اقدام دچار چالش شود،
اين كميته وارد ميدان شده و پيشنهاد گفتوگو ميكند و از طرف فلسطيني ميخواهد كه يكسويه و يكطرفه به سازمان ملل نرود بلكه راهحل بايد در نتيجه يك گفتوگوي دوجانبه باشد. اقدام آنها براي نجات اسرائيل و تحت فشار قرار دادن فلسطينيها است.
دنياي اقتصاد
«عبور از اختلاسهاي نجومي؛ چگونه؟» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم دکتر علی دادپی است كه در آن ميخوانيد:
بحث رابطه و ضابطه در اقتصاد ما نه تازه است و نه غیر معمول. یکی از کلیشههای ذهنی ما همیشه این بوده است که فقدان ضابطه و وجود رابطه عامل اصلی بسیاری از کمبودها و کاستیها است.
فرض ما همیشه بر این بوده است که اگر ضابطه حاکم باشد، رابطه نمیتواند کاری کند. نکته اینجا است که ضابطه به خودی خود نمیتواند حاکم باشد و اجرای آن وابسته به انسانها است. جالب است که ما توقع داریم انسانهایی که مامور اجرای ضوابط هستند از روابط فارغ باشند. مانند این است که بخواهیم آب را به وسیله آدمهایی به تشنگان برسانیم که هرگز تشنه نميشوند، اما آدمی که هرگز تشنه نشود، دیگر از ما آدمیان نیست.
این روزها بحث درباره اختلاس اخیر سه هزار میلیاردی باب است و بسیاری در حال محکوم کردن سیستم بانکی، قانونگذار، مجری قانون، مسوول و خلق و خوی فرهنگی و هزار و یک چیز دیگر هستند. با این حال کسی درباره مکانیسم اعطای اعتبارات بانکی و لزوم اصلاح آن صحبت نميکند. آیا واقعبینانه نیست که بپذیریم در شرایط فعلی نه بانکدار و نه وام گیرنده برای پایبندی به ضوابط و خوش حسابی انگیزه زیادی ندارند؟
وامهای بانکی به ندرت بر اساس قدرت بازپرداخت وامگیرنده و برای کسب درآمد اعطا ميشوند. وامهای بانکی در واقع تسهیلات بانکی هستند که به عنوان امتیاز به گروههای مختلف مردم و فعالان اقتصادی در راستای سیاستهای کلان اقتصادی و اهداف توسعه اعطا ميشوند. در این سیستم رفتار مسوولانه مشتری و سابقه اعتباری او محلی از اعراب ندارد. تصمیم به اعطای وام بر اساس ویژگیهای شخص وام گیرنده گرفته نميشود، بلکه تصمیمی است در امتداد سیاستهای رسمی و از پیش تعیین شده.
در نتیجه بانکها گنجینهاي از مطالبات معوق دارند که لرزه بهاندام هر کسی مياندازد که روزی هوس سرمایهگذاری در بانکداری را داشته باشد. نگرش حاکم بر سیستم بانکی کشور در سه دهه گذشته کسب درآمد نبوده و نیست. هم جامعه، هم دولتمردان و هم بسیاری از کارآفرینان و فعالان اقتصادی، سیستم بانکی کشور را سیستم توزیع اعتبارات ميدانند نه بنگاههایی که هدفشان کسب درآمد و سودآفرینی است، همانطور که در دهه شصت دولت بزرگترین بقالی کشور و مسوول توزیع کالا بود.
در این نگرش جایی برای بازار سرمایه، عرضه و تقاضای وامهای بانکی، کاهش ریسک و تشویق خوشحسابی نیست. طبیعی است در این سیستم کسی موفق است که با زبان بخشنامهها حرف بزند و پروژهاي مطابق آنچه که باب روز و مورد پسند است تعریف کند. سابقه این فرد، درآمدزایی پروژه و امکان کسب سود از محل اعطای این وام در بسیاری از موارد مهم نبوده و نیست. فراموش نکنیم که جالبترین نکته در این اختلاس حجم آن نیست، بلکه بهانههای دریافت وام و اعتبارات بانکی در آن است. تقریبا همه این وامها به بهانه پروژههای موجه اقتصادی دریافت شدهاند.