|
قاتلی که از تیمارستان فرار کرده بود در برابر بازپرس به دیوانهبازی دست زد. این مرد خطرناک بعد از کشتن همسرش برای دیدن بچههایش از تیمارستان فرار کرد. ساعت 21 شامگاه 21 تیرماه سال جاری مردی با پلیس تماس گرفت و ماموران کلانتری 168 سیزدهآبان را در جریان قتل زنی قرار داد. این مرد در تماس تلفنی به ماموران اعلام کرد صدای داد و فریاد را شنیده و فرار مرد از خانه را دیده است و با سکوت مرموز خانه بوقوع جنایت پی برده است.
وقتی ماموران برای اطمینان از ادعای این مرد به محل حادثه رفتند در اتاق خواب آپارتمان واقع در خیابان 13 آبان با جسد زنی 40 ساله روبهرو شدند که آثار کبودی و شلاق روی بدن وی، از زندگی دردناکی خبر میداد.
بههمریختگی وسایل خانه نشان میداد پیش از مرگ اعظم، درگیری شدیدی میان زن و شوهر رخ داده است. تحقیقات از همسایگان این مجتمع مسکونی نشان میداد که اعظم با همسرش علیاکبر اختلاف شدیدی داشت و در آنجا کسی نبود که صدای داد و فریاد این زن و شوهر را نشنیده باشد.
بررسیهای بیشتر نشان داد که همسر اعظم بیکار است و شیشه مصرف میکند. در تحقیق از همسایهها مشخص شد علیاکبر از طریق فروش مواد مخدر امرار معاش میکرد و همین مساله موجب به وجود آمدن اختلاف میان این زوج شده بود.
نگهبان ساختمان نیز که بارها شاهد درگیری این زن و شوهر بود به ماموران پلیس گفت: علیاکبر ساعت 15:30 وارد خانه شد و پس از مدت کوتاهی سراسیمه آنجا را ترک کرد.
با بررسیهای انجام شده بازپرس دانشور از دادسرای شهرری دستور دستگیری علیاکبر را صادر کرد. یک روز پس از جنایت در حالی که هنوز ردپایی از قاتل فراری در دست نبود یکی از همسایهها با پلیس تماس گرفت و ادعا کرد علیاکبر را داخل خانهاش دیده است.
با دستگیری این مرد، وی که ابتدا قتل همسرش، اعظم را نمیپذیرفت به بازپرس دانشور گفت: من با برادرم از پیش اختلاف داشتم و احتمال میدهم وی قاتل باشد. اما تناقضگوییهای این متهم تا یک هفته بیشتر دوام نیاورد و وی به قتل همسرش اعتراف کرد.
علیاکبر در اعترافاتش گفت: 2 سال است که به شیشه اعتیاد دارم و اعظم نیز بهخاطر همین موضوع بسیار ناراحت بود، اختلافاتمان زیاد میشد که تصمیم گرفتم ترک کنم. 21 روز در کمپ بستری بودم اما بعد از بازگشتم همسرم برخوردش بدتر شد. روز حادثه وقتی بچهها برای بازی به محوطه رفته بودند، به مجتمع رفتم، دوباره با اعظم درگیر و عصبانی شدم و نتوانستم خودم را کنترل کنم به همین خاطر اعظم را با روسری خفه کردم. پس از کشتن وی به خانه یکی از بستگانم به کرج رفتم اما چون وی در خانه نبود به تهران بازگشتم و در میدان آزادی خوابیدم اما وقتی برای مصرف شیشه به خانه برگشتم، دستگیر شدم.
با اعترافات تکاندهنده این قاتل، بازپرس دانشور دستور معاینه پزشکی این مرد را صادر کرد و متخصصان پزشکی قانونی نیز پس از معاینه وی اعلام کردند علیاکبر به جنون مبتلاست. با دستور بازپرس دانشور این قاتل دیوانه برای معالجه و نگهداری به تیمارستان رازی منتقل شد.
فرار از تیمارستان
صبح روز 5 شهریورماه ماموران کلانتری 112 ابوسعید از درگیری اعضای یک خانواده با دامادشان باخبر شدند. بلافاصله اکیپی از ماموران به محل حادثه اعزام شدن و تحقیقات نشان داد که علیاکبر، قاتلی که به علت جنون در تیمارستان بستری بوده است، از آنجا فرار کرده و برای دیدن بچههایش به خانه مادر اعظم مراجعه کرده است. این مرد دیوانه با قرضگرفتن پول از یکی از بیماران تیمارستان توانسته بود به طرز ماهرانهای از آنجا فرار کند.
در دادسرا
این مرد دیوانه که پلیس برای جلوگیری از فرارش 2 دستش را دستبند زده بود، وقتی در برابر بازپرس دانشور قرار گرفت در حالی که میخواست نشان دهد ترسیده، مدام خودش را به دیوار میچسباند و میگفت؛ خانواده زنم مرا از پشت میزنند. وی که مدام با خود حرف میزد به بازپرس گفت: بهخاطر مهسا، دختر تهتغاریام فرار کردم. خواستم وی را ببینم و دوباره به تیمارستان برگردم.
وی که میگفت، سالها با یک شیطان زندگی میکرده است، افزود: من یک شیطان را از روی زمین برداشتم و در حالی که رو به خبرنگار «وطن امروز» کرده بود، مدام میگفت: «بیایید با من مصاحبه کنید. من افتخار میکنم که شیطان را نابود کردهام. خدا پشت سرم است و از هیچ چیز نمیترسم».
علیاکبر که مدام حرف میزد گاهی میگفت، من دیوانه نیستم اما هنوز چند لحظهای نمیگذشت که با تحکم میگفت: نمیدانم چرا همسرم را کشتم، در حالت عادی نبودم. بازپرس دانشور بار دیگر این متهم را به بازداشتگاه فرستاد.