x
کد خبر: ۱۰۹۴۳۰
تاریخ انتشار: ۱۱:۰۶ - ۱۶ خرداد ۱۳۸۹

سو استفاده مرد عیاش از دختران جوان

روزنامه خراسان نوشت: پدرم فردي عياش و خوش گذران بود و آن قدر مادرم را رنج داد که او را راهي تيمارستان کرد. اگرچه خودش هم از زندگي اش خيري نديد و يک روز صبح زود، پليس جسد او را در نزديکي منزل زني که با هم رابطه نامشروع داشتند کشف کرد.

فتانه در دايره اجتماعي کلانتري شهيد فياض بخش مشهد افزود: پدربزرگ و مادربزرگم که مي دانستند پسرشان براي چه به قتل رسيده است به خاطر حفظ آبروي خانوادگي مان، قتل فرزندشان را پي گيري نکردند. من آن موقع دختري ۱۱ ساله بودم و به همراه برادر کوچکم به خانه پدربزرگ رفتيم، اما هميشه از نگاه تحقيرآميز اطرافيان و آشنايان رنج مي برديم و اين سوال در ذهن مان بود که چرا پدرم اسير هوس هاي شيطاني اش شد و با اين سرنوشت شوم، خانواده اش را اين طور بدبخت و بيچاره کرد.

زن جوان اشک هايش را پاک کرد و گفت: من و پدربزرگم با هم اختلافات زيادي داشتيم. او مدام سرکوفت مي زد که آخر عمري به چه دردسري گرفتار شده است و حقوق بازنشستگي کفاف هزينه هاي زندگي اش را نمي دهد. متاسفانه ۳ سال قبل براي فرار از موقعيتي که داشتم فريب يکي از دوستان پدرم را خوردم. او ۲۲ سال از من بزرگ تر بود و با اين که زن و بچه داشت اما قول داد که زندگي خوبي برايم فراهم کند و در آينده با هم ازدواج خواهيم کرد. سياوش پس از گذشت مدتي کم کم مرا به دام موادمخدر انداخت تا بتواند به راحتي به نيات پليد خودش برسد.

افسوس که با حماقت و ناآگاهي کارم به جايي رسيد که عروسک خيمه شب بازي جلسات لهو و لعب چند تن از دوستان پدرم شدم و آن ها مرا در لجن زار فساد و اعتياد غرق کردند، اين يعني همان کاري که پدرم با دختران و زنان بي سرپناه زيادي کرده بود و نمي دانم چرا من بيچاره بايد تاوان گناهان او را بعد از مرگش بدهم.

فتانه ادامه داد: يک روز تصميم گرفتم خودم را از اين زندگي نکبت بار خلاص کنم به همين خاطر ۲۰ عدد قرص ترامادول خوردم. دوستان پدرم مرا با حال وخيمي که داشتم به بيمارستان رساندند و مدتي بستري شدم و سپس چند ماهي نيز در تيمارستان بودم. حالم که بهتر شد به خانه پدربزرگم برگشتم و تازه داشتم آرامش پيدا مي کردم که پدربزرگم تصميم گرفت مرا به زور به عقد مردي ۷۹ ساله دربياورد.

هرچه خواهش و تمنا کردم و گفتم کلفتي شما را مي کنم دست از سرم برداريد فايده اي نداشت و من در غروب روزي که بنا بود به عقد آن پيرمرد پولدار دربيايم از خانه فرار کردم و با اتوبوس به مشهد آمدم تا به خانه عمويم بروم ولي راننده يک دستگاه خودرو سواري برايم ايجاد مزاحمت کرد و از ماموران انتظامي کمک خواستم.

من در پايان تمام پدران و مادران را قسم مي دهم شما را به خدا مراقب زندگي خود باشيد و حرمت و احترام خانواده خود را حفظ کنيد تا الگوي خوبي براي فرزندان خود باشيد هم چنين از جوان هاي هم سن و سال خودم خواهش مي کنم در هيچ موقعيتي تصميم عجولانه نگيريد و آينده خود را خراب نکنيد چون نبايد براي فرار از موقعيتي بحراني خود را از چاله به چاه انداخت.
نظر شما
پربازدید ها
طراحی و تولید: "ایران سامانه"