x
کد خبر: ۱۲۳۹۳۴
تاریخ انتشار: ۰۷:۳۳ - ۲۶ مهر ۱۳۸۹

شمه‌هایی ازنبوغ نظامی یك مغزاطلاعاتی

اوایل ‌جنگ، رزمندگانی كه در دشت‌های خوزستان می‌جنگیدند جوان كم‌سن و سالی را می‌دیدند كه دشداشه‌ عربی پوشیده و دایم وسط معركه این‌طرف و آن‌طرف می‌رود و چیزهایی را یادداشت می‌كند، اما تفنگ ندارد. آن روزها برای خیلی‌ها معلوم نبود كه او چه می‌كند. اما مدتی بعد كه حسن اولین نقشه‌های منطقه‌ی عملیاتی را به شكلی ساده اما دقیق آماده كرد، همه فهمیدند كه با یك مغز اطلاعاتی طرف‌اند.

به نوشته همشهری پایداری؛ حسن باقری، بچه میدان خراسان تهران، اصلاً نیروی نظامی نبود؛ خبرنگار بود. وقتی عراق به ایران حمله كرد حسن رفت خوزستان كه عكس بگیرد و گزارش تهیه كند. چند تا گزارش هم تهیه كرد. اما در آن اوضاع و احوال، دفاع را از خبرنگاری لازمتر دید. این شد كه خبرنگاری را رها كرد و شد رزمنده. طولی نكشید كه حسن جای خودش را در اتاق عملیات پیدا كرد و توان اطلاعاتی و هوش و نبوغش در طرح عملیات را به همه فرماندهان عالی جنگ و اعضای شورای عالی دفاع و حتی رییس‌جمهور اثبات كرد.

حسن باقری شد مسوول اطلاعات سپاه و جزو تیم سه‌نفره طراحی عملیات‌های سپاه. دو نفر دیگر غلامعلی رشید و رحیم صفوی بودند. باقری در طراحی عملیات‌های زیادی نقش داشت. از جمله عملیات امام مهدی‌عج، ثامن‌الائمه‌ع، طریق‌القدس، فتح‌المبین و . . . اما اوج نبوغ حسن باقری در طراحی عملیات بیت‌المقدس بود. موقع طراحی این عملیات می‌گفت برای رعایت اصل غافلگیری باید نیروها را از رودخانه كارون رد كرد تا آن طرف كارون به عراقی‌ها حمله كنند.

اما تیم طراحی ارتش استدلال می‌كرد كه عبور نیروها از رودخانه، خودش یك عملیات سخت است و این كه بخواهند در یك شب هم از رودخانه بگذرند و هم به دشمن حمله كنند، دو عملیات همزمان و سنگین است كه شدنی نیست. از حسن اصرار بود و از آنها و حتی از خیلی از پاسدارها انكار. حسن روی چیزی اصرار می‌كرد كه خطرش زیاد بود. او می‌گفت بسیجی‌ها می‌توانند هم از رودخانه رد شوند و هم به جاده آسفالته اهواز-خرمشهر برسند كه 17 تا 23 كیلومتر آنطرف كارون بود. بالاخره هم حرفش را به كرسی نشاند.

اواسط فروردین سال 61، كار سخت و طاقت‌فرسای اطلاعات و شناسایی عملیات بیت‌المقدس آغاز شد. قرار بود این عملیات روز بیستم اردیبهشت آغاز شود اما یك عكس هوایی كه هشتم اردیبهشت به دست حسن رسید، او را متقاعد كرد كه عراقی‌ها از ماجرای حمله ایران بوهایی برده‌اند و آرایش دفاعی گرفته‌اند. عملیات باید هرچه زودتر شروع می‌شد. در ساعت‌های آغازین روز دهم اردیبهشت عملیات بیت‌المقدس شروع شد. همان شب، بسیجی‌ها هم از كارون گذشتند و هم به جاده اهواز-خرمشهر رسیدند.


ارتش عراق پنج روز تمام پاتك كرد تا نیروهای ایران عقب بنشینند اما نتوانست. روز پنجم عملیات بیت‌المقدس یك معجزه رخ داد. سلاح و مهمات و آذوقه بسیجی‌ها تمام شده بود و چون فاصله بین كارون تا جاده هنوز ناامن بود و زیر آتش دائم دشمن، تداركات به سختی انجام می‌شد. تانك‌های دشمن هم كه مانع و آتشی جلوی خود نمی‌دیدند به سمت جاده پیشروی كردند. بسیجی‌ها نه گلوله سنگین داشتند و نه موشك آرپی‌جی. فقط تیر كلاش مانده بود و ژ-3؛ مثل پشه‌ای كه بخواهد با فیل بجنگد.

تازه اذان صبح را گفته بودند كه اولین تانك عراقی از شیب كنار جاده اهواز-خرمشهر آمد بالا و سرازیر شد این‌طرف. اما چون شیب جاده تند بود، لوله‌اش در خاك فرو رفت و ماند. بقیه تانك‌ها داشتند جلو می‌آمدند. اینطوری با تانك بچه‌ها را له می‌كردند و می‌رفتند و نیازی به جنگ نبود. همین موقع حسن باقری از قرارگاه عملیات، با بیسیم‌چی‌های سرتاسر خط تماس گرفت و گفت «همه با هم بلند شوید، بایستید و الله‌اكبر بگویید. » همه رزمنده‌های خط تكبیر گفتند و بلند شدند. افسران عراقی خیال كردند این حیله ایرانی‌ها بوده كه تا آن موقع كاری نكنند تا تانك‌ها كاملاً بهشان نزدیك شوند. ترسیدند و دستور فرار دادند. حتی خیلی از تانك‌ها را جا گذاشتند و در رفتند.

نظر شما
پربازدید ها
طراحی و تولید: "ایران سامانه"