x
کد خبر: ۱۴۷۶۲
تاریخ انتشار: ۱۰:۱۶ - ۰۹ تير ۱۳۸۶

لحظه‌هاي نفس‌گير، پشت درهاي كنكور

خبرگزاري فارس: اين روزها روزهاي كنكور است، روزهايي كه سرنوشت داوطلبان با كمي بي دقتي در يك آزمون چند ساعته ممكن است سال‌ها به عقب رقم بخورد، چشم‌ها نگرانند و دل‌ها پرالتهاب، براي داوطلبان كنكور ساعت‌هاي سختي در پيش است هرچند كه اين سختي براي پدر و مادرهايي كه بيرون از حوزه امتحاني در انتظار فرزندانشان نشسته‌اند نيز به همان سختي است.

اينجا يكي از جنوبي‌ترين حوزه‌هاي امتحاني شهر تهران است، هر چند كه بسياري از داوطلبان به تنهايي به حوزه امتحاني خود مراجعه كرده‌اند اما پياده‌روهاي كنار مدرسه‌اي كه حوزه امتحاني است مملو از پدر و مادرهايي است كه تسبيح به دست براي موفقيت فرزندنشان دعا مي‌خوانند، برخي از والدين هم براي كاهش استرس خود با يكديگر به صحبت مي‌پردازند تا سنگيني گذشت زمان را حس نكنند.

صغري معزپور مادر داوطلبي است كه مي‌گويد: سه تا فرزند دانشجو دارم اما تا كنون حتي يك بار هم بجز امروز براي امتحان آنها جلوي حوزه امتحاني نرفتم.

وي دليل حضور امروزش را استرس زياد فرزندش ذكر مي‌كند و مي گويد: دخترم خيلي نگران بود، ديشب تا صبح نتوانست بخوابد، خدا كند امروز نتيجه زحمت‌هايش را ببيند.

مادر ديگري كه هنوز نم اشك در چشم‌هايش خشك نشده است، مي‌گويد: ما از كهريزك آمديم، زود هم از خانه حركت كرديم اما ماشين به سختي پيدا مي‌شد ضمن اينكه در آن ساعت روز نمي‌توانستيم اعتماد كنيم و سوار هر ماشيني شويم، همين باعث شد كمي دير برسيم اما الحمدالله دخترم از كنكور محروم نشد.

وي ادامه مي‌دهد: با وجود اينكه دخترم از كنكور محروم نشد اما با استرس تمام وارد حوزه امتحاني شد، نگرانم. خدا كند اين استرس زحماتش را هدر ندهد.

جا مانده از كنكور

گوشه‌اي نشسته و با صداي بلند گريه مي‌كند، تعدادي از مادرها دورش جمع شده‌اند اما توان آرام كردنش را ندارند، مادري مي‌گويد:‌ از كنكور جا مانده و دير رسيده است، از وقتي كه آمده دارد گريه مي‌كند، طفلكي كسي هم همراهش نيست.

مادر ديگري مي‌گويد:‌ استرس كنكور بچه‌هايمان را پير كرده است هر روز هم يك حرف جديد مي‌زنند، دختر من به قدري استرس داشت كه يك هفته است ناخن هاي پايش زرد شده‌اند و به هر دكتري كه مراجعه كرديم گفته كه به دليل استرس زياد است.

وي ادامه مي‌دهد: سختي كنكور براي بچه‌هاي مناطق محروم و كم بضاعت است، چرا كه بچه‌هاي مناطق مرفه يا به انواع و اقسام كلاس‌هاي كنكور مي‌روند يا به واسطه پدر و مادرشان هر طور شده وارد دانشگاه مي‌شوند اما بچه‌هاي مناطق محروم حتي در بسياري از مواقع از كم‌ترين امكان موجود كه شايد باسواد بودن پدر و مادرهايشان باشد بي‌بهره‌اند.

* اگر من دعا بخوانم نوه‌ام قبول مي‌شود

پيرزن تسبيح به دستي كه روي تكه‌اي موكت پاهايش را دراز كرده است، مي‌گويد: نوه‌ام معتقد است اگر من پشت در برايش دعا بخوانم او در امتحانش قبول مي‌شود.

وي ادامه مي‌دهد: پاهايم درد مي‌كند اما نوه‌ام براي اين امتحان خيلي زحمت كشيده براي همين آمدم تا برايش دعا بخوانم.

پيرزن دست‌هاي لرزانش را بلند مي‌كند و مي‌گويد: خدايا همه بچه‌ها قبول شوند زهراي من هم قبول شود.

پسر مضطربي كه تند تند سيگار مي‌كشد مي‌گويد: خواهرم براي كنكور خيلي زحمت كشيده است، اگر قبول نشود پدرم ديگر اجازه نمي‌دهد امتحان بدهد، بايد هرطوري كه شده امسال قبول شود وگرنه ديگر نمي‌تواند در كنكور شركت كند.

مرد ديگري كه كنار او ايستاده است، مي‌گويد: دختر من هم خيلي زحمت كشيده اما اگر قبول نشود هيچ اتفاقي نمي‌افتد، مهم اين است كه او زحمتش را كشيده و براي امتحان درس خوانده حالا مي‌خواهد قبول شود، مي‌خواهد قبول نشود،‌فرقي ندارد.

امتحان به پايان مي‌رسد، در مدرسه باز مي‌شود، از چهره‌ها هيچ چيز مشخص نيست، داوطلب‌ها نه خوشحال به نظر مي‌رسند و نه ناراحت!

داوطلبي مي‌گويد: امتحان بد نبود اما كمي از نتيجه‌ها نگرانم، خدا كند پارتي بازي نشود.

ديگري مي‌گويد: نه خوب بود و نه بد، سر جلسه امتحان مراقب اعصابم را با كفش‌هاي پاشنه‌دارش خرد كرد.

... و آن ديگري سرمست از دست پر محبت مادرش كه دور شانه‌هايش گره‌ خورده است به سوي خانه مي‌رود.

اما دختري كه دير رسيده همچنان اشك مي‌ريزد.

نظر شما
طراحی و تولید: "ایران سامانه"