x
کد خبر: ۱۴۸۳۵۵
تاریخ انتشار: ۰۸:۵۲ - ۲۵ خرداد ۱۳۹۰

براي خواندن اين خاطره عجله نكنيد!

در دنياي عجيبي زندگي مي كنيم. گاهي اتفاقاتي دور و برمان مي افتد كه از درك آن عاجزيم. خاطره اي كه در زير مي خوانيد يكي از آن اتفاقات عجيب است كه براي سردار فظيلت پور اتفاق افتاده است.

1 ـ حوالي سالهاي 1347 يا 48 بود من كلاس پنجم و عبدالرحمن (۱) برادرم كلاس اول دبستان بود. منزلمان در انتهاي شهر بود و در پشت خانه ما نرسيده به زمين هاي كشاورزي، تعدادي قنات بود. يك روز ظهر كه از مدرسه برگشتم مادرم سراغ عبدالرحمن را گرفت، گفتم ما با هم از مدرسه نيامده ايم شايد او منزل پدر بزرگ رفته باشد.

تا حوالي غروب خبري از او نشد مادرم نگران گفت برو سري به منزل فاميل بزن از او خبري بگير. بعد از من چند جوان در حالي كه عبدالرحمن را بغل كرده بودند به خانه ما مراجعه مي كنند و مي گويند ما از كنار قنات ها رد مي شديم كه صداي گريه ي بچه اي را شنيديم؛ نگاه كرديم متوجه شديم عبدالرحمن است و او را از داخل قنات نجات داديم.

2 ـ در اوايل سال 1365 من فرمانده گردان بودم و در منطقه فكه عمليات شده بود. همينطور كه مشغول هدايت نيروها بودم متوجه شدم يك نفر در ميدان مين بين نيروهاي خودي و عراقي ها گير افتاده است.

به هركس مي گفتم بخاطر شدت آتش دشمن نمي رفت او را بياورد. تصميم گرفتم كه خودم او را نجات دهم لذا به طرفش رفته و هر طوري بود او را از ميدان مين خارج كردم.

3 ـ سال 1384 فرمانده سپاه زنجان بودم يك روز از دژباني تماس گرفتند و گفتند يك نفر با شما كار دارد. گفتم كيه؟ پيغام داده بود همان كسي كه از ميدان مين نجاتش دادي!

برايم جالب بود كسي را كه نمي شناختم وحالا پس از سالها پيدا شده، گفتم بيايد. وقتي آمد خودش را معرفي كرد و گفت: من برادر همان كسي هستم كه آن سالهاي دور برادرت عبدالرحمن را از داخل قنات نجات داده بود. و شما هم مرا از ميدان مين!!

راوي خاطره: سردار عبدالكريم فضيلت پور
---------------------------------
۱- بسیجی شهید عبدالرحمن فضیلت پور در عملیات بیت المقدس به شهادت رسید.
نظر شما
پربازدید ها
طراحی و تولید: "ایران سامانه"