روزنامه «تهرانامروز» نوشت:
مي گويند اگر تراژدي بيش از حد به طول بينجامد تبديل به كمدي خواهد شد. شايد به همين خاطر باشد كه ديگر تماشاي تصاوير اعتصاب سراسري در يونان و همينطور چهره مصمم رهبران اروپايي كه دم از اقدامي جدي و همه گير براي حل بحران منطقه يورو ميزنند نه تنها اثر گذاري خود را از دست داده بلكه كمي سرگرم كننده هم شده است.
نزديك به دو سال از آغاز مشكل ميگذرد، جايي كه دولت يونان به علت ناتواني در پرداخت بدهيهاي خود در معرض ورشكستگي قرار گرفت، كمي بعد دولت ايرلند هم به دردي مشابه دچار شد. پرتغال و اسپانيا نيز در صف سقوط قرار دارند.
اما در شرايطي كه بحث بر سر دلايل به وجود آمدن بحران و راه حلهاي موجود بيش از حد تكراري شده، پل كروگمن بعد تازهاي از بحران يورو را مطرح كرده است: «به خاطر داريد آخرين باري كه اروپا اقدام به استفاده از سياست رياضت اقتصادي كرد، فضا براي ظهور چه كسي مهيا شد؟ آدولف هيتلر!» شايد گمان كنيد كه زمانه دگرگون شده و ديگر امكان بروز چنين موجي از افراط گرايي وجود ندارد، شايد يكسال پيش چنين پاسخي موجه جلوه ميكرد اما اكنون با نگاهي به گوشه و كنار جهان، البته لازم نيست براي اين كار صحراي آفريقا را تصور كنيد بلكه جهان غرب و كشورهاي توسعه يافته كفايت ميكند، پي خواهيد برد كه موجهاي افراط گرايي بار ديگر سر بر آوردهاند.
شكل گرفتن و گسترش حزب چاي
(Tea Party) در آمريكا و همچنين حادثه كشته شدن نزديك به 100 نفر در نروژ توسط يك فرد تندرو از نشانههاي بروز راست افراطي هستند، در سمت ديگر هم چپهاي افراطي دوباره جان تازهاي گرفتهاند و دم از زيرو رو كردن تقريبا همه چيز ميزنند و بالاخره وضعيت امروز كشورهاي صنعتي حكايت از آن دارد كه صداي پاي پوپوليسم روز به روز در حال نزديكتر شدن است.
كروگمن در مقاله خود در نيويورك تايمز ميگويد كه آنچه در اروپا رخ ميدهد نه تنها كسلكننده بلكه وحشت آور است. برنده نوبل اقتصاد سال 2008 اعتقاد دارد رهبران اروپايي احتمالا راهكار كسل كننده ديگري خواهند يافت تا بازهم تنها به جاي حل مشكل، مواجه شدن با آن را به تاخير بيندازند.
به اعتقاد وي اروپاييها در مورد تمام راهكارها بحث ميكنند به جز آنچه واقعا ميتواند راهگشا باشد يعني رها كردن سياستهاي رياضتي به نفع محركهاي پولي و مالي گسترده؛ بدون چنين راهكاري اروپا در نهايت سقوط خواهد كرد چرا كه ركود فعلي به مشكلات كسري بودجه كشورها خواهد افزود. كروگمن وضعيت فعلي را اينگونه شرح ميدهد: «تقاضاي بخش خصوصي به خاطر بحران مالي سقوط كرده است، در همين حال دولتها با سياستهاي رياضتي خود از هزينههاي بخش عمومي بهشدت كاستهاند.
پس در اينصورت انتظار داريد رشد و اشتغال چگونه ايجاد شود؟ پاسخ بايد در صادرات باشد، بخصوص صادرات به ديگر كشورهاي اروپايي اما صادرات به اين كشورها چگونه امكان دارد زماني كه حتي كشورهاي ثروتمند هم به سياستهاي رياضتي روي آوردهاند.» البته بايد به اين موارد نارضايتي عمومي ناشي از سياستهاي رياضتي را هم اضافه كرد، سياستهايي كه با كاهش حقوق و مزاياي بخش دولتي، كاهش كمك هزينههاي درماني و تحصيلي و حتي كاهش تعداد كارمندان دولتي همراه است آن هم در شرايطي كه افراد جامعه خود را در به وجود آمدن بحران مالي بيتقصير ميدانند. به همين خاطر كروگمن هشدار ميدهد كه سياستهاي رياضتي تنها اوضاع را وخيمتر ميكنند.
او ميگويد آخرين باري كه چنين سياستهاي سختگيرانهاي براي توازن بودجه در اروپا به كار گرفته شد اوايل دهه 1930 بود، اقدامي كه باعث شد بحران در آلمان نسبت به ديگر كشورها وخامت بيشتري بيابد و در نهايت افزايش نارضايتي عمومي زمينه را براي قدرت گرفتن هيتلر مهيا كرد. هنوز مشخص نيست كه چه پردههاي ديگري از اين نمايش يوناني-اروپايي باقي مانده اما شايد تراژدي اصلي هنوز فرا نرسيده باشد.