x
کد خبر: ۲۳۲۷
تاریخ انتشار: ۱۲:۱۶ - ۱۷ ارديبهشت ۱۳۸۵

گزيده سرمقاله هاي روزنامه هاي امروز

خبرخودرو:روزنامه هاي صبح امروز ايران در سرمقاله هاي خود به مسائل روز ايران و جهان پرداخته اند كه گزيده برخي از آنها در ذيل مي آيد.

*آفتاب يزد

روزنامه آفتاب يزد در سرمقاله خود با «عنوان يك الگوي تازه! »آورده است:فقدان سيستم استاندارد حزبي در ايران تاكنون باعث شده است كه در آستانه هر انتخابات عده اي به دور هم جمع شوند و با طرح شعارهايي آراي مردم را مطالبه كنند. اما آنچه تاكنون بيش از هز چيز در همراهي سياستمداران و گروه هاي شبه حزبي تأثير داشته نگراني از پيروزي رقيب و نه برنامه مشترك و منسجم براي اداره حكومت بوده است. پس از برگزاري اكثر انتخاباتها نيز با حذف رقيب مشترك عامل اشتراك موتلفان دوران انتخاباتها نيز با حذف رقيب مشترك عامل اشتراك موتلفان دوران انتخابات از بين رفته و افشاي اختلافات همراهان انتخاباتي جايگزين وظيفه اصلي بسياري از منتخبان جايگزين وظيفه اصلي بسياري از منتخبان يعني انجام مسئوليت هاي قانوني شده است.

امادر سال هاي گذشته هيچگاه نوبت به اصولگرايان يا كساني كه خود را اصولگرا مي خوانند نرسيده بود و آنها هميشه نقش منتقد و مدعي را بازي مي كردند.

به هر حال هرچه بود اين سه نهاد ظاهرا در اختيار كساني قرار گرفت كه به قول نويسنده روزنامه اصلي حامي اين جريان در 25 سال گذشته جز در دوره كوتاهي از زمان شهيد رجايي هيچگاه روش هاي اصولگرايانه مورد نظر آنها در كشور تجربه نشده بود.

البته اين ادعا در شرايطي مطرح مي شد كه نفوذ وابستگان يا حاميان اين جريان در بسياري از موارد مي توانست امواجي در كشور ايجاد كند از اجراي يك برنامه جلوگيري و يا دولتمردان را به اجراي يك كار وادار سازد.

آيا ارزشها به اصل خدشه ناپذير اين گروه تبديل شد و يا انكه مهمترين اصل مورد احترام آنها اشخاصي بودند كه به بركت دولت مردي ايشان برخي از مدعيان به مناصبي رسيدند؟!

كساني كه تصويري از پوشش يك دختر جوان و هم جواري او با يك پسر جوان را نشانه از دست رفتن اسلام مي دانستند و برخاتمي نهيب مي زدند كه به خاطر كف زدن چند جوان در روز بعد از شهادت امام سجاد بايد استغفار كند آيا همين رويه را در برابر تبليغ روزنامه هاي مدعي اصولگرايي براي جشن هاي چهارشنبه آخر سال 82 كه اتفاقا مصادف با شب شهادت امام سجاد (ع) بود نيز در پيش گرفتند يا ترجيح دادند با اداي بزرگواري از كنار آن بگذرند. كساني كه به خاطر فيلم مارمولك حاضر بودند كشور را به آتش بكشند ايا از اهانت هاي مسلم به مراجع تقليد برخود نلرزيدند؟

اگر بر جوانان ثابت شود كه عده اي تمام مقدسات را به عاملي براي پيشبرد اهداف حقير جناحي و سياسي خود تبديل كرده اند به اين نتيجه خواهند رسيد كه دفاع آنها از تلفيق دين با سياست تنها با اين هدف صورت مي گيرد كه هرمخالف سياسي و يا هر رقيب را به مخالفت با ارزش هاي ديني و اخلاقي متهم و با بهره گيري از حساسيت هاي اكثريت مردم نسبت به اين ارزشها رقيب را از سر راه بردارند. اما اگر قرار است به مردم ثابت كنيم ما به مباني ديني پايبندي كامل داريم و به شرط اين پايبندي سياست ما عين ديانت ماست راه آن است كه ثابت كنيم برخورد ما با همگان يكسان است.

*كيهان

جهاني شدن يك سقوط »عنوان سرمقاله امروز روزنامه كيهان به قلم محمد ايماني است كه در آن آمده است:«نتايج انتخابات محلي، گلوله اي هشداردهنده از سوي رأي دهندگان خشمگين انگليسي بود». اين جملات را «گوردون براون» وزير دارايي انگليس كه احتمالاً جانشين بلر خواهد بود، ساعاتي پس از انتشار خبر شكست حزب حاكم كارگر در انتخابات محلي عنوان كرد. نتايج انتخابات نشان مي داد حزب محافظه كار با كسب 40 درصد آرا، از حزب متبوع توني بلر كه تنها 26 درصد آرا را به دست آورد، پيش افتاده و حزب حاكم بيش از 250 كرسي را از دست داده است.

صاحب نظران مي گويند مردم انگليس با اين رفتار انتخاباتي خود، دولت انگليس را به خاطر عملكرد بد در جريان همراهي با بوش براي اشغال عراق كه با بازتاب ها و واكنش هايي نظير انفجارهاي لندن و گسترش ناامني همراه بود، تنبيه كرده اند.

جالب اين بود كه بلر عصباني و دستپاچه به جاي انديشيدن به علت، كوشيد صورت مسئله را پاك كند و همزمان، دو وزير كليدي كابينه يعني جك استراو و چارلز كلارك (وزراي خارجه و كشور) را بركنار كرد.

با اين وجود اكنون فشارها بر شخص بلر شدت گرفته است. درحالي كه «ديويد كامرون» دبيركل حزب پيروز محافظه كار در واكنش به خانه تكاني در دولت بلر گفته است «ترميم ديرهنگام كابينه، كارساز نيست و آنچه كشور نياز دارد، تغيير دولت است»، خبرهاي تكميلي حاكي از آن است كه علاوه بر رقباي وي، 50نفر از هم حزبي هاي بلر هم با امضاي نامه و توزيع آن در پارلمان، خواستار استعفاي زودهنگام نخست وزيري شده اند كه سومين دوره زمامداري خود را دقيقاً يك سال پيش آغاز كرده و تا سال 2009 فرصت زمامداري دارد.

آنتوني چارلز لينتون معروف به توني بلر كه اين روزها پنجاه و سومين سال زندگي خود را مي گذراند، شايد تصور نمي كرد در نهمين سال نخست وزيري خود با انبوهي از اعتراض هاي عمومي در زمينه قشون كشي به عراق، ناامني هاي حاد داخلي، رسوايي اخلاقي برخي اعضاي كابينه، ناهنجاري هاي مربوط به نظام بهداشت و آموزش و پرورش دست به گريبان شود. انگليس درحالي به معدود كشورهاي همراه آمريكا در اشغال عراق پيوست كه نظرسنجي هاي آن زمان نشان مي داد بيش از 70 درصد مردم انگليس مخالف حضور نيروهاي انگليسي در قشون كشي به عراق هستند. گذشت زمان و گسترش ناامني ها و افزايش حملات تروريستي در لندن، البته ثابت كرد كه حق با مردمي بود كه نگران آينده خود بودند. به تدريج بلر معروف شد و شهرت جهاني يافت. حالا در كنار آدمك بوش، آدمك مضحكي از آنتوني چارلز لينتون (بلر) به چشم مي خورد كه در تظاهرات ضد جنگ چه در انگليس و چه در كشورهاي ديگر حمل مي شد. حالا به بلر لقب «دم سگ بوش» داده بودند.

دولت بلر متهم اصلي بود چرا كه «كلي» بارها خبر داده بود كه درباره وجود تسليحات كشتار جمعي در عراق به افكار عمومي انگليس دروغ گفته شده واين تسليحات وجود خارجي نداشته است.

اروپاي پير در حال پوست انداختن است. سرنوشتي كه در انتظار بلر و دولت اوست، مشابه فرجامي است كه برلوسكوني در ايتاليا با آن مواجه شد و اگر بلر ذكاوت سياسي داشت، حتماً از اتفاقي كه بر سر برلوسكوني و جناح راست متبوع وي به خاطر آمريكايي گري افراطي آمد، تجربه مي اندوخت. همچنان كه برلوسكوني مي توانست قبل از دير شدن، از سرنوشت «خوزه ماريا ازنار» و حزب «راستگراي مردمي» وي در اسپانيا عبرت بگيرد. خوزه ماريا ازنار نخست وزير وقت اسپانيا جزو معدود زمامداراني بود كه به ائتلاف با بوش براي اشغال عراق تن داد و به خاطر همين رويه، دو سال پيش (اسفند 82 و فروردين 83) با شكست فاحش در انتخابات مواجه شد.

جرج بوش و توني بلر بايد در مورد جنگ عراق، خود را نقد و سرزنش كنند. نمي توان يك ملت (عراق) را بمباران كرد. آنها بايد به فكر بنشينند و از خود انتقاد كنند تا چنين فاجعه اي تكرار نشود. ما قبول نداريم كه حمله به عراق، با نظارت مجامع جهاني صورت گرفت بلكه اين جنگ، اساساً آمريكايي بود.»

عجيب نبود كه همين چند روز پيش، دولت آمريكا با احساس بي كفايتي از سوي نظاميان انگليسي، نظاميان خود را جايگزين نظاميان انگليسي در برخي مناطق جنوبي عراق كرد. اكنون آقاي بوش مانده و ادعاي اينكه، «جنگ با تروريست ها، جنگ سوم جهاني است»!

سق سياه!

اكنون اسپانيا و ايتاليا رسماً پشت آمريكا را خالي كرده اند و دولت انگليس هم اگر خيلي هنر داشته باشد، خود را سرپا نگه مي دارد، حمايت از آمريكا در عراق پيشكش! با اين روند تحولات آيا دور از انتظار است كه بوش به تدريج در محافل سياسي و حكومتي دنيا به عنوان «سق سياه» و انساني «مشئوم» و «بديمن» كه با هركس رفيق مي شود، اسباب بدنامي و سقوط وي مي شود، معرفي گردد؟

سؤال ديگر اينكه، ائتلافي تا اين حد به هم ريخته و سردرگم قادر است خود را درگير ورطه و گرداب بزرگتري به نام ايران كند؟ و سؤال مهم تر اينكه آيا با نوع جديدي از جهاني شدن -به رغم ميل آمريكا و رژيم صهيونيستي- مواجهيم كه در آن ضديت با امپرياليسم آمريكا و طمع ورزي هاي بي پايانش حرف اول را مي زند؟ و آيا اين منطق تبديل به گفتمان حاكم در جهان ناامن و تشنه صلح و امنيت نشده است؟

اكنون دومينوي سقوط دولت هاي طرفدار آمريكا از آمريكاي لاتين گرفته تا اروپا و از اروپا تا خاورميانه با شتاب تمام درحال حركت است... تا فردا نوبت كدام دولت باشد.

*جمهوري اسلامي

كودتاي سياسي در عراق عنوان سرمقاله امروز روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن آمده است:

انتخاب وزراي دولت جديد عراق نيز مثل دولت هاي گذشته , دچار باج خواهي هاي آمريكا شده است . وزارتخانه هاي كشور , دفاع , نفت , خارجه و شوراي سياسي امنيت ملي عراق , همچنان مورد طمع آمريكا هستند و بوش كوچك براي حصول اطمينان در زمينه تامين اين خواسته خود , وزراي دفاع و خارجه خود را هفته گذشته به بغداد فرستاد.

رئيس جمهور آمريكا از وضعيت جديد عراق ابراز خرسندي كرد و حمايت واشنگتن را از دولت جديد بغداد اعلام نمود.

اياد علاوي , مهره مورد نظر آمريكا براي نخست وزيري عراق در مرحله جديد بود. دولت آمريكا دلارهاي زيادي براي پيروز نمودن گروه علاوي در انتخابات مجلس عراق كه آذر ماه سال گذشته برگزار شد خرج كرد اما شكست سختي خورد و گروه علاوي حتي نتوانست 10 درصد كرسي هاي مجلس را نيز بدست آورد. اكنون،بعد از آنكه آمريكا با فشارهاي زياد و بيش از چهار ماه به تاخير انداختن انتخاب نخست وزير جديد و كنار گذاشتن دكتر ابراهيم جعفري، در مرحله جديدي از اجراي طرح خود قرار گرفته، تلاش مي كند مهره مورد نظر خود را، كه نتوانست نخست وزير شود، در راس امور امنيتي عراق قرار دهد تا بتواند حساس ترين بزنگاه كشور را در اختيار خود داشته باشد.

اياد علاوي، يك شيعه لائيك وابسته به آمريكاست كه عضويت در حزب بعث، همكاري با سازمان هاي جاسوسي آمريكا و انگليس، برخورد قهرآميز با شيعيان عراق در دوران نخست وزيري و ضديت با جمهوري اسلامي ايران را در پرونده خود دارد. از آنجا كه طبق قانون اساسي جديد عراق، نخست وزير بايد از ميان شيعيان برگزيده شود و علاوي نيز از شيعيان است، با توجه به اين سابقه سياه، مطلوب ترين چهره براي آمريكا جهت قرار گرفتن در راس دولت عراق مي باشد. آمريكا در هفته آخر فروردين تصميم گرفت با يك كودتاي سياسي، به بهانه مقابله با تاخير در تشكيل دولت جديد، علاوي را مامور تشكيل دولت نمايد و همين تصميم، كه قبل از اجرا بصورت يك تهديد و با ضرب الاجل كوتاه مدت به رهبران سياسي و مذهبي عراق اعلام شده بود، موجب شد دكتر ابراهيم جعفري كنار گذاشته شود و « جواد المالكي » جاي او را بگيرد تا آمريكا نتواند با روي كار آوردن علاوي، كودتاي سياسي مورد نظر خود را عملي نمايد.

اكنون كه بوش كوچك با خوشحالي از موفقيت سفر وزراي خارجه و دفاع خود به عراق سخن ميگويد و تصريح مينمايد كه تعهداتي از رئيس جمهور و نخست وزير جديد عراق گرفته، اين ابراز خرسندي را بايد بدين معني دانست كه وي مطمئن شده است كه نبض امنيتي عراق را در اختيار خواهد داشت و هر زمان كه بخواهد ميتواند اهداف مورد نظر خود را در اين كشور تحقق بخشد.

اگر آمريكا موفق شود گروه « اياد علاوي » را در راس شوراي سياسي امنيت ملي عراق قرار دهد، به هدف خود در انجام كودتاي سياسي مورد نظرش به شكلي كه در اين مرحله اقتضا مي كند دست خواهد يافت . اهميت اين موفقيت براي آمريكا بقدري است كه راه را براي ادامه اشغال، ايجاد مانع بر سر راه دولت جديد در هر زمينه اي كه بخواهد، جلوگيري از برقراري امنيت، اخلال در روابط با همسايگان، تحت اختيار گرفتن كليه وزارتخانه هاي كليدي، نفوذ در انتخابات، مهره چيني در مراكز مورد نظر از جمله نيروهاي مسلح و حتي فراهم ساختن مقدمات يك كودتاي نظامي آمريكائي براي دست يابي به اهداف چند منظوره، هموار خواهد ساخت .

بدين ترتيب، رهبران سياسي و مذهبي امروز عراق در برابر امتحان دشواري قرار دارند كه بايد با هوشياري آنرا پشت سر بگذارند و آمريكا را در همين مرحله ناكام نمايند.

*شرق

روزنامه شرق در سرمقاله امروز خود با عنوان «صالحى نجف آبادى و تفكر انتقادى» به قلم عمادالدين باقي آورده است:ساعت 10 صبح شنبه 16ارديبهشت خانواده آيت الله صالحى نجف آبادى حال او را بحرانى توصيف كردند اما مانند دفعات پيش اميدوارى به دوام حياتش بود. صبح خبر دادند كه او در بيمارستان بقيه الله جان به جانان تسليم كرد. برخلاف همسالان وى كه چشم نگران رسانه ملى در تعقيب بيمارى و بستر آنان است، صالحى هيچ سهمى از اين اطلاع رسانى و دوست نوازى نداشت. تا ساعاتى پيش اين نويسنده پرآوازه در حيات بود و اينك ديگرى در باب مماتش مى نگارد. نويسنده هيچ گاه نمى ميرد تا آثارش زنده است.

او در محضر اساتيدى چونآيت الله بروجردى، آيت الله سيدمحمد داماد، امام خمينى و علامه طباطبايى تلمذ كرده بود و چنان كه در آن ديباچه آمده است خود نيز بعدها به تدريس ادبيات عرب و شرح لمعه و رسائل و مكاسب و كفايه پرداخت و برخى از آنان كه در درس او حاضر مى شدند حضرات آيات مهدوى كنى، محمدى گيلانى، محفوظى، حسن صانعى، ربانى املشى، موسوى يزدى، لاهوتى اشكورى و هاشمى رفسنجانى بودند. اما آنچه درخور اهميت است اين نيست كه وى نزد چه كسانى آموخت و يا چه كسانى نزد او آموختند. آنچه او را ممتاز مى كرد جلوه ديگرى از حياتش بود كه وى را نمادين مى ساخت. او نماد و مصداق بارزى از روشنفكر دينى بود. در باب تركيب روشنفكرى دينى و ممكن يا ممتنع بودن آن بسى سخن ها گفته اند. اينكه در افق نظرى، جمع «روشنفكرى» و «دينى» بودن پارادوكسيكال است يا نيست، محل نزاع ما نيست. اين دو واژه اعم از اينكه تناقض آلود باشند يا نباشند نافى وجود جريانى در عالم واقع نيست كه روشنفكر است و ديندار.

او مى فهمد كه جامعه واقعيتى زنده و پويا و دائماً متحول و ذى شعور است. روشنفكر دينى كسى است كه با قريحه اجتهاد دين را و آموزه هاى دينى را روز آمد مى سازد و از تخدير، تحذير مى دهد. لازمه اين اجتهاد، تفكر انتقادى است و لازمه تفكر انتقادى داشتن تحقيق و تفكر، استقلال راى و شخصيت، تحمل و سعه صدر و تبادل افكار و عقلانيت است. روشنفكر دينى كسى است كه به ابزار فهم دين مجهز و با منطق درون دينى به بازفهمى و اجتهاد مى پردازد. چنان كه روشنفكر ماركسيست نيز بايد با منطق درونى خويش امور را تحليل كند.ما در اينجا در مقام ارزش گذارى بر روشنفكر دينى نيستيم و روشنفكر دينى يا لائيك يا ماركسيست را فارغ از داورى ارزشى مى نگريم فراگيرى اقوال و آراى هايدگر و پوپر و نيچه و ماركس و ده ها فيلسوف ارجمند مغرب زمين و كشيدن عايقى روايى و مذهبى بر آن و مونتاژ معارف، نمى تواند تعريف و مصداقى از روشنفكر دينى را بنماياند. روشنفكر دينى به مفهوم دقيق و حرفه اى آن را مى توان مطهرى و صالحى نجف آبادى و محمدتقى شريعتى و همانند آنان دانست. صالحى نجف آبادى را مى توان از پايه گذاران سنت عقل گرايى و عقلانيت مذهبى در اين عصر ناميد. او با كتابى آوازه يافت كه با گذشت 35سال از انتشارش هنوز خواندنى است. كتاب شهيد جاويد را كتابى جنجالى خوانده اند.

از اين رو آنان كه بيرون از جهان بينى شيعى به حادثه عاشورا مى نگرند و اين فرضيات را باور ندارند نمى توانند درك معقول و موجهى از آن بيابند. صالحى نجف آبادى كه خود عميقاً به آن مفروضات شيعى باور داشت بر آن بود كه حماسه حسينى را بايد از دايره شيعى به جهانى عرضه كرد كه مطبوع عقل و خرد همگان افتد. به زعم او تنها با رويكرد عقلى به حماسه حسينى است كه مى توان آن را درسى براى انسان ها ساخت.

او با اين منطق به دفع بسيارى از شبهات بنيان برافكن برون دينى نسبت به حماسه حسينى و در نتيجه مكتب شيعى پرداخت. تا آن زمان ساليان سال بود كه سوگوارى محرم داير بود و حكومت از آن احساس خطر نمى كرد زيرا واقعه عاشورا جنبه اى عاطفى داشت اما صالحى نجف آبادى براى تئورى فقهى حكومت اسلامى بنيان گذار جمهورى اسلامى پشتوانه اى تاريخى تدارك ديد و با همان اسلوب عقلانى نشان داد كه هدف امام حسين تشكيل حكومت بود. اين رويكرد از آن پس توانست درياى سوگوارى هاى عاطفى ميليون ها انسان را به سيلى كه بنيان حكومت شاه را بر مى افكند تبديل شود لذا با تلاش هاى گسترده و پنهانى ساواك عليه شهيد جاويد به راه افتاد و كوشيدند اين كتاب را كه عالمانى چون منتظرى و مشكينى و محمدتقى جعفرى و زنجانى و... بر آن تقريظ نوشته بودند به صورت ناموجهى به جريانات سياسى ديگرى ارتباط دهند تا بد نام سازند و ميان روحانيون و به ويژه روحانيون انقلابى فتنه انگيزند. گرچه پرآوازه ترين اثر صالحى ، «شهيد جاويد» بود اما عقلگرايى صالحى به اين حوزه محدود نماند.

مقاله اى در باب وحدت مسلمين داشت و تبيين اين پرسش و پاسخ كه آيا اهل سنت به سبب تفاوت اعمالشان با شيعه نزد خداوند مأجورند؟ او بر اساس نصوص صريح قرآن نشان داد كه حتى يهود و صابئين و ستاره پرستان نيز اگر عمل صالح انجام دهند نزد خداوند مأجورند و آن را مبناى پاسخ هاى خويش قرار داد. او مى خواست نشان دهد كه وحدت شيعه و سنى تاكتيكى و مصلحتى نيست بلكه همگان اگر عمل صالح انجام دهند نزد خداوند ماجور به شمار مى آيد و عملشان پاداش دارد. او نشان داد كه جواز هتك حرمت غيرشيعه به هتك حرمت مسلمان و حتى شيعه نيز مى انجامد.

مرورى بر آثارش نشان مى دهد كه در سراسر عمر در كار پيكار با خرافه و خمود و جمود بود. همه چيز را از فيلتر عقل و پرسشگرى عبور مى داد. سخن گفتن در محضرش دشوار بود زيرا هر سخنى را به آسانى نمى پذيرفت و به سادگى بر زبان نمى آورد. اگر قول متواترى را حجت مى گرفتى مثال ها مى زد از اقوال متواترى كه كذب بوده اند و حجيتى محكم تر مى طلبيد. او شك دكارتى اش را بر همه چيز مى افكند و اصل بنيادين باورش اين بود كه من مى انديشم پس هستم و با اين انديشه آغاز مى كرد.

صالحى با همه علميت و ديانتى كه داشت گرچه هيچ گاه مرد سياست نبود اما بى جهت قربانى حساسيت ها شده بود .

*اعتماد ملي

روزنامه اعتماد ملي در سرمقاله خود با عنوان «تأملي بر انتخابات خبرگان» آورده است: اهميت انتخابات مجلس خبرگان رهبري با توجه به جايگاه ويژه اين نهاد در تشخيص تعيين انتخاب و نظارت بر كم و كيف عملكرد رهبري نقش بي بديلي در نظام جمهوري اسلامي ايران دارد. ترديدي نيست كه مجلس خبرگان رهبري اگر بخواهد به مسئوليتها و وظايف قانوني خود مصرح در قانون اساسي عمل كند مي توان گفت كه مهمترين و تعيين كننده ترين ركن نظام جمهوري اسلامي ايران است و بي شك مرتبه اي بالاتر از ديگر اركان نظام در ساختار نظام جمهوري اسلامي ايران دارد. معهذا كم تحركي افعال نبودن و عدم شفافيت عملكرد مجلس خبرگان و فقدان اطلاع رساني از كم و كيف جلسات، مصوبات، تصميمات و نحوه نظارت بر عملكرد رهبري و نهادهاي وابسته و چگونگي نظارت بر اركان نظام و مجمع تشخيص مصلحت نظام و... از جمله مقولات مهمي است كه مي تواند اهميت نهاد خبرگان رهبري را بيش از پيش در افكار عمومي مورد توجه قرار دهد.

متأسفانه ذهنيت جامعه به دليل عدم اطلاع رساني نسبي و قابل قبول از عملكرد مجلس خبرگان رهبري باعث گرديده كه اين انتخابات در مقايسه با دو انتخابات رياست جمهوري و مجلس شوراي اسلامي از منظر كميت حضور و مشاركت مردم از اهميت كمتري برخوردار شده و در مرتبه نازكتري قرار گيرد. مضافا اينكه تزلزل در اجرا و سياستگذاري و وحدت رويه قوه مجريه و مخالفت با تصميم وزارت كشور دال بر عدم برگزاري همزمان انتخابات شوراها و خبرگان رهبري هم از جمله اموري است كه ناهماهنگي دولت و وزارت كشور را در زمينه سياستگذاري و اجرا در افكار عمومي متبادر نموده است.

اركان اصلي نظام بايد تمامي توان و ظرفيت هاي ملي، گروهي و حزبي در به صحنه آوردن قشرهاي مختلف جامعه بسيج گردد تا انتخابات مجلس خبرگان متناسب با اهميت و جايگاه آن باشكوه برگزار گردد.

*ايران

روزنامه ايران در سرمقاله امروز خود با عنوان «فقدان منطق» آورده است: دعوت كوفي عنان دبير كل سازمان ملل متحد از آمريكا براي گفتگوي مستقيم با ايران به منظور حل مسائل سياسي اش در پايان هفته اي كه گذشت نشان داد كه بلندپايه ترين مقام بزرگترين نهاد سياسي جهان نيز بر اين نظر است كه مقابله واشنگتن با برنامه هاي هسته اي ايران ماهيتي سياسي دارد و برخلاف وانمود واشنگتن يك مسئله دوجانبه ونه مشكل جامعه جهاني است.

گرچه درخواست عنان بلافاصله توسط سخنگوي كاخ سفيد رد شد اما اين امر نتوانست نگراني هاي دبير كل را از كم رنگ شدن نقش سازمان ملل در حل و فصل مسائل بين المللي و استفاده ابزارهاي قدرت هاي زياده خواه از سازمان هاي بين المللي كه اين باز نيز از سخنان او برداشت مي شد پنهان كند.

نزد اغلب كشورهاي جهان سازمان ملل به واسطه اعمال نفوذ برخي قدرت هاي زياده خواه امروز كاركردي مشابه يك بنگاه ترجمه پيدا كرده است كه در آن سخنان برخي قدرتها ترجه مي شود. محمود احمدي نژاد رئيس جمهوري اسلامي ايران هفته گذشته و در حاشيه اجلاس سران اكو در باكو نگراني خود را از نفوذ قدرت هاي بزرگ در نهادهاي جهاني و كاهش كارايي آنها اينگونه ابراز داشت: اين سازمانها تحت نفوذ قدرت هاي بزرگ كارايي خود را تاحدود زيادي از دست داده اند در اين سازمانها از حقوق كشورهاي عضو حمايت نمي شود و در مواردي به صراحت مي خواهند تا ملتها از حقوق مسلم خود دست بردارند.

آمريكا در ماه هاي اخير تمام تلاش خود را به كار بسته است تا ايران و برنامه هاي هسته اي آن را در يك سو و جامعه بين الملل را در سوي ديگر قرار دهد. دعوت عنان از واشنگتن براي گفتگو با ايران به منظور حل مسائل سياسي اش و همزمان ادامه ايستادگي روسيه و چين دو عضو دائم و برخوردار از حق وتو در شوراي امنيت و شماري از اعضاي غيردائم اين شورا در برابر پيش نويس قطعنامه اي عليه ايران در شورا كه تحليلگران سياسي آن را تله اي براي كشورهاي مستقل عضو شورا مي خوانند و همراهي نشان دادن كشورهايي چون تركيه از متحدان آمريكا با برنامه هسته اي ايران كه رجب طيب اردوغان نخست وزير آن اين مواضع را در پايان هفته گذشته بيان داشت: مي توان نشانه هايي از شكست آمريكا در اين جهت و در عين حال نداشتن منطق گفتگو دانست.

جمهوري اسلامي ايران در همه مسائل منطقه اي و جهاني و از جمله در عراق و پيشتر در افغانستان نشان داده است كه خواهان صلح و آرامش بر مبناي عدالت و كرامت انساني است.

*آفرينش

«درس هاي يك قرارداد »عنوان سرمقاله امروز روزنامه آفرينش است كه در آن آمده است:سرانجام يك و نيم سال از تشكيل كميته بررسي قرارداد" ال 90" و اعلام شرايط ايران ، شركت رنوي فرانسه پذيرفت كه در قرارداد "ال 90" تغييرات مورد نظر ايران را بدهد .

بر اساس شرايط جديد، ايران قادر خواهدبود 20 درصد از توليدات داخلي ايران خودرو را به خارج صادر كند، همچنين ورود خودروسازان ايراني به بازار "ال 90" كه پيش از اين كه منوط به كسب اجازه از رنوي فرانسه بود مجاز مي شود ، علاوه بر آن ممنوعيت انعقاد قرارداد بين خودروسازان ايراني با شركت هاي خارجي براي توليد محصولاتي در كلاس "ال 90" برداشته شد و .. اين شرايط ، زمينه را براي كسب منافع حداكثري براي كشورمان فراهم ساخته است و اين در حالي است كه قرارداد پيشين به طور غيرمنصفانه همه چيز به سود رنوي فرانسه بود.

نكته دوم درسي است كه از ماجراي قرارداد "ال 90" و تصحيح آن مي توان گرفت اگر بررسي هاي كارشناسانه كميته بررسي پروژه " ال 90" قاطعيت وزارت صنايع كشورمان در معلق كردن قرارداد نبود و درنهايت قرارداد بدون اصلاحات اعمال شده اجرا مي شود ،صنعت و اقتصاد كشورمان براي ساليان متمادي مي بايست متحمل هزينه هاي گزاف يك تصميم غيركارشناسانه مي شد وسود مفت هنگفتي نصيب فرانسوي ها مي گرديد.

قرارداد ال 90 و تصحيح آن زنگ خطري را به صدا درآورد كه در باره هزاران قرارداد كوچك و بزرگ ديگر كه با طرف هاي خارجي بسته شده است هشدار مي دهد.

از اين رو بازبيني قراردادن كلان، و نيز اصلاح قوانين مقررات ورويه هاي مربوط به انعقاد قراردادهاي خارجي وحتي داخلي يك الزام ملي به شمار مي رود.

فرانسوي ها تا قبل از تحكم ايران اعلام مي داشتند كه اگر ايران بخواهد شرايط خود را مبناي اجراي قرارداد قراردهد از سرمايه گذاري در ايران منصرف خواهند شد. حتي مدير عامل رنو، اخيرا به صراحت گفته بود كه اگر ايراني ها بر شرايط خود پافشاري كنند پروژه ال 90 به تركيه كه مشتري پرو پاقرص آن است منتقل مي شود ولي ديديم كه همه اين حرفها "تهديد و بازي " بود و در نهايت در مقابل حقوق ايران تمكين كردند.

*كارگزاران

روزنامه كارگزاران در سرمقاله امروز خود با عنوان "فرصت ايران" آورده است:

برآيند نگاه كشورهاي منطقه، قدرت هاي جهاني و بازيگران درجه دوم جهان به برنامه هسته ا ي ايران به گونه اي است كه اين موضوع را به پيچيده ترين موضوع روابط بين الملل در دهه هاي اخير تبديل كرده است.

پيش از اين هر موضوع مورد مناقشه دو يا سه طرف داشت اما در پرونده هسته اي ايران همپوشاني منافع و تعارض منافع دوشادوش هم پيش مي روند و بازيگران منطقه اي و جهاني توانايي يافتن راه حلي مرضي الطرفين ندارند.

امريكا، اروپا، روسيه و چين كه كنشگران اصلي روابط بين الملل به شمار مي روند و كشورهاي منطقه از نظر "ضرورت دست نيافتن ايران به تكنولوژي هسته اي با كاربرد نظامي" متفق القولند.

اين كشورها از نظر روش برخورد با ايران در دسته بندي مختلف قرار مي گيرند.

كشورهاي منطقه به صورت رسمي از راه حل صلح آميز دفاع مي كنند اما با تاكيد بر اينكه با "اتمي شدن منطقه" مخالفند به صورت ضمني از موضع اروپا دفاع مي كنند.

تناقض كشورهاي منطقه از تناقض هاي اروپا ، روسيه و چين بيشتر است. اين كشورها از سويي با دستيابي ايران به تكنولوژي هسته اي- حتي نوع صلح آميز آن- مخالفند، زيرا اين كشورها افزايش توان علمي و فني ايران را مقدمه اي براي افزايش قدرت تهران مي دانند. از سوي ديگر هر گونه برخورد سختگيرانه با ايران (تحريم يا جنگ) منافع ملي و امنيت ملي كشورهاي منطقه را بيش از ديگر نقاط جهان در خطر مي اندازد.

فرصت ايران، همان بهره گيري از شكاف موجود در منافع جهاني و تهديد آن، اجماع جهاني درباره "ضرورت توقف غني سازي اورانيوم" است. ايران از اين تعليق خارج نمي شود مگر آنكه دست كم با يكي از بلوك هاي منافع در جهان پيوندهايي استوار و مبتني بر منافع مشترك ايجاد كند.

*دنياي اقتصاد

روزنامه دنياي اقتصاد در سرمقاله امروز خود با عنوان «ماهيت تورم در كشورهاي در حال توسعه» به قلم دكتر احمد يزدان پناه آورده است: دولت هاي كشورهاي در حال توسعه در وعده هاي خود براي بالا بردن سطح زندگي مردم كه در اهداف برنامه هاي توسعه اقتصادي آنها مطرح شده اند، اغلب با مشكل تورم درگير مي شوند.

در شناخت تورم و براي مقابله با آن، بحث ماهيتي آن مهم است. در همين ابتداي بحث بايد گفت كه تورم در كشورهاي در حال توسعه و كشورهاي توسعه يافته به طور كامل از هم متفاوت اند.

در كشورهاي در حال توسعه عموما قبل از آن كه اقتصاد به اشتغال كامل برسد، دچار تورم شديد مي شوند.

زيرا در اين كشورها ماهيت بيكاري با بيكاري متداول در كشورهاي توسعه يافته در دوران ركود فعاليت هاي اقتصادي تفاوت دارد.

در كشورهاي توسعه يافته، در دوران ركود، جامعه با ظرفيت اضافي چشمگيري مواجه است و لذا افزايش توليدات، مشكلي ايجاد نمي كند.

وقتي عرضه محصولات و توليدات براي تطابق خود با تقاضاي موثر افزايش يافته زياد مي شود، جامعه را دچار فشارهاي تورمي نمي نمايد. آنچه به طور خلاصه براي اقتصاد هاي توسعه يافته گفته شد در كشورهاي در حال توسعه مصداق ندارد. در اين كشورها، افزايش سرمايه گذاري ها، تقاضاي اضافي خلق مي كند اما در طرف عرضه، عرضه توليدات به علت هاي گوناگون نمي تواند به آن افزايش تقاضا پاسخ مناسب دهد. در كشورهاي در حال توسعه و كمتر توسعه يافته ريشه بيكاري ها به علت فقدان تقاضاي موثر نيست، بلكه بيكاري بيشتر به خاطر كمبود سرمايه واقعي است.

... عدم انعطاف نظام اقتصادي در جوامع كمتر توسعه يافته و فقدان ظرفيت هاي اضافي موجب مي شوند كه عرضه كالاهاي مصرفي نتوانند پا به پاي تقاضا براي آنها به قدر كفايت و با سرعت لازم افزايش يابد و لذا جامعه با تورم مواجه مي شود. گرچه بالا رفتن قيمت ها از مواد غذايي شروع مي شود ولي به تبع آن قيمت ساير كالاهاي مصرفي نيز افزايش مي يابند. چرا؟ زيرا، بيشتر وجوه سرمايه گذاري شده در كشورهاي در حال توسعه و كمتر توسعه يافته كه سبب تقاضا مي شوند، صرف مواد غذايي مثل گوشت و نان و برنج مي شوند.

وقتي قيمت غذا به شدت رو به بالا مي رود، هزينه زندگي را افزايش مي دهد و اگر درآمد مصرف كنندگان به طور معقول براي جبران آن بالا نرود افت كيفيت زندگي اقتصادي مرم ناگزير خواهد بود. مزدبگيران كه هزينه زندگي را افزايش يافته مي بينند به دنبال افزايش حقوق و دستمزد خود بر مي آيند.

نكته مهمي كه بايد بدان توجه خاص مبذول نمود كم و كيف تامين مالي برنامه هاي توسعه در اين كشورها است. ساختار اقتصادي _ اجتماعي اين كشورها اجازه نمي دهد از محل پس اندازهاي غيراجباري و ماليات ها كسري بودجه و برنامه توسعه آنها تامين مالي شوند. توسل به چاپ اسكناس از متداول ترين روش هاي رفع كسري مالي آنها به شمار مي رود. در كشورهاي كمتر توسعه يافته به خاطر كم و كيف هزينه هاي دولت در مقابل درآمد هاي آن، اغلب اين كشورها با كسري هاي مالي هنگفتي مواجه مي شوند. افزايش عرضه پول در جريان، براي رفع آن كسري ها، سطح تقاضاي كل براي كالاهاي مصرفي را در آن كشورها بالا مي برد و همان طور كه اشاره شد عرضه آن كالا به سرعت و به اندازه افزايش تقاضا بالا نمي رود و لذا فشارهاي تورمي بر جامعه از طريق كسري بودجه دولت تحميل مي شود.

البته به آن اشاره هم شده بايد گفت كه افزايش مخارج سرمايه گذاري ها فقط موجب افزايش تقاضا نمي شود بلكه ظرفيت مولد اقتصاد را نيز بالا مي برند. بنابراين سرمايه گذاري ها اثرات دو گانه دارند. از يك طرف درآمد ها و تقاضاها ر ا بالا مي برند و از طرف ديگر باعث افزايش ظرفيت مولد و توليدي جامعه مي شوند.

در مراحل اوليه فرآيند توسعه بيشتر سرمايه گذاري ها صرف ساختن زيربناها مثل سدها، جاده ها، كارخانجات فولاد و صنايع سنگين مي شوند كه بازده و ثمره آنها در بلند مدت به بار مي نشيند، لذا آثار تورمي اين نوع سرمايه گذاري ها بايد با سياست هاي خاصي جبران شود. اين بلند مدت يا كوتاه مدت، اثرات و پيامد هاي سياست هاي ضد تورمي، نسخه هاي مالي و پولي مدبرانه اي را مي طلبد كه مبارزه با تورم را در اين كشورها، اين چنين مشكل ساز كرده است. بحث را بايد براي راه هاي مبارزه با تورم ادامه داد.

*سياست روز

روزنامه سياست روز در سرمقاله امروز خود با عنوان «دوم خرداد و يارگيري» به قلم علي علوي آورده است: پيشتر و به دفعات از تحركات جدي جريان دوم خرداد براي بازگشت به قدرت سخن گفته ايم. و همان موقع و هم اكنون نيز تصريح مي كنيم كه براي يك جريان سياسي برنامه ريزي و تلاش براي به دست گرفتن قدرت نه تنها امري مذموم نيست بلكه اقدامي بايسته و نيكوست هرچند كه در ادبيات سياسي جمهوري اسلامي بهتر است مراد از قدرت را خدمت تعريف كنيم تا با مفهوم قدرت در ادبيات سياسي غرب همسان پنداشته نشود.

اما آنچه كه ايراد بنيادي به رفتار و اهداف دوم خرداد است نوعي تلاش سازمان يافته براي جعل واقعيت و نيز صف آرايي و تقابل در اردوگاه اصولگرايان و بالاخره يارگيري از ميان آنان است.

در جريان حاكميت 8 ساله دوم خرداد بر همه امور كشور، جريان اصولگرا تلاش فراواني براي وفاق كه دست يافتن آن بس دشوار مي نمود را آغاز كرد.

اما جريان دوم خرداد كه در راس آن «حزب مشاركت» بود حاضر به برگزاري يك نشست با يكي از احزاب اصولگرا نشد. دليل اصلي از استنكاف آنان اين بود كه چون جريان اصولگرا هم اكنون (دوران حاكميت 8 ساله دوم خرداد) در اقليت هست و در قدرت نمي باشد و تمناي وحدت دارد و ما (دوم خرداد) اين اقدام را تاكتيكي مي دانيم و حاضر به حتي گفت و گو نيستيم.

پرسش اصلي آن است كه چگونه شده است حزب مشاركت هم اكنون براي مذاكره و گفت و گو با حزب موتلفه و ساير احزاب اصولگرا پيش قدم شده است و حتي محور اصلي مذاكره خود با موتلفه را «مقابله و مهار راديكاليسم» اعلام كرده اند.

آيا در راديكال بودن حزب مشاركت كه خروج از حاكميت، رفراندوم براي تغيير قانون اساسي، تلاش براي جايگزين كردن سكولاريسم به جاي گفتمان ديني و حاكميت التقاط را در سرلوحه خود مي دانست شك و ترديدي وجود دارد؟

اختلاف اندازي و ايجاد شكاف ميان اصولگرايان از ديگر اقدامات جريان دوم خرداد در ماههاي اخير بوده است. هرچند روزنامه شرق با دو شماره گفت و گو با ناطق نوري كليد اين كار «ايجاد اختلاف ميان اصولگرايان) را علني كرد. اما فضاي حاكم بر مطبوعات، سايت ها و خبرنامه هاي منتشره از جريان دوم خرداد مشحون از برجسته سازي برخي صفت ها در دولت، بزرگ نمايي ديدگاه هاي نمايندگان مجلس كه منتقد دولت هستند و نمايشي از تقابل احزاب اصولگرا در برابر هم است. واقعيت آن است كه جريان دوم خرداد نه حامي شوراي شهر و شهرداري، نه دولت و نه مجلس است. اما در يك تقسيم كار تعريف شده ميان مطبوعات و رسانه هاي در اختيار دوم خرداد كه روز به روز افزايش مي يابد به راحتي مي توان اين خط ايجاد اختلاف را مشاهده كرد.

واقعيت اين است كه دو جريان سياسي عمده كشور اصولگرايان و دوم خرداد همواره كارگزاران را رفيق نيمه راه مي دانند و اصالتي براي تفكر، انديشه و رفتار آنان قايل نيستند. اما اصولگرايان بايد مراقب باشند كه جريان دوم خرداد باقيچي دو لبه اين بار به سراغ آنان آمده است. مشاركت در ميان بهت و حيرت براي وفاق و همدلي و كاهش با آنان و كارگزاران براي نفوذ و شكاف در ميان آنا بي شك كليت جريان اصولگرا در عمل نشان خواهد داد كه از چنان رشد و بالندگي برخوردار است كه نقشه براندازان خاموش را نقش بر آب كند.

*رسالت

«جامعه پذيري سياسي در نظام ولايي »عنوان سرمقاله امروز روزنامه رسالت به قلم صالح اسكندري است كه در آن آمده است :«جامعه پذيري سياسي» Political socialization كه بخشي از فرايند كلي «جامعه پذيري» است به شكل گيري ايستارها و هنجارهاي سياسي افراد يك جامعه اشاره دارد. معمولا اين فرآيند پيچيده كه تحت تاثير اقتضائات و عوامل محيطي متعددي قرار دارد در دوران كودكي و آغازين زندگي از شدت بيشتر برخوردار است.

از نظرگاه عده اي ديگر علي الخصوص ماركس، اجتماعي شدن مانعي در راه دگرگوني جامعه است. اما به هر حال بايد پذيرفت كه فرآيند جامعه پذيري يك اتفاق اجتناب ناپذير است و افراد يك اجتماع تحت تاثير عوامل محيطي خصوصا در كودكي، الگوهاي رفتاري ابتداي و مشخصي را كسب مي كنند.

جامعه پذيري سياسي از طريق عوامل مهم اجتماعي شدن، در درجه نخست خانواده _ مدرسه و سپس گروه هاي همسالان، گروه هاي كار، گروه هاي فراغت، گروه هاي مذهبي، رسانه ها و ... صورت مي گيرد.

بدون شك پيشينه اجتماعي شدن سياسي در ايران به سياست و حكومت هاي ابتدايي اين سرزمين بر مي گردد. در واقع هرجا سياست بوده فرآيند جامعه پذيري سياسي نيز به نحوي از انحاء وجود داشته است.

اما از آن رو كه اغلب حاكمان ايراني رويه و منش استبدادي را سرلوحه حكومتشان قرار داده بودند سياست و حكومت براي كودكان ايراني بسيار دهشتناك و همراه با ترس و رعبي و صف ناشدني بود. مشاركت سياسي حتي در تخيلات فرزندان اين مرز و بوم همتاي رويا بود. نام پادشاه مساوي بود با حبس و شكنجه و نظميه و ...

اين ايستارهاي ذهني اگرچه منفي به نظر مي رسند اما حاكي از فرايند طبيعي اجتماعي شدن سياسي هستند.

اگرچه انقلاب اسلامي تمام ساحات زندگي ايراني را متحول ساخت اما علي رغم انقلاب سياسي در ساختار حكومتي كشور، فرآيند پيچيده جامعه پذيري سياسي جايگاه خود را در سياست گذاري هاي كلان كشور پيدا نكرد و امروز نيز با گذشت بيش از ربع قرن متاسفانه بايد اذعان كرد كه هيچ برنامه ريزي مدوني براي اجتماعي شدن كودكان، نوجوانان و ... در ساختار جديد سياسي وجود ندارد . نظام ولايي با فطرت شيعي همخوان است لذا مديريت جامعه پذيري سياسي در كشور قاعدتا گام سختي نيست. در مرحله اول مي بايست به عوامل محيطي موثر اشراف كامل داشت. خانواده، مدرسه، گروه هاي همسالان، دانشگاه و ...

گام دوم مديريت هوشمندان اجتماعي شدن سياسي به شيوه غيرمستقيم است هنوز خاطره آلمان پس از جنگ از ياد نرفته است.

نظر شما
پربازدید ها
طراحی و تولید: "ایران سامانه"