x
کد خبر: ۸۷۰۰۶
تاریخ انتشار: ۱۱:۳۷ - ۱۹ مهر ۱۳۸۸

طلاق زير سر کفش هاي چيني بود!

اعتماد: يک توليد کننده کفش پس از آنکه به خاطر واردات کفش هاي چيني ورشکست شد بنا به درخواست همسرش به دادگاه خانواده فراخوانده و مجبور شد او را طلاق دهد.

اين مرد که غلام نام دارد و از 30 سال قبل در زمينه توليد کفش فعاليت مي کند در شرايطي که تا چند سال قبل يکي از توليدکنندگان بنام بود و آوازه کفش هايش در شهرستان ها نيز شنيده مي شد از مدتي قبل به خاطر واردات کفش هاي چيني دچار مشکلات مالي شد.

کفش هاي ارزان قيمت چيني بازار توليدات غلام را که تا پيش از اين سکه بود دچار رکود کرد.

اوايل غلام توانست با گرفتن وام هاي کلان تا حدودي مشکلات مالي اش را حل کند اما اين راه حل کارساز نبود و پس از مدتي اقساط وام ها بر بدهي هاي معوقه افزوده شد و وضعيت را بحراني کرد.

هر روز افراد مختلفي براي گرفتن طلب شان به محل کار غلام مي رفتند و او هم با وعده و وعيد پرداخت بدهي هايش را به بعد موکول مي کرد. اين شرايط دوام چنداني نداشت و سرانجام غلام اعلام ورشکستگي کرد.

واردات بي رويه کفش هاي چيني علاوه بر ورشکستگي شغلي تبعات ديگري نيز در زندگي او داشت. همسر و فرزندان او که تاکنون زندگي مرفهي داشتند، نمي توانستند مشکلات پدر خانواده را درک کنند.

اين رفتار در برخوردهاي مرواريد همسر غلام نمود بيشتري داشت. او که تا پيش از اين مخارج خريدهاي ماهيانه اش ميليوني بود، نمي توانست با جيب خالي شوهرش سر کند. او قبل از ورشکستگي غلام ماهي چند مرتبه به آرايشگاه مي رفت و عادت داشت هر ماه سرويس جواهراتش را عوض کند. او همچنين با دوستانش ميهماني هاي دوره يي برگزار مي کرد و اين مخارج ديگر از توان شوهر ورشکسته او خارج بود.

بنابراين وقتي او فهميد ديگر وضعيت مالي شوهرش به روال گذشته برنمي گردد، تصميم گرفت با وجود اينکه 20 سال با او زندگي کرده و صاحب دو فرزند بود از او جدا شود. بنابراين به دادگاه خانواده رفت و پس از طي کردن مراحل اداري کاري کرد تا دادگاه شوهرش را به دادگاه فرابخواند.

صبح ديروز غلام که از رفتار همسرش متوجه شده بود زندگي آنها به آخر خط رسيده با قدم هايي لرزان وارد شعبه 268 دادگاه خانواده شد. او هنگامي که فهميد مرواريد رسماً خواستار جدايي از او شده است، گفت با اين موضوع موافق است اما پيش از صدور حکم طلاق مايل است چند دقيقه يي درباره زندگي اش صحبت کند.

در حالي که همسر و دو فرزند اين مرد کنار او نشسته بودند، او رو به قاضي گفت؛ همسرم فقط من را براي پول و ثروتم دوست داشت. او همدم روزهاي خوشم بود اما حالا که ورشکست شده ام، مي گويد نمي تواند با من زندگي کند. وقتي به خواستگاري مرواريد رفتم او يک دختر ساده از يک خانواده متوسط بود. پدر مرواريد کارمند بود و درآمد چنداني نداشت. آنها خانواده پرجمعيتي داشتند و تامين هزينه هاي خانواده براي پدر مرواريد سخت بود. اما روزهاي خوش او از وقتي آغاز شد که با من ازدواج کرد.

آن زمان چون وضعيت مالي ام خوب بود هرچقدر مرواريد پول مي خواست در اختيارش مي گذاشتم و اصلاً پول برايم اهميتي نداشت و فقط رفاه مرواريد و بچه هايم برايم مهم بود اما حالا وضعيت فرق کرده و مرواريد ديگر علاقه يي به من ندارد. من هم به خاطر راحتي اش حاضرم او را طلاق بدهم.

به دنبال اين اظهارات، قاضي به گفت وگو با مرواريد پرداخت و از او خواست در تصميم اش تجديد نظر کند. ولي او گفت تصميم اش قطعي است و هيچ چيز نمي تواند او را منصرف کند. به اين ترتيب در شرايطي که هر دو نفر راضي به طلاق بودند رئيس دادگاه خواسته شان را برآورده و حکم طلاق را صادر کرد.

نظر شما
پربازدید ها
طراحی و تولید: "ایران سامانه"