عشقبازی با پای پیاده تا حرم
روزنامه جوان: اين چندسالي كه برنامه منسجم پيادهروي اربعين را در ذهنم مرور ميكنم ميبينم خاطرم هست در چند نقطه تهران قرار بود كه كاروانهايي كنار يكديگر زائران را تا مرز همراهي كنند. يكي از اين نقاط مصلاي تهران بود؛ امسال چند كاروان تصميم گرفتهاند زائراني را كه توانستهاند ويزاي عراق دريافت كنند كاملاً خيرانه تا مرز مهران ببرند و هزينهاي نگيرند. امسال برخلاف سال قبل كه براي تصوير آنچه در اين رهسپاري اتفاق ميافتد راهي مصلی میشدم، اين بار آمدم ميدان امام حسين (ع) تهران.
همانجايي كه بر زبان آوردن اسمش به اندازه كافي دل را شوريده ميكند چه برسد به اينكه قرار باشد اين ميدان نقطهاي باشد براي شروعي اربعيني. اين روزها كه هوا آنقدر سرد است كه كمتر كسي حاضر ميشود كارهاي اداري و شخصياش را انجام دهد و ترجيح ميدهد از كنار بخاري و داخل منزل تكان نخورد باز هم عاشقان اربعين رفتار و مناسكشان آنها را از بقيه مردم شهر مجزا ميكند. آن روزكه حدود يك هفته تا اربعين حسيني مانده بود ضلع شمالي ميدان امام حسين (ع) محلي شده بود براي جمع شدن كساني كه به قول خودشان دلشان رفته تا كربلا اما آمدهاند تا جسمشان را هم راهي كنند. وارد محوطه مربوط به زائران كربلا كه ميشوم در بين جمعيت زائران مردم مختلف از هر سن و قشر را ميبينم تازه ميفهمم بعد از اين همه سال گزارش تهيه كردن و مصاحبه گرفتن، من از اين جمعيت هيچ شناختي ندارم چرا؟ بماند. جواب اين سؤال به همان اندازه وصف حال اربعينيها سخت است!
گر نگهدار من آنست كه ميدانم
زهرا محبی، 29 ساله
گوشهاي از گروه جمع شده مرد جواني با همسرش ايستاده و منتظر حركت است. نوزاد شيرخواره در بغل مادر جوان است. شوكه ميشوم؛ من در اين سرماي تهران با ضرب و زور پالتو آمدهام مصاحبه بگيرم ميدانم سرماي عراق و كربلا، اين فصل سال استخوانسوز است و بردن نوزاد شيرخواره ريسك بزرگي است. با چشمان گرد شده از مادر نوزاد ميپرسم: «ميخواهيد همراه خودتان ببريدش؟» نگاهي ميكند به چهره نوزاد در آغوشش و با لبخند ميگويد: «قرار است علياكبري بزرگ شود پس بايد كربلايي شود». باز ياد سرماي عراق ميافتم: «نگران نيستيد سرما بخورد يا مريض شود؟ رفتن بزرگترها مشكلي نيست اما همراه بردن نوزاد آن هم براي پيادهروي طولاني اربعين سخت است!» نه خير! آرامش اين مادر با سؤالهاي من بههم نميريزد. دلش محكم است به همين خاطر در جوابم ميگويد: «همان كسي كه علياكبر را به ما داده خودش هم ميتواند بهترين محافظ او باشد. ما كارهاي نيستيم خيلي عرضه داشته باشيم خودمان را به كربلا برسانيم. بچه را به صاحب حرم سپردهام». راست ميگفت آنقدر با آرامش نوزادش را در بغل گرفته بود كه هركس ميديد فكر ميكرد قرار است با يك پرواز سفارشي برود، در يك هتل خوب اقامت كند و با بهترين شرايط زيارت بازگردد اما غافل از اينكه اين نوزاد قرار است با پاي پياده مادرش عازم كربلا شود. «وقتي قرار باشد بروي و يك ملاقات مهم داشته باشي هر جور باشد خودت را راهي ميكني، اسباب سفرت را كم يا زياد مهيا ميكني كه فقط سرموعد مقرر برسي چون اگر دير برسي ممكن است ميزبان ناراحت شود.» پيرزن اين را ميگويد و وقتي ميبيند توانسته توجهم را به خودش جلب كند ادامه ميدهد: «خود تو اگر قرار باشد هر سال يك روز مشخص جايي دعوت باشي دقت كردي چه حالي داري؟ از چند روز قبل مدام به اين فكر ميكني چه بپوشي؟ چه چيز هديه ببري؟ چطور رفتار كني؟ ما مهمانهاي چند ساله امام حسين(ع) هستيم. هر سال محرم كه تمام ميشود دل دل ميكنيم كه كي اربعين ميشود؛ كي چمدان ببنديم، چطور ويزا بگيريم، با چه كسي راهي شويم، از نجف برويم يا از سر مرز... همه اينها بهترين شهود هستند براي اينكه متوجه شويم به مهماني بزرگي دعوت شدهايم و ميزبان انتظارمان را ميكشد.»
همانطور كه حرف ميزد نگاهش ميكردم: «آخه شما ديگه چرا مادرجان؟ سخته راه دوره و بدن شما». نميگذارد حرف تمام شود انگار كه دلخور شده اخم ميكند و ميگويد: «براي من سخت نيست. براي تو سخت است كه ميماني و همراه ما نميآيي. اگر خدا خداست ميداند بندهاش را چطور صحيح و سالم ببرد و برگرداند. اين اولين دفعهام كه نيست دخترجان».
در چشم برهم زدني اتوبوسها به ميدان نزديك شدند. ولوله جمعيت را گرفته بود همه يا در حال خداحافظي بودند يا شوق سوار شدن اجازه نميداد كه بمانند و همكلامم شوند.
مهم اين است كه چرتكه آخرت به دنيا بچربد
مهدي علافها، 55 ساله، بازاري
در اين جمع خيليها هستند كه اگر حتی يك روز در تهران بمانند سرمايه چندميليوني نصيبشان ميشود، خيليها هستند كه حتي يك روز مغازه بازكردنشان ميتواند كلي در دخل و خرجشان تأثير داشته باشد اما در محرم و صفر نه تنها قيد ماديات و حساب دو دوتا، چهارتاي دنيايي را ميزنند بلكه به اين فكر ميكنند كه چطور حساب كنند كه چرتكه آخرتشان به دنيايشان بچربد. من خودم تاجرزادهام. يادم ميآيد از همان بچگي به ما ياد دادند كه بايد زندگيمان را هر روز و هر لحظه وقف بازار و دارايي كنيم، به وقتش دست به خير داشته باشيم. اما پدر و پدربزرگم هميشه در گوشمان ميگفتند: «دنيا داشتي و حسين نداشتي بدان هيچ نداري». به لطف خودش ما اين روزها هم دنيا را داريم هم آخرتمان را از امام حسين(ع) وام گرفتهايم.
اين پنجمين بار است كه پياده از مسير ايلام به كربلا ميروم. امسال از همه سالهاي سفر برايم سختتر است البته امسال بيشتر از هر سال ديگري هم به اين سفر نياز دارم. چهار دفعه قبل همسفرم پسرم بود. جواني 25 ساله كه در تمام لحظههاي مسير همراهيام ميكرد و بهفكرم بود. بيشتر از يك ماه قبل بر اثر سكته قلبي فوت شد. امسال من تنها عازم اربعين ميشوم با اين تفاوت كه تقريباً روز چهلمش من هم در كربلا هستم و اين بار علاوه بر داغ حسين، داغ عزيز و جوان از دست دادهام را هم دارم. يادمان باشد از امسال اربعين تا سال بعد هزار و يك اتفاق ممكن است برايمان بيفتد. پس اگر ساك ميبنديم و بساط سفر آماده ميكنيم، اگر تا پاي اتوبوس ميآييم، اگر مرز را با پاي پياده رد ميكنيم و به كربلا ميرسيم همهاش خواست صاحبخانه است و بس و ما فقط از او خواستهايم كه دعوتمان كند، او هم پذيرفته است.
هنوز باورم نميشود
سهراب توكلي، 17 ساله
دفعه اولم است. من جزو همان اربعين اوليها هستم. سال قبل هم ميخواستم بروم اما مادرم آنقدر بيتابي كرد كه نگذاشت اما امسال با خودش ميروم تا ديگر بهانهاي نداشته باشد. من چند سال است كه ميبينم و ميشنوم كه دوستان و فاميل ميروند اربعين كربلا و ميآيند و كلي خاطره تعريف ميكنند، از معنويات اين سفر ميگويند و من فقط حسرت ميخورم. امسال ديگر با خودم گفتم مرد باش هم خودت برو هم مادرت را ناراحت نكن. راستش تا امروز آنقدر تعريف اين سفر و معنوياتش را از دوستانم شنيده بودم كه امسال دلم راضي نشد به اينكه اربعين تهران باشم.
راستش را بخواهيد آنقدر پول نقد نداشتم كه بتوانم سفر كربلا بروم اما شنيدنيها از زبان بچهها باعث شده بود بدجور دلم هوايي شود. به مادرم گفتم ما كه آنقدر پول نداريم روزهاي ديگر سال برويم كربلا و هتل بگيريم بيا حالا كه اربعين همه با پاي پياده ميروند و خود امام حسين آنقدر وفور نعمت قرار داده كه كسي متحمل هزينه نميشود، من و شما هم برويم كه قبول كرد و راهي شديم.
راستش چند روز است كه خواب ندارم. از روزي كه مادر موافقت كرده، ساك بستهام تا همين چند روز قبل كه از همه خداحافظي ميكردم و حلاليت ميطلبيدم به همه چيز فكر كردهام جز مشكلات اين سفر. از ديشب تا امروز صبح حتي پلك روي پلك نگذاشتهام. مدام با خودم ميگويم يعني واقعاً من مسافر پاي پياده امسال كربلا هستم؟ يعني من ميتوانم ذرهاي از رنج پياده رفتن و زجر كشيدن و زخمي شدن پاهاي كودكان كاروان را احساس كنم؟ توكل برخودش...
ما مسخ شده درگاه حسينيم
فاطمه جلاليان، 65 ساله
وقتي آدمي مسخ ميشود را ديدهاي؟ وقتي مسخ ميشوي چشمانت باز است، ميبيني، ميشنوني اما هيچ كاري نميتواني بكني و هيچ حرفي نميتواني بزني. آدم مسخ شده درست مثل هيپنوتيزم شدهاي است كه هر كاري را ميكند كه ميخواهند.
به حال و هواي ايرانيها از اول محرم تا اربعين دقت كردهاي؟ من دقت كردهام انگار مردم مسخ ميشوند. آنطور كار ميكنند، حرف ميزنند، عزاداري ميكنند، ساك ميبندند، راهي ميشوند كه انگار دست خودشان نيست و ديگري به آنها جهت ميدهد. اين ديگري، اين سوم شخص كيست؟ قطعاً نظر لطف امام حسين (ع) است. درست بعد از تمام شدن تاسوعا و عاشورا شمارش معكوس اين سفر در ذهنم شروع ميشود. هر روز كه نزديكتر ميشود انگار حس شيريني مثل دلشوره اما لذتبخش به جانم ميافتد. خدا خدا ميكنم كه تا روز سفر زنده و سرحال باشم و سر قرار هر سالهام حاضر شوم. دوست ندارم وقتي دلم پيش از من رفته از آن جا بمانم يا خلف وعده كنم.
همه چيز اين سفر خوب است. نميخواهم از اين سفر يك جلوه رؤيايي يا آرماني بسازم. سفر سخت است چه رسد به اينكه بخواهي با پاي پياده بروي. مطمئناً ضعف داريم، كمخوابي اين مدت پيدا ميكنيم و حمل وسايل بسيار سخت است اما نكته مهمي كه خود من به آن پي بردم اين است كه با وجود همه اين سختيها، از روزي كه ميروم تا روزي كه برگردم همه چيز بدنم از قند و چربي و فشار گرفته تا سلامتي پا و كمرم خوب است و من فكر ميكنم اين فقط و فقط به خاطر معجزه عشق به امام حسين (ع) است.
خانوادگي زائر هستيم
سيد احمد هاشمي ، 43 ساله
مهم نيست دفعه چندمت باشد بروي، مهم اين است كه بداني كجا ميروي. در بين ما كمتر كسي است كه هر سال نزديك اربعين شوق وصال نداشته باشد. من خودم اين بار سوم است كه توفيق نصيبم شده و با پاي پياده ميروم كربلا. سال اول وقتي رفتم مجرد بودم. برخلاف تصوري كه داشتم اصلاً سخت نبود يعني اگرچه فاصله از كرمانشاه تا كربلا را پياده رفتم اما هيچ سختياي احساس نكردم. فكر ميكنم خود امام حسين(ع) به زائرانش نظر لطف دارد و كمكشان ميكند. گاهي اوقات با خودم ميگويم من هم اگر مهمان عزيزي قرار باشد به منزلم بيايد و توان راه رفتن نداشته باشد ممكن است خودم دنبالش بروم و به منزلم بياورمش. مگر ميشود امام معصوم ببيند زائري از راه دور براي ديدنش شوق دارد و به كمكش نيايد؟ معمولاً كساني كه بار اول ميروند زيارت اربعين آنقدر شوق دارند كه حواسشان به راه و سختيها نيست. سال اول ما هم جمع دوستانه بود و رفقا در هر مسيري پيشنهادي داشتند كه كلي از آن سفر برايم خاطره باقي مانده است. همان سال در طول مسير به آقا گفتم دوست ندارم سال بعد اين مسير را تنها بيايم خودت كمك كن. به لطف خودش سال بعد ازدواج كردم و مدام به اين فكر ميكردم كه چطور به همسرم بگويم كه از دستم دلخور نشود. نگران بودم مبادا با همه تلاشها و تحقيقهايي كه كردهام شريك زندگيام با اين پياده رفتن مخالف باشد اتفاقاً بعدها متوجه شدم همسرم و خانوادهاش هم از جمله كساني هستند كه اگر شرايط جور شود اربعين زائر ميشوند. امسال هم كه سه نفر شديم خودمان بساط زيارتمان را جور كرديم اما همسرم به خاطر شرايط جسمياش همراهيام نميكند. دو روز است اشكش بند نميآيد شب و روز به من ميگويد چطور دلم آمده رفيق نيمه راه شدهام و امسال تنها ميروم اما ميدانم هر اتفاقي حكمتي دارد.
كربلايي شدن ژنتيكي است!
مهري فريدوني، 25 ساله، دانشجوي كارشناسي ارشد
ديدم وقتي نوزاد شيرخواره آن خانواده را ديديد تعجب كرديد. شما چون نرفتيد بايد هم تعجب كنيد اگرچه براي ما ايرانيها بردن فرزند شيرخواره سخت است اما وقتي از مرز رد ميشوي ميبيني مردم زيادي از اعراب جنوب كشور خودمان و اعراب شهرهاي ديگر عراق نوزادهاي چند روزه را هم با خودشان ميآورند. من و همسرم امسال سومين سال است كه با هم زائر ميشويم. لطف سال اول در اين بود كه تازه به همديگر رسيده بوديم و عشقمان با عشق امام حسين (ع) پيوند خورد. لطف اربعين سال دوم در اين بود كه زندگي مشتركمان را رسماً در كربلا آغاز كرديم و همه لطف سفر امسال در اين است كه نوزادمان هم همراه ماست. فاميل وقتي شنيدند كه ميخواهم دخترم را هم با خودم ببرم به شدت در مقابلم جبهه گرفتند اما واقعاً نميدانم چه شد كه به دلم افتاد اگر واقعاً كربلايي هستم بايد امسال با داشتن كودك شيرخواره ثابتش كنم. سلامتي دخترم را بيمه حضرت زينب(س) كردم و تصميم گرفتم هرجور شده راهي شوم.
يك شعر معروف هست كه مضمونش اين است كه ما عشق به امام حسين را از شير مادر و لقمه حلال پدر گرفتيم؛ من به اين شعر ايمان دارم. وقتي از بچگي نذر امام حسين را به نيت سلامت و بيمه يكساله به كاممان ميريختند، وقتي مادرمان در روضه شيرمان داده و همان جا نيت كرده كه محبت اهلبيت عليهمالسلام با شيره جانمان آميخته شود هيچ تعجبي ندارد كه نه تنها خودمان و همسرمان پياده زائر اربعين شويم بلكه نوزادمان را هم همراه خودمان ببريم.
من ايمان دارم سرنوشت ما را كربلايي نوشتهاند وگرنه در اين سيستم و درگاه جايي نداشتيم. راست است كه ميگويند بعضي خصلتها ژنتيكي است. من ميگويم كربلايي شدن و كربلايي ماندن هم بايد از خون منتقل شود. مادرم عاشق امام حسين(ع) بوده و است، از اول محرم تا آخر محرم بساط نذري و روضهاش جمع نميشود، تا يادم هست همه اهل خانه از مادربزرگ و پدربزرگ گرفته تا خواهر و برادر همه دو ماه محرم و صفر عزادار بودهايم. پدرم هم از آن دست هيئتيهايي است كه حاضر است زندگياش برود اما جيره سفر كربلاي هر سالش را از دست ندهد. با اين اوصاف كربلايي شدن من، خواهر، برادر و همسرم غيرطبيعي نيست.