کد خبر: ۴۹۲۹۲۰
تاریخ انتشار: ۰۸:۴۵ - ۲۲ مرداد ۱۳۹۶

قاتل بنیتا از زندگی شخصی‌اش می‌گوید +عکس

جام جم آنلاین: متهم ردیف اول، محمد 27 ساله، 29 تیر امسال برای خرید روانگردان شیشه به مشیریه رفته بود که ناگهان متوجه یک دستگاه پراید روشن در کنار خیابان شد.

پدر بنیتا، دخترش را در پراید گذاشته و لحظه‌ای برای بستن در پارکینگ او را رها کرده بود. متهم از همین چند ثانیه استفاده کرد و ماشین را دزدید.

او یک ساعت و نیم بعد به مامازند پاکدشت رفت و ماشین و بنیتا را در خیابانی رها کرد. این کار باعث شد کودک به دلیل شدت گرما جان خود را از دست بدهد.

 
قاتل بنیتا 

محمد در قسمت دوم برنامه رادیویی «یک پرونده، یک روایت» درباره این پرونده می‌گوید: وقتی ماشین را دزدیدم، متوجه بنیتا شدم. یک لحظه دیدم پستانکش افتاده، آن را در دهانش گذاشتم تا گریه نکند. من ماشین را نزدیک یک ابزارفروشی گذاشتم و فکر می‌کردم حتما پیدایش می‌کنند. متهم در این قسمت جزئیات بیشتری از زندگی خود را بازگو کرده است.

خانواده‌ات چقدر در جرایمی که مرتکب شده‌ای، نقش داشته‌اند؟

هیچ نقشی. آنها همیشه مانع کارهای خلاف من بودند.

پدرت تو را تنبیه می‌کرد؟

بله، هم تنبیه بدنی می‌کرد، هم محدودیت‌هایی قائل می‌شد. آخرین بار که به خاطر سرقت به زندان افتاده بودم، 17 ماه دنبال کارهایم را نگرفت تا شاید اصلاح شوم.

آخرین بار پدرت وثیقه گذاشت و از زندان بیرون آمدی. فکر می‌کنی این بار هم این کار را انجام دهد؟

نه، توقع این کار را ندارم.

چند بار ازدواج کردی؟

یک بار.

با چند زن دیگر ارتباط داشتی؟

با هیچ زنی.

غیر از تهیه مواد، پول‌هایت را صرف چه کاری می‌کردی؟

برای خانه خرج می‌کردم.

تنها زندگی می‌کنی؟

نه، مدتی است ازدواج کرده‌ام و با همسرم زندگی می‌کنم.

همسرت چند ساله است؟

38 سال.

او هم مواد مصرف می‌کند؟

بله، شیشه می‌کشد.

چطور با هم آشنا شدید؟

مشتری موادم بود.

بچه هم داری؟

همسرم دو ماهه باردار است.

خانه‌ات قبل از ازدواج کجا بود؟

پیش پدر و مادرم بودم. یک خانه سه طبقه داریم. آنجا زندگی می‌کردم.

پدر و مادرت در برابر مصرف یا فروش مواد مخدر اعتراضی نمی‌کردند؟

چرا سعی می‌کردند مانعم شوند، اما فایده‌ای نداشت. دو سه بار هم ماموران را خبر کرده بودند.

شغلت چه بود؟

موتورسازی داشتم، اما به خاطر سوءسابقه‌ام، ماموران جمعش کردند.

معمولا با خودت سلاح حمل می‌کنی؟

چاقوی کوچکی دارم. برای دفاع از خودم در درگیری‌ها از آن استفاده می‌کردم.

پیش آمده جراحت جدی با این چاقو به کسی وارد کنی؟

نه، اما برای خودم پیش آمد.

تا به حال فکر ارتکاب قتل، هنگام کشیدن مواد به ذهنت آمده است؟

نه.

روز حادثه برای چه کاری به مشیریه رفته بودی؟

صبح مواد کشیده بودیم. رفته بودیم مواد بعد از ظهرمان را بخریم.

تا قبل از آن سرقت کرده بودی؟

بله، پنج سابقه کیفری دارم که سرقت هم جزو آنهاست.

فکر می‌کنی مردم حقشان است مورد سرقت قرار بگیرند؟

نه، چرا حقشان باشد؟ یک نفر با زحمت کارگری پول درمی‌آورد آن وقت من بروم بدزدم؟ چه کسی گفته حقش است؟

تا به حال عذاب‌وجدان داشتی؟

هیچ کدام مثل این بار نبود.

وقتی بنیتا را در ماشین رها کردی، با خودت گفتی هر اتفاقی بیفتد به تو مربوط نیست؟

من از ترس، ماشین و بچه را رها کردم.

چه ترسی؟

ترس زندان رفتن.

تا حالا بچه‌ای را بغل کرده‌ای؟

بله، بچه برادرم. دوستش دارم.

روز حادثه به بنیتا دست هم زدی؟

نه، فقط یک بار پستانکش افتاد، برای این که گریه نکند آن را در دهانش گذاشتم.

هیج جا توقف نکردی برایش شیر یا آب بگیری؟

نه، به فکرم نرسید.

چرا با تلفن همگانی، محل رها کردن ماشین را به پلیس خبر ندادی؟

فکر می‌کردم همان روز اول پیدایش می‌کنند. من بچه را جایی گذاشتم که فقط پنج قدم با ابزارفروشی فاصله داشت.

چرا امروز، وقتی تصویر جسد بنیتا را دیدی متاثر شدی؟

چون به خاطر نفهم‌بازی من این اتفاق افتاد. می‌شد صد سال دیگر هم این طور نشود و بچه سالم به دست خانواده‌اش برسد. آن موقع من هم حبس
می‌گرفتم.

تا به حال با مادر بنیتا روبه‌رو شدی؟

نه.

الان حست چیست؟

می‌خواهم هرچه زودتر راحتم کنند.

متهم ردیف دوم: نقشی در حادثه نداشتم

مهدی، متهم ردیف دوم پرونده است. او پیش از این اعتراف کرده بود هنگام سرقت خودرو، جلوی در پارکینگ خانه ایستاده بود تا مانع دخالت پدر بنیتا شود. اکنون اما حالا مدعی است هیچ نقشی در حادثه نداشته است.

چند بار ازدواج کردی؟

یک بار، دو تا بچه هم دارم.

شغلت چیست؟

بنگاهدار هستم.

تا به حال موادفروشی کرده‌ای؟

نه.

هیچ فکر کرده‌ای اگر آن روز تو سوار ماشین می‌شدی چه اتفاقی می‌افتاد؟

من سوار نمی‌شدم. دوستم یک چهارراه آن طرف‌تر منتظرم بود. قرار بود محمد برایمان مواد جور کند.

یعنی تفریحی ماشین را دزدیدید؟

من هیچ نقشی در سرقت نداشتم. پیشنهاد سرقت هم از من نبود.

پس چرا مقابل در پارکینگ خانه ایستادی؟

من این کار را نکردم. خود محمد ناگهان از من فاصله گرفت و سوار ماشین شد.

یکبار شده مسئولیت کاری که انجام داده‌ای را بپذیری؟

بله.

چرا کمک نکردی بچه سالم پیدا شود؟

من به امید این که سالم پیدا شود همکاری کردم، اما دیگر دیر شده بود.

آسیب شناسی شخصیت متهم

هومن نامور - روان‌شناس: محمد، متهم ردیف اول پرونده بنیتا می‌گوید از 12 سال پیش به روانگردان شیشه اعتیاد دارد. این موضوع فاجعه است وقتی بدانیم فقط یک بار مصرف شیشه پیش از بلوغ می‌تواند مسیر زندگی و سرنوشت افراد را تغییر دهد.

شیشه، تمام قوای شناختی را تحت کنترل می‌گیرد و انسان را آلت دست خود می‌کند. وقتی محمد در جلسه دیروز، تصویر جسد بنیتا را دید، چند قطره اشک ریخت، اما این کار برای این بود تا ما احساس کنیم در این مدت، تغییری در رفتارش ایجاد شده است. باید توجه داشت، شخصیت ضداجتماعی محمد، در بروز این حادثه نقش داشته است. این که برای منافع خودش دست به هر کاری بزند و مورد جرم واقع شدن را حق مردم بداند. افرادی مثل محمد، قدرت تشخیص و تمییز ندارند و می‌خواهند در کمترین زمان ممکن، تبعات جرمی که مرتکب شده‌اند را بکشند برای همین امروز گفت هر چه زودتر راحتم کنید.

شخصیت ضداجتماعی از دوران کودکی و در خانواده شکل می‌گیرد و پدر و مادر نقش اساسی در شکل‌گیری یا عدم شکل گیری آن دارند. هر چه آگاهی اجتماعی خانواده بالاتر باشد، می‌توان از بروز این اختلال جلوگیری کرد. آگاهی اجتماعی هم لزوما به سواد مربوط نیست.

موضوع دیگری هم که می‌توان در این پرونده به آن اشاره کرد، نقش مهدی، متهم ردیف دوم در وقوع حادثه است. او در واقع نقش محرک را برای محمد بازی کرده بود. افرادی مشابه او می‌توانند در ادامه مغز متفکر جرایم سنگین‌تر شوند.

تا آخرین لحظه امیدوار بودیم

سرگرد بابک نمک‌شناس - رئیس مرکز اطلاع‌رسانی پلیس آگاهی پایتخت: این حادثه 29 تیر اتفاق افتاد و در عرض یک ساعت، نیروهای ما برای پیدا کردن بنیتا وارد عمل شدند. حساسیت کار آن قدر بالا بود که هیچ کدام از ماموران تیم رسیدگی‌کننده، 72 ساعت اول به خانه‌شان نرفتند. حتی مادر یکی از همکارانم در تماسی به فرزندش گفت تا زمانی که بنیتا را پیدا نکردید، حق نداری به خانه برگردی.

ساعت 2 نیمه شب چهارم مرداد، وقتی از محل رها شدن ماشین باخبر شدیم، از سردار ساجدی‌نیا، فرمانده انتظامی تهران بزرگ و سردار محمدیان، رئیس پلیس آگاهی پایتخت تا همه بدنه پلیس منتظر شنیدن خبر خوش بودیم. چون ما وسایل یک کودک هشت ماهه را در خانه متهم پیدا کرده بودیم و فکر می‌کردیم متعلق به بنیتاست در حالی که این طور نبود. ما امروز با دیدن تصویر جسد بنیتا، متاثر شدیم حالا آن همکار مرا تصور کنید که با تصور زنده بودن این دختربچه، در ماشین را باز کرده، اما با جسد روبه‌رو شده است.

سردار ساجدی‌نیا وقتی از ماجرا باخبر شد، با چشمان گریان محوطه پلیس را ترک کرد. هیچ کدام از ماموران اداره یازدهم هم جرات نداشتند خبر فوت بنیتا را به پدرش بدهند. این کار را سردار محمدیان انجام داد. بعد از آن مانده بودیم چطور به مادرش خبر بدهیم. مادر و پدر بنیتا وقتی با هم روبه‌رو شدند، هیچ حرفی نزدند. مادر با نگاه کردن به دست‌های خالی همسرش، همه چیز را فهمید.

نظر شما
طراحی و تولید: "ایران سامانه"