باید و نباید مهاجرت معکوس در ایران
روزنامه
شهروند نوشت: یكي از مشكلات مهم كشورهاي درحال توسعه بهويژه در مراحل اول
آن، وجود پديده مهم مهاجرت داخلي بوده و همچنان هم در برخی کشورها ادامه
دارد. البته بدترين شكل مهاجرت كه عوارض بسيار تأسفباري دارد، مهاجرت ناشي
از جنگ و اختلافات قومي و پاكسازيهاي نژادي و قومي است كه همراه با خشونت و
فساد و... است كه اين نوع مهاجرت در چند دهه اخير در جهان رو به افزايش
گذاشته است، هم در سطح داخل كشورها رخ ميدهد و هم در سطح بينالمللي، ولي
مهاجرتي كه يك پديده عادي و قابل انتظار است، مهاجرت از روستاها به شهرها
در مراحل پيشرفت و توسعه اقتصادي است.
وجود اشتغال و
دسترسي به امكانات بهتر آموزشي و بهداشتي و امکان ارتقاي اجتماعي و
اقتصادی در شهرها موجب سرازيرشدن از روستاها و حتي شهرهاي كوچك و متوسط به
شهرهاي بزرگ میشود. درچنين وضعي چندان عجيب نيست كه رشد جمعيت برخي از
شهرهاي مهاجرپذير تا ٥درصد در سال نيز برسد. براي نمونه جمعيت شهر تهران
در فاصله سالهاي ١٣٢٠ تا ١٣٣٥، يعني فقط ١٥سال، حدود ٣برابر شد. از سال
١٣٤٥ تا ١٣٥٥، حدود ٨/١ميليون نفر به جمعيت تهران اضافه شد كه اين رقم
بسيار بزرگي بود، يعني سالانه ١٨٠هزار نفر و روزانه حدود ٤٥٠نفر به جمعيت
تهران افزوده ميشد، كه معادل حداقل ١٠٠ خانوار بود كه رقم بالايي است. طي
نيمقرن ١٣٢٠ تا ١٣٧٥، جمعيت تهران ١٢برابر شده است كه اين سرعت رشد عوارض
گستردهاي دارد. حاشيهنشيني، بيكاري، گسترش جرم، رشد نامتوازن شهري، فشار
زياد به خدمات و زیرساختهای شهري، آلودگيهاي محيطي، صوتي و تعارضهاي
فرهنگي، همه و همه محصول اين حجم گسترده از مهاجرت است كه مقصد مهاجرت قدرت
جذب و هضم این تعداد از مهاجران را ندارد.
اين
مهاجرتها معلول عوامل دافعه مبدأ و جاذبه مقصد است، ولي با گذشت زمان
عوامل مذكور به نسبت متعادل ميشوند و اين احتمال وجود دارد كه عوامل جاذبه
مقصد كمتر شود و به جاي آن عوامل دافعه آن بيشتر گردد. به نظر ميرسد كه
اين اتفاق درحال رخدادن است و عوامل دافعه شهري چون تهران و احتمالا ساير
شهرهاي بزرگ مثل مشهد، تبريز، اصفهان و شيراز، به مرور افزايش پيدا كند و
نوعي از مهاجرت معكوس به شهرهاي كوچكتر يا روستاها را شاهد باشيم. چرا اين
اتفاق رخ ميدهد و چه نفعي دارد و دولت چه اقدامي براي تقويت اين فرآيند
ميتواند انجام دهد؟ آيا اصولا اين فرآيند مفيد هست؟
تمركز
جمعيت در يك منطقه به نام شهر نهتنها مفيد است، بلكه ضرورت تمدن و پيشرفت
نيز بوده و هست. تمدن بدون شهر نداریم. مدنیّت به لحاظ لغوی همان شهرنشینی
است. بسياري از اتفاقات و خدمات فقط در مناطق شهري قابل ارايه است، ولي
چند تحول در فناوري موجب شده است كه فاصله شهر و روستا به نسبت برداشته
شود. در ابتدا جادههاي مناسب و سپس خودروهاي خوب، ارتباطات و تلفن و
تلويزيون، و اكنون دسترسي به اينترنت موجب شده كه مرز ميان شهر و روستا
كمرنگتر از گذشته شود. از سوي ديگر، دافعههاي شهري نيز زياد شده است.
مشكلات
ناشي از ترافيك، آلودگي هوا و صوت، ناهنجاريهاي اجتماعي، گراني مسكن و
حملونقل و زندگی موجب شده است كه شهرهاي بزرگ تا حدي جاذبههاي خود را از
دست بدهند و در عوض دسترسي بسیاری از روستاها به آب آشاميدني سالم، پاكيزگي
هوا و دسترسي مناسب جادهاي و نيز وجود اينترنت و... و ارزاني زندگي، همه و
همه زمينههايي است كه ميتواند علاقه به زندگي و بازگشت به روستاها را
بازگرداند. همچنین كاهش فرصتهاي شغلي در شهرها و امكان ايجاد مشاغل جديد و
حتي كسبوكارهاي كوچك در روستا، موازنه شغلي را نيز تا حدي معكوس کرده
است.
نفع اين جريان در كاهش بار ارایه
خدمات در شهرها و جلوگيري از مشكلات ناشي از تمركز بيشتر در شهرهاست كه
ساكنان شهرها با پوست و گوشت و استخوان خود اين مشكلات را حس ميكنند.
دولتها نيز زيربار مشكلات شهري كمر خم كردهاند. از سوي ديگر، رفتن به
شهرهاي كوچك و روستاها براي اين مناطق نيز منافع فراواني دارد. حضور
نيروهاي جديد با ارتباطات و تواناييهاي تازه در اين مناطق ميتواند تحولي
جدي در زندگي روستايي و حتي ايجاد اشتغال فراهم كند. اين مهاجرت ميتواند
به ارتقاي سطح فرهنگ و اقتصاد روستاها منجر شود. امكان ورود سرمايه براي
انجام مشاغل كوچك را فراهم كند. امكان مهمي از اقتصاد گردشگري را ايجاد كند
كه تاكنون مغفول مانده بود. نهتنها گردشگري روستايي را رونق دهند، بلكه
مشاغلي مثل پرستاري از افراد پا به سن گذاشته يا حتي مجتمعهاي كوچك زندگي
جمعي براي زنان و مردان مسن كه دوران كهولت يا بازنشستگي خود را طي
ميكنند، ميتواند يكي از نتايج مهم اين انتقالمكان از شهرها به روستاها
باشد.
ولي دولت چه كار بايد بکند يا
ميتواند انجام دهد؟ در درجه اول بايد اين فرآيند را كمك كند تا روند
مشخصتري پيدا كند و اطلاعات كافي در اختيار افكار عمومي قرار دهد. همچنين
تسهيلاتي براي شغل يا مسكن يا آموزش و بهداشت فراهم كنند كه جاذبههاي
زندگي در روستاها را افزايش دهد، ولي اين همه ماجرا نيست. چنين بازگشتي به
روستا ميتواند عوارض منفي نيز داشته باشد، از اين نظر مثل هر پديده
اجتماعي ديگر است كه عوارض خاص خود را دارد. مهمترين آن به همريختن بافت
فرهنگي روستاست كه اهميت اساسي دارد. در واقع قرار نيست شهر به روستا منتقل
شود، بلكه تعدادي از ساكنان شهر بايد به روستاها بروند و ضمن تأثيرگذاري
بر فضاي عمومي آنجا، بهگونهاي رفتار كنند كه محیط و فضای روستایی دچار
تغييرات غيرقابل هضمي براي مردم نشود.
از اين نظر،
بايد ارايه مشاورهها و راهنماييهاي لازم و نيز انجام مطالعات مناسب
زمينهسنجي و پيامدهاي اجتماعي و اقتصادي این نوع از مهاجرت در دستور كار
دولت قرار گيرد و اين كار را نبايد زماني انجام داد كه فرآيند مذكور دچار
عوارض غيرقابل بازگشتي شده باشد. روند مهاجرت معكوس جدي است و شواهد زيادي
در تأييد آن هست، ولي دولت بايد مطالعات و خدمات مشاورهاي خود را نيز
زودتر آغاز كند. اين فرآيند از هر نظر به نفع جامعه و دولت است، اگر دقيق
انجام شود.