ادبیات در سودای هوای تازه
روزنامه شهروند- امین فرجپور: در شرایطی که وانمود میشد حداقل در
سالهای اخیر از شدت سانسور یا اصطلاح لطیفترش ممیزی در ادبیات ایران
کاسته شده؛ سخنان روز گذشته مصطفی مستور درباره سانسور کتابش نشان داد این
قصه سر دراز دارد و وقتی نویسندهای چون مستور که با هر معیاری جزو
نویسندگان و روشنفکران قلمداد میشود، چنین از سانسور مینالد، پس میتوان
تکلیف دیگر نویسندگان غیرحاکمیتی را در این بین روشن دانست؛ آن هم
نویسندگانی که گاه به بهانه ممیزیهای اخلاقی آثارشان با مسائل و تغییراتی
بنیان برکن مواجه میشود.
علیه ممیزیمصطفی
مستور که با آثاری چون استخوان خوک و دستهای جذامی، روی ماه خداوند را
ببوس و... خود را بهعنوان نویسندهای جدی با دغدغههای مذهبی تثبیت کرده،
به دلیل ممیزی شدید جدیدترین اثرش میگوید: از بخش بررسی کتاب وزارت ارشاد
به ناشرم خبر دادهاند که دادن مجوز انتشار به آخرین رمانم با نام عشق و
چیزهای دیگر مشروط به اعمال اصلاحاتی در کتاب است. بارها گفتهام که سانسور
نه مفید است و نه ممکن. مفید نیست، چون با حذف و اصلاح و حتی عدم انتشار
یک کتاب، مسیر حرکت هر جامعه ذرهای تغییر نمیکند. سیاستگذاران ممیزی
کتاب، در عالیترین سطوح خود، نمیخواهند بپذیرند که کتابها برآیند و
برآمده از فرهنگ جامعه هستند، نه به عکس. سانسور اما ممکن هم نیست.
نه
فقط به دلیل گسترش رسانهها و سهولت دسترسی به آنها که دریافت بخشهای
سانسورشده هر اثر را بینهایت آسان کرده است، بلکه به این دلیل ساده که
حذف چند جمله و حتی چند صفحه از یک کتاب نمیتواند صدایی را که در سراسر یک
اثر و در تکتک کلمات آن نهفته و تنیده شده است، خفه کند. کسانی که به
سانسور ایمان دارند، معمولا درک درستی از پیچیدگیهای ذهن و روح انسان
ندارند. با اینحال، من ترجیح میدهم کتابم هرگز منتشر نشود تا اینکه
تسلیم خواست و سلیقه کسانی شوم که حقوقشان را از مالیات امثال من و
خوانندگان کتابهایم میگیرند تا تنها ابزار ارتباطی ما را با سانسور و
ممیزی مختل کنند.
لزوم وجود ممیزی؟!مستور
اما تنها نویسنده از میان بچهمذهبیها نیست که دادش از ممیزی به هوا
رفته. امیر خداوردی، نویسنده رمان آلوت که رمانش درباره داعش و گروههای
تکفیری است، درباره ممیزی آثارش میگوید: چوب این کار را زیاد خوردهام.
ممیزی، رمان آمین میآورم را خراب کرد. برای گرفتن مجوز به مشکل خوردم و
نزدیک به دوسال گرفتار مجوز بودم. شخصیت اول رمان طلبه بود، ولی گفتند
نباید طلبه باشد، اما چون رمان اولم بود و دوست داشتم منتشر شود ببینم به
درد نوشتن میخورم یا نه، تغییراتی را پذیرفتم. درباره رمان آلوت گمانهها
بر این بود که کتاب مجوز نمیگیرد، ولی الحمدلله فقط با چند اصلاحیه بیشتر
مواجه نشد که آنها هم به رمان آسیب نزد.
خداوردی
در شرایطی، چنین از درگیریهایش با ممیزی میگوید که تحصیلکرده حوزه علمیه
قم و روحانی است و درحال حاضر از مدرسان جامعهالمصطفیالعالمیه است.
انتقاد او به نقش مخرب سانسور، اما با موافقت دیگر نویسندگان بهاصطلاح
ارزشی مواجه نمیشود؛ مثلا رضا رسولی که او را بیشتر بهعنوان نویسنده و
پژوهشگر میشناسیم، درباره سانسور میگوید: افرادی که نگاه فرهنگی ندارند
یا نگاهشان کاسبکارانه است، تقابل با ارزشها یا خطوط قرمز را منتشر
میکنند یا به درج مطالب غیراخلاقی یا غیرارزشی میپردازند و بعد هم که با
آنها مقابله میشود، جوسازی میکنند. اما در پاسخ اینکه اصلا مگر تیراژ
کتاب در این مرز و بوم چقدر است که اینقدر از تأثیر کتابها بر خوانندگان
هراس وجود دارد؛ نویسنده سوره بچههای مسجد درباره لزوم ممیزی میگوید:
طبیعی است برخی کتابها به هر دلیلی اعم از کمتوجهی ناشر یا نویسنده یا
عناد و دشمنی برخی افراد، خطوط قرمز قانونی را رد کرده باشند. در چنین
موردی باید مرجع قانونی وارد عمل شود، بررسی کند و اگر جرمی صورت گرفته
باشد، طبق قوانین جاری مملکت عمل کند دیگر.
ممیزی اخلاقیسانسور و ممیزی در ادبیات ایران، اما منحصر به این طیف نیست؛ اگرچه ممیزی آثار این طیف از نویسندگان شگفتی بیشتری بهبار میآورد.
در
صحبت درباره ممیزی همواره از سوی طرفداران اعمال نظارت از سوی حاکمیت به
این نکته اشاره میشود که هر کشوری دارای خطوط قرمز است و نویسندگان همه
جای دنیا با این خطوط قرمز مواجهند. این گزاره که در ظاهر درست به نظر
میرسد، اما بیتوجه به این حقیقت ساده است که جنس سانسور در ایران با دیگر
نقاط دنیا تفاوت دارد. در حقیقت کسی منکر این نکته بدیهی نیست که امنیت
ملی و گاه مسائل سیاسی در تمام دنیا خط قرمزی پررنگ بوده و هست، اما در این
مرز و بوم مشکل وقتی بروز میکند که میبینیم علاوه بر ممیزی سیاسی، تیغ
ممیزی اخلاقی حتی بیشتر و تندتر از انواع دیگر ممیزی است و اتفاقا برای
نویسنده، این نوع ممیزی آزارندهتر نیز جلوه میکند. به عبارت بهتر،
درحالیکه نویسنده گاه با مهارت در تکنیک، سانسورهای دیگر را دور میزند و
گاه بر آنها غالب میشود، اما در برابر سد ممیزی اخلاقی دست و پابسته است؛
آن هم به این دلیل ساده که بافت، پیرنگ، زبان، لحن و جوهر هر داستانی
براساس انسانها، که در اثر به شخصیتهای داستان بدل میشوند، و براساس
زندگی و برخورد آدمها شکل میگیرد. درواقع هیچ داستانی بدون خلق شخصیتهای
زنده و چندبعدی، بدون خلق موقعیتهای داستانی چندبعدی، بدون خلق زبان و
لحن متناسب با آدمهای داستان و بدون تصویر خلاقانه و داستانیشده
واقعیتهای زندگی در جلب خواننده موفق نمیشود و به اثری با ارزشهای کیفی
ارتقا نمییابد. ممیزی اخلاقی اما حضور آدمیان چندبعدی در داستان را تحمل
نمیکند و با تکبعدی کردن آدمهای داستان آنان را به کلیشههای تکبعدی و
تصنعی تقلیل میدهد و از این روست که مخالفت اهل قلم در این سامان با ممیزی
و سانسور پردامنهتر و همگانیتر از تمام دنیاست، چون ممیزی اخلاقی در هیچ
نقطهای از دنیا با شدت و حدت این سامان وجود ندارد.
ممیزی علیه اقتصاد نشرشهلا
لاهیجی میگوید: سانسور فرهنگ را نابود میکند. سابقهدار هم هست؛ مثلا
در شوروی بعد از اینکه شور انقلابی و اقسام ماکسیم گورکی و اینها از بین
رفتند، دیگر کسی نبود که چیزی قابل خواندن بنویسد. علتش هم این است که هنر
را نمیتوان فرمایشی کرد. تمام اینها در دنیا تجربه شده است و نمیدانم
چرا تجربه را تجربه میکنیم، یعنی چیزی که تجربه و عمل شده و نتیجههای
مشخصی داشته را تکرار میکنیم و این جز اتلاف نیرو و فراری دادن مغزها و
جدا شدن ما از دنیا چیزی نیست. این امر بر همه چیز تأثیر میگذارد و
خواننده ایرانی را از کتاب خواندن بیزار میکند، به دلیل اینکه میداند
کتاب سانسور شده است. همین هم هست که اثری جدی خلق نمیشود و ناشرها دست به
کار خلق آثار بیارزشی مثل چگونه قورباغه را قورت بدهیم یا کارهای
روانشناسی مثل چگونه یکشبه رئیس شوید، چگونه یکشبه پولدار شوید و...
میشوند. این، صنعت نشر ما را به قهقرا برده است. یادمان باشد اوایل انقلاب
کتاب با تیراژ پنجهزارتا چاپ میشد و همه هم فروش میرفت. امروز کتاب
چاپ میشود با تیراژ ٢٠٠ تا و همه میماند.
مهدی
غبرایی، مترجم باسابقه نیز سانسور را بزرگترین مانع در راه عمومیشدن کتاب
و کتابخوانی میداند و میگوید: بزرگترین مانع کتابخوانی در حوزه رمان
سانسور بیرویه و سلیقهای است. ببینید؛ ممیزی از اساس خلاف قانون است.
ممیزی یک مصوبه است و چنین مصوبهای نمیتواند قانون را نقض کند، اما
بههرحال ما مجبوریم به آن تن دهیم. واقعا چه کار دیگری غیر از این
میتوانیم بکنیم؟ صحبتها و وعدهها در این مورد در حد شعار است، اما وقت
عمل که میرسد همان اتفاقی میافتد که قبلا هم افتاده بود. بارها دولت از
این صحبت کرده که ما دوستی روشنفکران را میخواهیم. این دوستی از نظر من یک
اصولی دارد که هر دو طرف باید آن را رعایت کنند. من هم در این کشور زندگی
میکنم و میدانم برخی موانع عرفی و اخلاقی هست که باید رعایت کرد. در برخی
موارد مترجم میتواند حذفها و اصلاحات ارشاد را بپذیرد، اما اگر این
موارد حذفی با زیرکی درپی لطمهزدن به ساختار اثر باشد تا کار غیرقابل چاپ
از آب دربیاید باید فاتحه ترجمه برخی آثار بزرگ ادبی را خواند. امیدوارم
در کار سانسور کتاب گشایشی پیش بیاید که موجب شود ما هم راحتتر بتوانیم
ترجمه کنیم.