روزنامه آفتاب یزد: دو تا کیف مختلف دارد. یکی برای مدرسه و دیگری برای کلاس زبان. نگار هشت ساله است. برای اینکه محتویات دو کیفش با هم اشتباه نشود با دقت تمام آنها را در کیفها میگذارد. از او پرسیدم که چند سال است به کلاس زبان میرود؟ کمی میخندد و دندانهای یکی در میان افتادهاش از میان لبهایش پیدا میشود.
با آرامی و طمانینه ویژه کودکان پاسخ میدهد: «از وقتی که رفتم کلاس دوم، کلاس زبانم را هم شروع کردم. مامانم گفت حتما باید برم. بابام اولاش میگفت هنوز زوده. ولی مامانم بالاخره راضیش کرد.» نگار یکی از کتابهای زبانش را به من نشان میدهد و مرا به یکی از نقاشیهای کتابش تشبیه میکند. راست میگفت. شباهت کم نبود. همین که داشت برگههای کتابش را برایم ورق میزد، از او پرسیدم، غیر از مدرسه و زبان چه کارهایی میکند؟ بازی و نقاشی و تفریحات دیگر چه؟ در جوابم میگوید: «آخر هفتهها میریم خونهی مادربزرگم. روزای دیگه وقت نمیشه که. من که میرم کلاس یه روز در میون. بابامم میره سر کار. مامانم میگه درسم از همه چی مهمتره. بعضی وقتا هم بعد از کلاسم با مامانم میرم پارک. اما باید زود برگردیم که من بتونم مشقامو بنویسم. آخه کلاس کاراته هم میرم. اونم یه روز در میونه. واسه همین سرمون خیلی شلوغه. مامانم گفته اگر امسال معدلم خوب بشه، میخواد بفرستتم کلاس نقاشی. اون وقت عکس تو رو میکشم.»
برای بچههایمان زندگی میکنیم
در همین حین که داشتم با نگار حرف میزدم، مادرش مشغول پذیرایی از من بود. نگار را به حال خودش گذاشتم و صحبتم را با مادرش آغاز کردم. از مادر نگار پرسیدم چرا همزمان با مدرسه، دخترش را به کلاسهای مختلف میفرستد و منتظر تابستان نمیماند؟ مادر با تعارف دوبارهی میوه و شکلات به من پاسخ میدهد: «به نظر من اصلا مشکلی نداره. نگار هم درسای مدرسشو میخونه، هم به زبان و ورزشش میرسه. من خیلی دوست داشتم جای نگار باشم و پدر و مادرم برایم این کارو کنن. ولی متاسفانه زمان ما خانوادهها اینقدر آگاه نبودن. بچههای این دوره زمونه خیلی خوششانسترن. حتی اگر خودشون نخوان، پدر و مادراشون به زور میفرستنشون کلاس. ما برای این بچهها زندگی میکنیم دیگه. برای اینا کار میکنیم. پول خرج میکنیم تا اینا بعدن یه کارهای بشن. من پنج تا خواهر و برادر دارم. پدر و مادرم وقت و توان مالی کافی نداشتن که به همه ما به نحو احسن برسن. ولی ما یه بچه بیشتر نداریم. میتونیم تمام انرژیمونو براش صرف کنیم. الان نگار فقط درس میخونه و ورزش میکنه. اما به نظرم باید یه هنرم یاد بگیره؛ مثل موسیقی یا نقاشی.»
دخترم نباید از بقیه عقب بماند
مادر نگار شروع به گفتن و تعریف کردن از فرزندان خواهر و برادرهایش کرد که چگونه همزمان با مدرسه به چند کلاس آموزشی، مهارتی و ورزشی دیگر میروند. «خواهرزادهام الان 10 سالشه، خیلی بدن نرمی داره. از بچگی ژیمناستیک کار کرده. شنا و کاراته هم بلده. زبان هم میخونه. تازگیا هم براش معلم خصوصی گرفتن که بهش سنتور یاد بده. درسشم خیلی خوبه. هیچ آسیبی به درساش وارد نشده. نباید فکر کنید بچهای که کلاسای خارج از مدرسه میره، از درساش عقب میمونه. این کلاسا به درسا هم خیلی کمک میکنن. اینجوری بچهها از همون اول یاد میگیرن که چند تا کارو با هم انجام بدن. همه دوستای نگار به چند تا کلاس میرن. من نمیخوام دخترم از بقیه عقب بمونه. همیشه میگم حتی اگر خودم محتاج نون شب باشم، ولی چیزی نباید از نگار دریغ بشه. ما برای بچهها زندگی میکنیم. دوست ندارم دخترم وقتش رو به بطالت بگذرونه. باید کارهای مفید و یاد بگیره. اگر کلاس نره، میخواد چکار کنه تو خونه؟ یا میخواد بشینه پای تلویزیون یا اینکه همش بخوابه. همینجوری میشه که بچهها تنبل و چاق میشن. اما الان حسابی سرش شلوغ شده. همه ساعتاش پر شده. شبا هم از خستگی به موقع و سریع خوابش میبره. سر ساعت یازده میخوابه.»
کودکان نیاز به تفریح دارند
نخستین بار بود که جمله «سرش شلوغه» را درباره یک کودک هشت ساله میشنیدم. مگر بچه به این کوچکی هم سرش شلوغ میشود؟ این بچهها بعدها و در بزرگسالی به اندازه کافی سرشان شلوغ خواهد شد. حال چه لزومی دارد که این بچهها را در این حد سرگرم و مشغول کنیم؟ درست است که در این روزها دیگر بچهها به اندازه گذشته به بازی در خیابانها و کوچهها نمیپردازند، اما تفریحاتی هم برای آنها لازم است. شاید لازم باشد اندکی این آدمهایی را که تازه پایشان را به دنیای ما گذاشتهاند، به حال خودشان رها کنیم، تا آن گونه که دوست دارند وقت و عمر بگذرانند. شاید بد نباشد، کمی هم بطالت در زندگیشان حضور پیدا کند. اینکه بچهها در سنین کودکی از استعداد یادگیری بالایی برخوردارند، دلیل محکمی برای این نیست که سر آنها را با انواع آموزشها و درسها شلوغ کنیم. این در حالی است کارشناسان آموزش روز به روز بیشتر به این نتیجه میرسند که از حجم درسها در دوران تحصیل باید کاسته شود تا کودکان و نوجوانان بهتر بتوانند خود را شکوفا کنند، وگرنه چیزی جز خستگی و فرسودگی برایشان باقی نمیماند.
آموزش ،کودک را خسته نکند
در این باره با دکتر حسین خطیبی روانپزشک گفتوگو کردیم. این روانپزشک میگوید: « انسان در ابتدای حیات خودش، میزان بالای گیرندگی را دارد. این دوران بهترین موقع برای آموزش و یادگیری است. انسان که به دنیا میآید، تا دو سال اول زندگیاش هیچ مفهومی را نمیداند. ولی همین کودک دو ساله به خوبی تکلم را یاد میگیرد. این یادگیری به خاطر حجم گیرندگی بالا و همچنین نبود موضوعات دیگر و مشغلههای روحی در آغاز حیات است. در این دوره کودک بسیار مستعدیادگیری چیزهای مختلف است؛ از جمله زبان. پس کودکان به آسانی زبان دوم، سوم و چهارم را یاد میگیرند. شما یک بچه ترکزبان را که در تهران زاده است در نظر بگیرید. این کودک غیر از زبان ترکی به راحتی فارسی را نیز یاد میگیرد. جالب است بدانید که بچههایی با این ویژگی، انگلیسی یا فرانسوی را نیز راحتتر از بقیه بچهها یاد میگیرند. اگر کودک وقت داشته باشد و دیگران نیز بتوانند برای آموزش او انرژی خرج کنند، برایش مفید است. اینکه بچهها هم زمان چند چیز مختلف را یاد بگیرند، خیلی به آنها آسیبی نمیرساند. اما چیزی که ممکن است کودک را آزار دهد، نحوه آموزش و فشارهای حین آموزش است. که اگر با آرامش به کودک آموزش داده شود، هیچ فشاری روی او نخواهد آمد، بلکه فراگیری ذهن او بالاتر نیز میرود.
ولی اگر در رفتوآمد به کلاس، شیوه آموزش و نحوه ارتباط پدر و مادر با بچه، روی بچه فشار باشد، درست نیست. به جز زبان، مهارتآموزی هم برای کودک خوب است و باید در کودکی به او آموزش داده شود. بسیاری از مهارتهایی که در بزرگسالی خیلی به درد ما میخورد، در کودکی آموزش دیدهایم. آموزش به کودک از او، آدم بهتر و موفقتری در آینده میسازد. اما پدر و مادر باید متوجه باشند که در جریان آموزش، کودک را اذیت نکنند و به او فشار نیاورند. کودک از ما بزرگسالان مقاومتر است. اگر تعدد کلاسها خستهاش نکند، هیچ عیبی برای او ندارد. ذهن بچه کشش بالایی دارد. ولی مقاومت و کشش ما بزرگسالان کمتر است. یک بچه به هنگام راه رفتن، چند بار به زمین میخورد. اگر برای من و شما این اتفاق دو بار رخ دهد، دیگر نمیتوانیم حرکت کنیم. ولی با وجود این مقاومت نباید روی کودک فشار آورد. این را هم باید در نظر داشت که هر کودکی یک توان و آستانهی تحملی دارد. باید بر این اساس اقدام به آموزش به کودک کرد.»
پدر و مادرها آگاهتر شدهاند
بچههای امروزی خیلی بیشتر از بچههای قدیم با این نوع آموزشها درگیر هستند. حسین خطیبی دربارهی اینکه چرا آموزش و تعلیم به کودک تا این حد اهمیت یافته است به آفتاب یزد میگوید: «یکی از دلایل اینکه پدر و مادرها بچهها را به کلاسهای مختلف میفرستند، بحث نیاز است. امروز یک انسان موفق نیاز دارد که تعدادی از قابلیتها را داشته باشد که پدر و مادرهای امروزی این را درک کردهاند و آگاهتر شدهاند. بچه نیاز دارد به غیر از زبان مادریاش، زبان دیگری را نیز بلد باشد، زیرا در اجتماع و آینده بهتر خواهد درخشید. یا مثلا قابلیتهایی مثل موسیقی یا ورزش که در گذشته به آنها توجه نمیشد نیز برای آموزش خوب است. بچهای که از کودکی به کلاس ورزشی برود، بدن آمادهای خواهد داشت، رشد بهتری خواهد کرد و ورزش کردن در سراسر عمرش یک عادت لذتبخش میشود. در حالی که بچهای که در کودکی ورزش نکرده در سنین بالاتر ورزش کردن برایش سخت میشود و در میانسالی هم به علت ورزش نکردن آسیبهای زیادی خواهد دید. ورزش بخشی از حیات انسان است. در گذشته خانهها، حیاطهای بزرگی داشتند، باغ داشتند و این باعث میشد که بچهها دائم فعالیتهای ورزشی داشته باشند. شاید نام بازی روی آن میگذاشتند، اما در واقع فعالیت ورزشی بود. ولی الان خانهها کوچک شده است و خانوادهها آپارتماننشین شدهاند و بچه از صبح تا شب در خانه است. حیاط، کوچه و خیابانی نیست که مناسب بازی باشد. پس آموزش ورزشی برای بچه مهم است. جریان کلاس مهم است که فشارآور نباشد. ما نمیتوانیم یک حکم کلی برای این مسئله بگذاریم. اگر روش آموزش سنتی و ناصحیح نباشد، هیچ عیبی ندارد.»
بچههایی مثل نگار کم نیستند. آنقدر سرشان شلوغ میشود که خودشان هم به این وضعیت عادت میکنند. در مقابل بچههای دیگری را میبینیم که ساعتها مشغول بازی با تبلت، کامپیوتر و گوشیهای پدر و مادرشان و به طور کلی سرگرم بازیهای دیجیتال هستند. اما شاید لازم باشد، خطی را در میانه این دو حالت پیش بگیریم.