|
رویداد۲۴: در کارنامه الناز شاکردوست انقدر فیلم زیر متوسط وجود دارد که میشود او را به راحتی فراموش کرد. میشود او را یکی از همان بازیگران معمولی سینمای عامهپسند ایران دانست که هر سال در چند فیلم فارسی زیر متوسط بازی میکنند و انقدر به این رویه ادامه میدهند که بعد از گذشت چند سال فراموش میشوند.
بازیگرانی که نه به خاطر استعداد و توانایی که به خاطر چهره زیبایشان وارد کار بازیگری میشوند و بعد از گذشت چند وقت، زمانی که گرد پیری بر صورتشان نشست از چرخه سینما حذف میشوند. خیلی که باهوش و زرنگ باشند در ایام پیری حضورهای گاه و بیگاهی در سینما و تلویزیون در نقشهای فرعی خواهند داشت. الناز شاکردوست و کارنامه هنریاش تا سال نود و شش مثال مناسبی برای تحلیل چند خط گذشته بود. کارنامهای پُر از فیلمهای زیر متوسط و ضعیف. کمدی/رمانتیکهای آبکی و به درد نخور. ملودرامهای سطحی و خندهدار. البته نباید همه تقصیرها را هم متوجه الناز شاکردوست دانست.
سینمای ایران سالهاست که به خاطر یک سوءتفاهم بزرگ، سینمای عامهپسند و پُرمخاطب را با سینمای سهلانگار و سطح پایین اشتباه گرفته است. به خاطر همین تلقی غلط هم هست که بازیگرانی مثل الناز شاکردوست نمیتوانند فیلمهای متفاوتی بازی کنند و در دام فیلمهای اینچنینی گرفتار میشوند. شاید هیچکس، حتی خوشبینترین هوادار الناز شاکردوست هم فکرش را نمیکرد که او در سال 1396 چهره متفاوتی از خود بروز دهد. زمانی که لیست بازیگران خفگی منتشر شد همه بزرگترین نقطه ضعف احتمالی این فیلم را الناز شاکردوست میدانستند. کیفیت کار نوید محمدزاده مشخص بود.
ابهام اصلی برسر کیفیت بازی شاکردوست در این فیلم بود. کارنامه شاکردوست انقدر کارنامه بدی بود که نشود اُمیدی به بازی او در این فیلم داشت. اما شاکردوست نه تنها بازی خوب و متفاوتی در فیلم فریدون جیرانی ارائه داد بلکه توانست بدل به غافلگیری اصلی سال نود و شش تبدیل شود. خفگی در کارنامه فریدون جیرانی فیلم متفاوتی است. جیرانی که اُستاد ساخت ملودرامهای جنایی عاشقانه است در خفگی دست به تجربه متفاوتی زده است. تریلر روانکاوانه سیاه و سفید و بیزمان و مکانی ساخته است که در سینمای ایران نمونه مشابهی ندارد. یک فیلم سرد که بیشباهت رمانهای روسی نبود و تماشای آن تماشاگر را به حال و هوای آن رمانها میبرد. الناز شاکردوست در خفگی نقش صحرا مشرقی را به عهده داشت. پرستار بختبرگشتهای که در چنگال دیوانه خطرناکی بنام مسعود سازگار اسیر میشود. بازیهای آخرین فیلم جیرانی بازیهای به شدت متفاوتی هستند.
بازیهایی با حداقل کنش و با حداقل ریاکشن. متناسب با حال و هوای سرد فیلم بازیگران خفگی باید بازیهای سردی از خود ارائه میدادند. منتها فیلم جیرانی پا را از سری صرف هم فراتر گذاشته بود و از بازیگران اصلی خود خواسته بود که هیچکاری نکنند. چنین رویهای بازیگر را از مهمترین ابزارش یعنی نمایش احساسات مختلف و تحت تاثیر قرار دادن تماشاگر با تکیه بر آن احساسات محروم میکند. پس بازیگر باید خیلی حواسش جمع باشد که چنین بازی در چنین حال و هوایی مسخره از کار در نیاید. ممکن است برخی از تماشاگران چنین بازی را آسان و ساده بدانند. اما واقعیت امر این است که ارائه یک بازی برونگرا همیشه راحتتر از بازیهای درونگرا و سرد است. در بازیهای برونگرا بازیگر فرصت دارد با نمایش احساسات خود تماشاگر را تحت تاثیر قرار دهد.
اما وقتی که قرار است احساسات و کنش از بازی یک بازیگر گرفته شود خیلی سخت است که بازیگر بتواند تماشاگر را تحت تاثیر قرار دهد. این سبک بازی مثل این است که دستهای یک نفر ببندی و او را داخل استخر بیاندازی و بخواهی خودشت را نجات دهد. انجام چنین کاری بسیار سخت است. اگر هوش و فراست بازیگر نباشد چنین نقشی میتواند او را بدل به یک مضحکه تمام عیار کند. به همین خاطر و به خاطر کارنامه شاکردوست در دقایق اولیه فیلم مدام منتظریم که شاکر دوست از پس این کار برنیاید. اما هرچه که فیلم جلوتر میرود، متوجه میشویم ما اشتباه میکردیم و قرار است الناز شاکردوست مهمترین دلیل تماشای خفگی فریدون جیرانی باشد.شاکردوست خوب فهمیده منظور و مقصود جیرانی از ساخت چنین فیلمی چیست.
جیرانی تمام تجربه سالهای فعالیتش را جمع کرده و خفگی را ساخته است. اینجا هم جیرانی سراغ ملودرامی جنایی با مایههای پُررنگ عاشقانه رفته است. اما به جای اینکه به سیاق تمام ملودرامها فیلم گرمی بسازد لحن سرد و متفاوتی را انتخاب کرده که نقطه تمایز خفگی با آثار قبلی جیرانی است. به همین خاطر شاکردوست باید درک درستی از نقش صحرا مشرقی میداشت تا بتواند غم و بیپناهی صحرا را به خوبی از کار دربیاورد. در تمام طول فیلم پشت نگاههای سرد شاکردوست غم و هراس عمیقی را میبینیم که تا پیش از این در بازیهای اغلب سرخوشانه او چنین غم و هراسی را سراغ نداشتیم. صحرا میترسد آینده تلخی مثل دوست مسن و از دور خارجش زهره داشته باشد.
به همین خاطر است که عشق جنونآمیز مسعود را باور میکند و به او کمک میکند تا نسیم را بکشد. شاکردوست به خوبی این هراس غمانگیز را در بازیاش بازتاب میدهد و اجازه نمیدهد بازی نوید محمدزاده او را تحت تاثیر قرار دهد. صحرا مشرقی پرنده کوچک بیخانمانی است که در چنگال دیوی بدسرشت اسیر شده است. صحرا به این موضوع واقف است اما چاره و انتخاب دیگری ندارد. مجبور است با این دیو بدسرشت ادامه دهد. پس غمگین و بردهوار به دنبال او راه میاُفتد و تا پایان ادامه میدهد. آن حُزن و اندوه پشت نگاههای الناز شاکردوست مهمترین عاملی است که باعث میشود ما چنین شخصیتی را باور کنیم. چه فیلم جیرانی را دوست داشته باشیم و چه آن را یک تجربه ابتر و ناکام بدانیم، نمیتوانیم این موضوع را انکار کنیم که بازی شاکردوست در این فیلم بزرگترین نقطه قوت خفگی است.
به همین خاطر شاکردوست و بازیاش در خفگی را میتوان بزرگترین غافلگیری سال نود و شش دانست. شاکردوست برای احیا خودش و برای به فراموشی سپردن کارنامه ضعیفش، مسیر بازیگریاش را تغییر داده است. بعد از خفگی در کنار امیر جعفری در یک تئاتر بازی کرد و نقش اصلی فیلم فرزاد موتمن سراسر شب را به عهده گرفت. این انتخابها نشان میدهد الناز شاکردوست میخواهد مسیر متفاوتی را در بازیگری طی کند. با خفگی نشان داد توانایی این کار را دارد. اگر شاکردوست بتواند مسیری را که با خفگی آغاز کرده به خوبی ادامه دهد میتوانیم اُمیدوار باشیم بازیگر زن خوب دیگری به سینمای ایران اضافه شده است.