|
برترین ها: حواشی مربوط به مومیایی منتسب به «رضا خان» خاکستر ققنوسی است که سر برآورده و تفسیر یک جریان خاص از دوره های تاریخی را به چالش می کشد.
در واقع جامعه ایرانی پس از سال ها اعتماد و یقین به قرائت مسلط از تاریخ (به تبع آن آدم های تاریخی) از دست داده و حالا بی اعتماد شده. این بی اعتمادی پس از فشارهای اقتصادی و تحولات اجتماعی این روزها به اوج خودش رسیده است، بخش قابل توجهی از جامعه طور دیگری نگاه می کند، طوری که متفاوت با آن قرائت رسمی است.
پیش تر در ماجرای مصدق و کاشانی و آن دوقطبی که از پس افشای برخی اسناد مربوط به ملی شدن صنعت نفت رسانه ای شده بود شمه ای از رفتار آن بخش قابل توجه مردم را دیدیم. مردم به تلافی تمام سال های تسلط قرائت رسمی از تاریخ، آن قدر کنار مصدق ایستاده بودند که انگار نه انگار که کاشانی در کتاب های درسی هامان در حد یک قهرمان ملی پرداخت شده است. مساله همین است که روی دیگری از آن چه که به ما القا شده بود (در کتب درسی و رسانه های رسمی، در صدر آن صدا و سیما) به شکل افراطی دارد خودش را به مردم نشان می دهد.
اگر رضا خان در آن قرائت، یک مستبد زورگو و یک فاسد اخلاقی بود در این سو به مرور تغییر چهره داده! پروسه تغییر چهره رضا خان و در سطحی ضعیف تر مصدق ( اولی از سیاه به سفید، دومی از خاکستری به سفید) پروسه ای بود که یک طرف آن بی اعتمادی به دولتمردان کنونی است و یک طرف آن هم گسترش رسانه هاست. این دو عامل هم پوشانی قدرتمندی دارند و پیوستگی حضور آن ها در ذهن و زندگی مردم چنین وصفی ساخته!
یک مومیایی در شهرری پیدا می شود و تب حسی نوستالژیک بالا می گیرد، فارغ از هر موضعی چنین تمایلاتی بیشتر از هرچیز درگیر احساسات زدگی است و سانتی مانتالیسم سیاسی همین است؛ بازگشت به گذشته و فرار از عمل و انتخاب سیاسی. فکرهای تنبل که در مخمصه فعلی راه چاره ای نمی بینند به دام احساساتی می افتند که پیشنهادی ندارد، الا نبش قبر آدم ها و دوره های تاریخ مصرف گذشته. (مطمئن باشید که این نوشته نه در رد و نه در ستایش رضاخان وامثالهم است). مراد بیشتر آن است که امکان چیست؟ کدام راه عملی تر است؟ آیا با این جنس از بازگشت به عقب ها کنش سیاسی مثبتی خواهیم داشت؟
البته که سال ها روایاتی را شنیده ایم و خوانده ایم که خیلی منصفانه نبوده است و اصلا این شوک تصوراتی غلطی که با خود داشته ایم، حالا روی روحمان سنگینی می کند. در واقع فکر می کنیم فریب خورده ایم و عصبانی شده ایم، اما این عصبانیت نباید مقدمه یک اقدام کور دیگر باشد؛ این که مطالبه کنیم تا مومیایی سالم بماند، حفاظت از تاریخ است که بارها به خواست این و آن تاراج شده و این میل ارزشمندی است اما بیشتر از این و دسته کشی بیشتر به درد یک پروداکت سینمایی و هالیوودی می خورد.
زندگی اجتماعی هر مردمی که به امر هالیوودی گره می خورد، چندی بعد تراژیک خواهد شد. شاید همان رضاخان هم که حالا برای برخی ها اسطوره شده، امروز اگر بود با این همه احساسات زدگی و بازگشت به گذشته و قهرمان سازی مخالف بود، قهوه تلخ سیاست ورزی را باید نوشید، هیچ شکری جهان سیاست را شیرین نمی کند.