|
مصطفی داننده در عصر ایران نوشت: خبرهای بد یکی یکی به گوش ما میرسد. از شکنجه کودکان ماهشهری توسط نامادریشان تا کشته شدن پسر بچه 10 ساله توسط راننده پراید 21 ساله.
تلخ است خیلی تلخ. شنیدن خبرهایی که مو را به تن آدم راست میکند.
ما معمولا بعد از خواندن یا شنیدن این خبرها کمی ناراحت میشویم. احتمالا غر میزنیم. قاتل و یا کودک آزار را نفرین میکنیم و به زندگی عادی خود ادامه میدهیم.
به نظر میرسد کم کم در حال عادت کردن به شنیدن این خبرها هستیم. این خبرها را میشنویم اما انگار نه انگار. ما زندگی خود را میکنیم و دیوانههای شهرهای بزرگ و کوچک هم کار خود را میکنند.
لایحه کودک آزاری، در مجلس در حال خاک خوردن است. پدرومادرها به راحتی فرزندان خود را به دستان خیابان میسپارند. مردم به راحتی به خاطر یک اتفاق کوچک عصبانی میشوند و ...
نمیشود انتظار داشت که دست روی دست بگذاریم و منتظر بمانیم که جامعه بدون جرم و خلاف روزهای خود را شب و شبهای خود را روز کند.
بحرانهای اقتصادی و اجتماعی باعث شده است تا شرایط عادی نباشد. برخی از افراد جامعه به دلیل داشتن مشکلات عدیده به مثابه انباری هستند که با یک جرقه کوچک تبدیل به آتشی بزرگ میشوند.
نمیشود از کسی که ماههاست حقوق نگرفته است و یا غرق درقرض است انتظار داشت، با مشکلات خود عاقلانه و در آرامش برخورد کند.
یا در آن سو، عدهای بیمار ذهنی و جنسی در جامعه حضور دارند. آنها شیطانهایی هستند که در لباس انسان در کنار ما زندگی میکنند. هدف آنها مشخص است. ما باید حواسمان را جمع کنیم. منظور از ما هم مسؤولان کشور هستند که باید قوانین سفت و سختی برای این ناهنجاری اجتماعی تدوین و اجرا کنند و هم خانوادهها که باید مواظب فرزندان خود باشند.
ما عادت کردهایم برای مشکلات غصه بخوریم و آنها را تبدیل به قصه کنیم و برای هم شرح دهیم. همان روزهای اول همه از آن حرف میزنیم و بعد فراموش میکنیم تا حادثه بعدی.
مشکلات هستند تا وقتی ما دست روی دست گذاشتهایم. وقتی بارها کودک آزاری در کشور انجام میشود و نمایندگان مجلس، دولت، قوه قضاییه و ... فکری عاجل به حال آن نمیکنند. وقتی پدر ومادرها به راحتی به خیابان اطمینان میکنند و فرزندان خود را به آن میسپارند. وقتی فامیل سری به کودکان طلاق نمیزنند تا ببیند زندگی آنها چگونه است.
گویی بیشتر به جای اینکه دوست داشته باشیم مشکلات اجتماعی کشور حل شود، دوست داریم غصه بخوریم و اشک بریزیم تا حوادث بیایند و بروند و ما همچنان در حالت عادت کردن باشیم.