|
احمد مسجد جامعي . عضو شوراي شهر تهران در روزنامه شرق نوشت: توقعات از مديريت شهري، موضوعي است که میتوان آن را در دو مرحله بررسي کرد؛ مرحله اول قانون است. شورا تنها و تنها توقعهايي از شهردار دارد که در چارچوب قانون باشند. همه اعضاي شورا و شهردار منتخب- هرکس باشد- موظف به تمکين به قانون هستند و يکي از نواقص برخي برنامههاي نامزدهاي شهرداري، بهرهنگرفتن از پيشينه قواعد و قوانين بالادست بود.اما در مرحله دوم و در چارچوب قانون، شهروندان توقعاتي از جنس برنامهريزي، اجرا و نظارت از مديريت شهري دارند.
نخستين توقع، تمرکززدايي است. شهر تهران در چنبره مديريت متمرکز شهري گرفتار شده است. اين امر نیز سابقهاي ديرين دارد. دستکم ميتوان به بوذرجمهري در زمان پهلوي اول اشاره کرد که نهتنها نظامي بود، بلکه با قواي نظامي به شهرداري آمد.اين چنبره تمرکز امور شهر در دست مديريت شهري، بايد با مشارکت شهروندان به حداقل برسد و بسياري از امور مردم به خودشان سپرده شود. شايد به ياد داشته باشيد که زماني شهرداري کسبه را موظف کرده بود کرکره مغازهها را به رنگي که تعيين کرده بود، درآورند. چنين مديريتي ناکارآمد است.نوع ديگري از مشکلات تمرکز، يکشکلانگاري شهر تهران است. در تهران هر منطقه و محلهاي مشکلات، مسائل، ظرفيتها، داستانها و پيشينه خود را دارد.
اگر در بلوار کشاورز مشکل بزرگ موشها پيشروي شهروندان است، در شهرري مشکل بزرگ آلودگيهاي صنعتي است، جاي ديگر بافت فرسوده و جاي ديگر معتادان متجاهر. بنابراين نميتوان براي تمام شهر نسخهای يکشکل پيچيد؛ اما وقتي مديريت متمرکز شهري تمام امور را در دست خود ميگيرد، آنوقت نسخههاي يکسان ميپيچد. اصلا فلسفه تشکيل شوراياريها ايجاد پل ارتباطي ميان مردم و مديريت شهري بود و در مراحل بعد، زمينهسازي براي سپردن امور به دست مردم.نکته بعد، برخورد معقول مديريت شهري با انجام پروژههاي عمراني است. زماني رفتار مديريت اجرائي شهر اين بود که هرچه ميتوانيم، بسازيم و آن را ويترين مناسبي براي نشاندادن پيشرفت شهري ميدانست.
تبعات آن، امروز خود را در مشکلات شديد بودجه و بدهيهاي هنگفت شهرداري نشان ميدهد؛ ولي اين امر نبايد موجب شود مديريت شهري از سوي ديگر بام بيفتد و حتي بر اجراي پروژههاي ضروري شهرداري خط قرمز بکشد و عملا شهري که زماني کارگاه ساختماني شده بود، خالي از فعاليتهاي عمراني شود. تأثير اين وضعيت را در ارائه برنامه نامزدها شاهد بوديم که هيچيک از گزينهها، پروژههاي عمراني را در دستور کار نداشتند و بههرحال همانقدر که تبديل شهر به کارگاه ساختماني خلاف مصالح شهر و شهروندان است، منجمدکردن شهر و پرهيز از هرگونه نوسازي، بهسازي و اجراي پروژههای جديد نيز شهر را فلج خواهد کرد.مسئله بعدي، مسئله دوگانه تأمين هزينه و حفظ ميراث مفيد است. شهر تهران ميراث مفيدي از تاريخ فرهنگ و طبيعت خود دارد. درختکاريهاي خيابان وليعصر يکي از اين ميراثهاست. کانالهاي عبور غرب به شرق هوا در شمال و جنوب شهر، کوهها و دامنهها و باغها و فضاي باز شهري از اين ميراثها بودند که با بيمبالاتي در اعطاي مجوزهاي ساختوساز، از دست رفتهاند.
مواريث فرهنگي هم که جاي خود دارد.در کنار حفظ اين ميراث مفيد، شهر نياز به جذب بودجه و سرمايهگذار دارد. سرمايهگذاران ممکن است دغدغه حفظ ميراث فرهنگي و طبيعي را نداشته و دنبال ساختن پروژههاي بزرگ و پرزرقوبرق در همان باغها، بوستانها و خانههاي تاريخي باشند؛ نگاهي که در سالهاي اخير به شکل مالسازي به جان تهران افتاد و بيتوجه به ساختار سنتي توزيع کالا و ظرفيت محدود شهر، با ايجاد چنين مرکزهايي در حال بلعيدن شهر و نابودي سازمان اجتماعي آن است.شهردار بايد توان ايجاد موازنه ميان تأمين سرمايه و حفظ ميراث فرهنگي و طبيعي را داشته باشد؛ برنامهاي که نشان بدهد شهردار ما متوجه است که در کنار لزوم جذب سرمايه با سازمان اجتماعي توازني برقرار کند و به تعبير پيشينيان مستوفي باشد؛ به نحوي که دخلوخرج به هم وفادار بمانند.نکته مهم ديگر، فاصله فقر و غناست که در شهر تهران به شکل فاصله اقتصادي شمال و جنوب خود را نشان داده است.
ما با اتوبانهاي شمال-جنوب فاصله زماني و فيزيکي شمال و جنوب را کم کردهايم؛ اما اين نهتنها به رفع فاصله طبقاتي کمکي نکرده است، بلکه به ديدهشدن اين فاصله و افزايش حس محروميت و بحران سبک زندگي انجاميده است.مديريت شهري بايد برنامههايي براي کاهش نابرابري در برخورداري از امکانات و خدمات اجتماعي و رفاهي داشته باشد. اين «تبعيض مثبت» ميتواند بر محوري مانند توانمندسازي، آموزش مهارت و امثال اينها با توجه به نيازهاي محله و پيشنهاد اخذ عوارضي که بهطور سازمانيافته درآمدهاي بالا را هدف ميگيرد، متمرکز باشد.اينها برخي از نکتههايي است که از مديريت شهري انتظار ميرود.تهران پايتخت ايران است، پايتخت فرهنگي منطقه است و نمونه آن همين نمايشگاه بينالمللي کتاب که در حال برگزاري است. ازاينرو، نبايد آن را فقط در قالب يک کلانشهر سازهاي ديد، بلکه بايد به وجه انساني اين کلانشهر توجه کرد و ظرفيت ملي و بينالمللي آن را ناديده نگرفت. تجربه مديريت در سطح ملي براي چنين جايگاهي اهميت دارد.