|
روزنامه شرق: زنی جوان که مدعی است شوهرش خودکشی کرده در دادگاه حاضر شد تا 50 نفری که اولیایدم برای اجرای مراسم قسامه و اثبات گناهکاربودن او آورده بودند، قسم بخورند که او شوهرش را کشته است.
این حادثه سال 94 رخ داد و تحقیقات از آن زمان ادامه دارد. ماجرا از وقتی شروع شد که زنی با فریادهایش از همسایهها کمک خواست و گفت شوهرش زخمی شده است. بلافاصله با کمک همسایهها اورژانس برای امدادرسانی بالای سر مرد جوان حاضر شد اما در همان زمان تکنیسینها گزارش دادند قلب او ایستاده و نمیتوان کاری برایش کرد. با این حال، مرد جوان را برای انجام آخرین تلاشها به بیمارستان منتقل کردند. سپس عملیات احیا یک بار دیگر روی این مرد آغاز شد، اما فایدهای نداشت و مرگ او تأیید شد.
در ادامه موضوع به پلیس گزارش شد. زن جوان در بازجوییها ادعا کرد شوهرش خودزنی کرده است. او گفت: من و شوهرم خلیل هشت سال قبل در شهرستان با هم ازدواج کردیم و برای زندگی به تهران آمدیم. زندگی بدی نداشتیم اما چون بچهدار نمیشدیم اختلافهایمان شدت گرفته بود. خلیل بیکار بود در این مدت من با خیاطی سعی کردم زندگی را بچرخانم. با وجود اینکه خانواده شوهرم من را به خاطر اینکه چهار سال از خلیل بزرگتر بودم تحقیر میکردند، اما من فقط به خاطر اینکه شوهرم را دوست داشتم، زندگی کردم. حتی بهخاطر او موضوع ناباروریاش را به کسی نگفتم چون در بین فامیل اعتمادبهنفسش را از دست میداد بااینحال خانواده شوهرم که فکر میکردند مشکل از من است، از شوهرم میخواستند من را طلاق بدهد.
کمکم با هم دچار اختلاف شدیم تا اینکه صبح روز حادثه او بر سر اینکه چرا برای صبحانه کره نخریدهام با من دعوا کرد و ناگهان به آشپزخانه رفت و با چاقو چند ضربه به سینهاش زد من هم وحشتزده از همسایهها کمک خواستم. این زن پس از بازداشت به اتهام قتل همسرش در دادگاه محاکمه و به درخواست مادرشوهرش به قصاص محکوم شد، اما حکم صادره در دیوان عالی کشور تأیید نشد و قضات دیوان عالی کشور این پرونده را از موارد لوث تشخیص دادند و انجام مراسم قسامه را خواستار شدند. در جلسهای که برای توضیحات دوباره برگزار شده بود، اولیایدم همچنان اصرار کردند که زن جوان قاتل است. متهم همچنان مدعی شد که بیگناه است و شوهرش خودکشی کرده است.
زن جوان گفت: خلیل مدتی بود اعتیادش را ترک کرده بود، اما قرص مصرف میکرد. او هر بار به بهانهای با من درگیر میشد. چون روز ششم عید جشن عروسی برادرزادهام بود از شوهرم خواستم برای شرکت در جشن عروسی به شهرستان برویم، اما او بهانهگیری میکرد. همسرم چندبار نظرش را درباره رفتن به سفر تغییر داد و سر همین موضوع تا نیمهشب با هم درگیر بودیم. من صبح زود برای خرید از خانه بیرون رفتم. وقتی به خانه برگشتم برای خلیل صبحانه آماده کردم. او وقتی دید کره نخریدهام بار دیگر عصبانی شد. گفتم فراموش کردهام کره بخرم، اما قبول نکرد. او میگفت قصد لجبازی داشتهام. همسرم همانموقع به آشپزخانه رفت و با کارد به سینه خودش زد. من شوهرم را دوست داشتم و دلم نمیخواست به او آسیبی وارد شود.
حتی زمانی که متوجه شدیم مشکل باردارنشدن من به دلیل عقیمبودن شوهرم است، من این موضوع را به کسی نگفتم و از خانواده شوهرم هم پنهان کردم چون نمیخواستم او جلوی دیگران شرمنده و حرفی پشتسرش زده شود. با اینکه خودم خیلی تحقیر میشدم و عذاب میکشیدم، اما هیچوقت برای دفاع از خودم به خانواده شوهرم چیزی نگفتم. اعتیاد شوهرم و فشاری که خانوادهاش به ما وارد میکردند، باعث شده بود دچار مشکل شویم. ما با هم درگیر میشدیم اما آنقدر همدیگر را دوست داشتیم که هیچکدام حاضر نبودیم از دیگری دست بکشیم.
در نهایت به اولیایدم ابلاغ شد که 50 نفر از اقوام نسبی خود را که حاضر هستند در دادگاه شهادت دهندو اطمینان دارند زن جوان قاتل است، به دادگاه معرفی کنند در غیر این صورت متهم باید 50 بار قسم بخورد که بیگناه است و تبرئه میشود. اولیایدم قبول کردند مراسم قسامه را برگزار کنند. روز گذشته اولیایدم 50 نفر را به دادگاه معرفی کردند تا قسم بخورند، اما همه آنها واجد شرایط نبودند بهاینترتیب تعداد افراد حاضر به حدنصاب نرسید. از طرفی اولیای دم حاضر نشدند اجرای مراسم را به متهم واگذار کنند بهاینترتیب قضات برای تصمیمگیری وارد شور شدند.