خبرگزاری تسنیم: چهارزانو روی زمین نشسته و
دستهایش از پشت به قفل شده؛ معلوم نیست از روی کم حرفی است یا خجالتی
بودنش که ترجیح میدهد به جای چشم در چشم حرف زدن، نگاهش را به
چهارخانههای آبی پیژامهاش بدوزد و با جملههایی کوتاه و چند کلمهای
جوابت را بدهد. حتی با سر تکان دادن. اتهامش سرقت مسلحانه است؛ حداقل ۳۰
فقره...
میگویند «خوراکش سوپرمارکتها بوده؛ از خانی آباد و
شادآباد تا نازی آباد و نواب»؛ به سن و سالش نمیخورد، ولی قبلاً هم دستگیر
شده؛ به جرم سرقت منزل؛ خودش میگوید بعد از آن خلاف نکرده تا اینکه یکی
از سابقهدارهای قدیمی زیر پایش مینشیند و راضیاش میکند به سرقت؛ آن هم
مسلحانه.
- اسلحه برای خودت بود؟
آره. قبل از عید خریده بودم.
- از کجا؟
اینترنتی.
- چند؟
حدود یک میلیون تومن.
- برای چی اسلحه خریدی؟
خریده بودم که توی محل برای بچه محلامون کلاس بذارم؛ آخه توی محل ما اسلحه داشتن خیلی کلاس داره.
- یعنی اسلحه خریدی به بچه محلاتون پز بدی؟!
آره. چند بار پیش اومده بود که توی محل، وقتی دعوا میشد، یکی اسلحه میکشید؛ وقتی اسلحه میکشید همه فرار میکردن؛ کلاس داشت.
- بچه کجایی؟
اطراف اسلامشهر.
- درس هم خوندی؟
آره؛ فوق دیپلم گرافیک دارم.
- خب چرا رفتی سراغ خلاف؟
واقعاً وقتی سرقت میکردم حواسم نبود چه کار میکنم.
- مگه میشه؟
آره؛ وقتی قرص مصرف میکردم دیگه توی حال خودم نبودم.
- چه قرصی؟
اعصاب و روان؛ چند وقت پیش تصادف کردم؛ خیلی شدید؛ ۶ ماه توی کما بودم؛ وقتی هم از کما در اومدم، ۶ ماه توی «امینآباد» بستری بودم؛ قرص مصرف میکردم...
- پیش اومده با اسلحه شلیک کنی؟
نه؛ هیچ وقت. حتی یک بار هم برای امتحان اسلحه، شلیک نکردم.
- توی هر سرقت چقدر سهمت میشد؟
کم؛ دخل هر مغازه رو که میزدیم نهایتاً ۱۰۰ تومن یا ۲۰۰ تومن توش بود؛ رفیقم بیرون با موتور منتظر میموند و من دخل مغازه را میگرفتم و سریع میزدم بیرون؛ آخر سر هم هرچقدر گیرمون اومده بود رو با هم نصف میکردیم...