|
«بندگان منصف خدا که فکر میکنید ممکنه من
از صداوسیما دفاع کنم، من از سال ۷۹ پا در صداوسیما نگذاشتهام، با آنها
همکاری نکردهام، و مواضعم در این خصوص ثابت بوده. خیلی پیش از سال ۸۸ که
تکلیف تلویزیون رو برای دیگر همکاران هم روشن کرد.
همونطور که گفتم
با صداوسیما همکاری نداشتهام که خاطرهای ازش داشته باشم. فقط همون یک
اتفاقی رو که باعث شد دورش رو خط بکشم میتونم در یک رشته توییت تعریف
کنم:
سال ۷۹، اولین فیلمم رو بازی کرده بودم اما هنوز اکران هم نشده بود و کسی مطلقا من رو نمیشناخت.
دعوت
شدم به برنامهای در شبکه جام جم، سرجمع ده دقیقه، به عنوان استعداد
نوجوان. برنامه زنده بود و در ساختمان شبکه دو ضبط میشد. سینمایی بود و
مهمونهای دیگه هم داشت. سرساعت رسیدم ساختمون شبکه ۲. حراست بانوان جلوم رو
گرفت که پالتوت کوتاهه. تا زیر زانوم بود. برق ناخن هم داشتم.
گفتن
نمیشه بری. گفتم من اینجا مار نمیکنم، مهمونم. خیر. نمیشه. از طرف برنامه
یکی اومد دنبالم. اصرار و التماس که میشه تا خونه بری مقنعه سر کنی؟
متاسفانه بچه بودم، گفتم چشم، تا خونه رفتم و برگشتم. راهم دادن. پشت صحنه
منتظر نوبت آنتنم بودم که یه آقایی اومد.
.
درحالی که لبخند عریضش تا
بناگوش رفته بود گفت ترانه خانم محیط اینجا سینما نیستا، لطفا جلوی دوربین
رفتی نخند. لبخند بزن ولی کامل نخند.
بالاخره رفتیم جلوی دوربین. دو سوال جواب دادم دیدم مجری خانم چشم و ابرو میاد: از پشت صحنه اشاره میکنن علیدوستی پاش رو نندازه روی پاش.
دردسرتون ندم پاییز بود. زدم بیرون خیابون الوند رو پیاده و عصبی اومدم پایین. نیم ساعت هم تو برنامه نبودم ولی نصف روز تحقیر شدم. عهد کردم هرگز دیگه پام رو نذارم اونجا. و نگذاشتم.
در این ۱۸ سال بارها تو مصاحبههام اینو گفتم که تلویزیون نخواهم رفت و از طرف همکارانم و گاهی مردم انتقادهایی هم بود.
گوش چسب زدن در سینما هم هست. کوک زدن شال و
روسری به همه جای لباس... اونقدر قصه زیاده که حوصله آدم از گفتنش سر
میره. ولی همین فیلمهای فضای بازتر سینما هم، با سانسور و بیسانسور گاهی
مدتها پشت در توقیف موندن یا هیچوقت رنگ پرده ندیدن.
__________