روزنامه ایران: ۱۰ آذر سال گذشته امیرحسین و محمدامین دو همکلاسی و دوست بدون آنکه به خانواده هایشان حرفی بزنند در سودای پولدار شدن راهی ترکیه شدند. ایده پولدار شدن و کار در رستورانهای خارجی را یک کارگر افغان به آنها پیشنهاد داده بود که در ساختمانی نیمه کاره مشغول بهکار بود.
روز قرار دو پسر نوجوان با مرد افغان راهی شدند، اما وقتی به شهرهای مرزی رسیدند متوجه شدند که آنها در دام قاچاقچیان انسان گرفتار شدهاند. پسران نوجوان با عبور از مسیرهای سخت و صعب العبور برفی و رسیدن به آنکارا، دریافتند که از سوی مرد قاچاقچی گروگان گرفته شدهاند و او در ازای آزادی هر کدامشان ۴۰۰ هزار لیره ترکیه خواسته بود. اما این تمام ماجرا نبود چرا که این مرد شرور آنها را به یک قاچاقچی انسان در ترکیه فروخته بود تا برای آنها کار کنند. سرانجام دو پسر نوجوان موفق شدند با کمک چند مرد افغان زمانی که قصد داشتند آنها را سوار اتوبوسی کنند از دست مردان تبهکار فرار کنند و به سفارت ایران در ترکیه پناه ببرند. آنها اواسط بهمن به ایران برگردانده شدند. با اینکه دو پسر نوجوان نجات یافتند، اما تلاش کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی پایتخت برای دستگیری عاملان این حادثه ادامه داشت. در ادامه تحقیقات صورت گرفته به دستور بازپرس شعبه هشتم دادسرای امور جنایی تهران، کارآگاهان موفق شدند یکشنبه ۱۱ شهریور، احمد، مرد افغان را که عامل اصلی این حادثه بود دستگیر کنند.
مرد افغان روز گذشته برای تحقیقات به شعبه هشتم دادسرای امور جنایی
تهران منتقل شد، اما در تحقیقات صورت گرفته از سوی بازپرس رضوانی منکر
گروگانگیری و قاچاق دو پسر نوجوان شد. بهدنبال اظهارات مرد افغان، او به
دستور بازپرس جنایی با امیرحسین و محمدامین رو به رو شد. دو پسر نوجوان
گفتند: احمد به ما گفت: به شما کار و پول خوبی میدهم و ما را فریب داد. آن
روز با مترو و ماشین به میدان آزادی رفتیم. از آنجا سوار یک دستگاه سمند
نقرهای شدیم و به ارومیه رفتیم. بعد ماشینمان را دوباره عوض کردیم و آنجا
مرد قاچاقچی سر کرایه ماشین با راننده بحثشان شد. آنها ادامه دادند:
دوباره ماشینمان را عوض کردیم و احمد ما را تحویل فرد دیگری داد و شب را
هم در خوابگاهی خوابیدیم. فردای آن روز احمد ما را به «قاچاق بر» دیگری
سپرد و از ما جدا شد. در راه مجبور شدیم کفش هایمان را دربیاوریم و پای
برهنه روی برفها راه برویم. در راه ۱۵ بچهای که اهل پاکستان و افغانستان
بودند به ما پیوستند. باید کوهی را رد میکردیم تا به ترکیه برسیم و مسیر
صعب العبور بود. خسته شده بودیم و درنهایت برای ما اسب گرفتند و مسافتی را
هم با اسب رفتیم. سراشیبی را طی کردیم و به ترکیه رسیدیم. بعد از مرز احمد
به ما رسید. ما را به سولهای در وان ترکیه منتقل کردند که دهها بچه دیگر
آنجا بودند تا قاچاق شوند. بعد از آن احمد با ما بود تا زمانی که از دست او
فرار کردیم. زمانی که ما در سوله بودیم احمد با ما بود. به سختی توانستیم
از دست احمد فرار کنیم. تمام حرفهایی هم که میزند دروغ است و ما در آنجا
سختیهای زیادی کشیدیم. مرد افغان به اتهام قاچاق انسان و اقامت غیر مجاز
بازداشت شد و بازپرس جنایی دستور انتقال مرد افغان را به اداره یازدهم پلیس
آگاهی پایتخت صادر کرد. همچنین بازپرس جنایی دستور داد بررسی شود آیا
افراد دیگری توسط این مرد افغان قاچاق شدهاند.
گفتگو با متهم
متولد ۱۳۷۴ است، میگوید دو سال قبل عقد کرده است و فکر میکرده آبها از آسیاب افتاده است و دیگر پلیس دنبال او نیست برای همین راهی ایران شده است. احمد از قاچاق دو پسر نوجوان میگوید.
چطور با امیرحسین و محمد امین آشنا شدی؟
۶ سال قبل برای کار به ایران آمدم. زمانی که در ایران بودم در خیاطی کار میکردم یا اینکه در ساختمانهای نیمه ساز کارگری میکردم. بعد از مدتی به ترکیه رفتم و آنجا هم همین کارها را انجام دادم. پارسال به ایران برگشتم و تمام این رفت و آمدها قاچاقی و غیرقانونی بود. پارسال در ساختمان در حال ساختی مشغول به کار شدم. امیرحسین و محمدامین از همسایههای همان محلی بودند که من در آنجا کار میکردم.
چه کسی پیشنهاد رفتن به ترکیه را داد؟
از آنجایی که من در ترکیه قبلاً کار کرده بودم به آنها گفتم میتوانند در ترکیه کار خوبی پیدا کنند.
بعد چه شد؟
آنها هم از من خواستند تا به ترکیه ببرمشان. تا مرز ترکیه با آنها بودم، اما نزدیکیهای مرز بچهها را به قاچاقبری سپردم و خودم هم از مسیر دیگری قاچاقی وارد ترکیه شدم. بعد از مرز به بچهها پیوستم، اما از شانس بد نتوانستیم برای بچهها کارپیدا کنیم. آنها هم که خسته و ناامید شده بودند و از طرفی حوصلهشان سر رفته بود و دلشان برای خانوادهشان تنگ شده بود، فرار کردند.
اما آنها گفتهاند که شرایط سختی داشتند؟
اینطور نیست. به هر حال کار ما غیرقانونی بود و شرایط خوبی نبود.
برای این کار چقدر پول گرفتی؟
شاید باورتان نشود، اما هیچ پولی نگرفتم. حتی به ازای هر کدام از آنها به قاچاقبر یک میلیون و ۵۰۰ هزار تومان دادم؛ و این کار به خاطر چه بود؟
قرار شد وقتی بچهها کار پیدا کردند دو برابر این مبلغ را به من برگردانند. حتی در این ماجرا من نه اسلحهای داشتم و نه همدستی.
چه شد که به ایران برگشتی؟
بعد از گذشت چند ماه، با خودم گفتم آبها از آسیاب افتاده است و میتوانم به تهران بروم. سه روز از آمدنم به تهران گذشته بود که دستگیر شدم.