|
«شبی که ماه کامل شد» در ساختار نفسگیر است، رودستهای داستانپردازانهاش تماشاگر را زمینگیر میکند و به لحاظ بصری از چشمگیرترین فیلمهای این سالهاست؛ اما آنچه فیلم نرگس آبیار را به یک «فیلم کامل» بدل میکند اینها نیست.
این یک تراژدی عاشقانه است که قدرتش را نه از روایت یک داستان واقعی بر بستر یک تریلر سیاسی، که از درآوردن رابطهی عشق-زناشویی دوتا آدم معمولی به دست میآورد. آدمهایی که مثل هرکس دیگری میخواهند، تمنا میکنند، بلندپروازیهایی دارند و راهحلهایی.
هرکدام به نحوی. داستان ناگزیربودن آدمهاست وقتی میخواهند زندگیشان را به هر قیمت برای کسی که دوست دارند بهتر کنند. عاشقانهی عبدالحمید و فائزه موتور محرک درام «شبی که ماه کامل شد» است؛ با دو بازی حیرتانگیز از هوتن شکیبا و الناز شاکردوست، که هرکدام با شیوهای مختص به خود، گلیم عشقشان را میان خشونت و خون جاری بر اثر از آب بیرون میکشند.
شکیبا با نقطهگذاری درست، سیر تحول عبدالحمید را باورپذیر اجرا میکند بهگونهای که وقت تبدیلشدن در ماه کامل، لحظهای شک نمیکنی که میتواند به این نقطه برسد؛ و شاکردوست -در ادامهی مسیری که از «خفهگی» آغاز کرده- یک زن معمولی را چنان عادی تصویر میکند که دمی شک نمیکنی فائزه است، و عاشق، و بعدتر مادر، و بعدتر، در جستوجوی یک زندگی ازدسترفته.
جلوتر از هر تعریف دیگری بهعنوان یک فیلم سیاسی، این یک تراژدی عاشقانه است از نرگس آبیار، بعد از تراژدی پیشینش در «نفس»؛ همانقدر کامل... همانقدر دقیق.