|
عباس عبدی در روزنامه اعتماد نوشت: پرسشی که در جریان سیل اخیر باید مطرح شود این است که آیا این حد از هجوم تبلیغی و روانی علیه دولت و حتی فراتر از آن علیه حکومت معقول بود یا خیر؟ اگر نبود، علت آن چیست؟
به نظر میرسد که پاسخ به این پرسش بستگی مستقیم به زاویه دید و نگاه ما دارد. اگر حکومت و دولت ایران را با یک حکومت در حال توسعه و معمولی مقایسه کنیم به احتمال فراوان عملکردش در سیل اخیر نمره مردودی نمیگیرد. این داوری بدان معنا نیست که این عملکرد ضعف و کمبودی نداشته است، بلکه در مجموع میتوان چنین ارزیابی کرد. با برخی از دوستان ناظر بر امور که گفتوگو میشود این ارزیابی را باتوجه به حجم بارشها و امکانات کشور و مقایسه میزان خسارات جانی، غیرمعقول نمیدانند.
مشکل از اینجا آغاز میشود که ساختار رسمی ایران حاضر نیست که شرط این نتیجه را بپذیرد، یعنی خود را در سطح یک حکومت و جامعه در حال توسعه مثل سایر جوامع در حال توسعه ارزیابی کند. اگر این شرط پذیرفته شود، آنگاه بسیاری از داعیههای رسمی و بلند آن با پرسش مواجه خواهد شد. در واقع اگر از زاویه دیگر و متناسب با ادعاهای رسمی ساختار به سیل اخیر نگاه کنیم، مطلقا نمره قبولی نخواهد گرفت.
قصد من مردود دانستن این بخش و آن بخش از مدیریت کشور نیست، بلکه یک ارزیابی کلی از تناسب داعیههای رسمی ساختار با عملکرد آن در مواجهه با یک پدیده البته ویرانگر، مثل سیل اخیر است. ریشه اعتراضات و نقدهای مردم نیز همین ناهمخوانی میان سطح ادعاها و عملکردهاست. اگر بهترین تیم فوتبال جهان 3 گل هم به تیم ایران بزند، این نه برای آنان افتخار است و نه برای تیم ایران سرشکستگی، حتی باخت یک بر صفر ما میتواند موفقیت محسوب شود. ولی برد خفیف یک بر هیچ نپال برای ایران شکست تلقی خواهد شد، زیرا نتیجه هر بازی را برحسب سطح انتظارات و توقعات و داعیهها میسنجند.
چاره چیست؟ یا باید داعیههای رسمی را تنزل داد و به سطح کشورهای مشابه رساند که در این صورت بسیاری از شعارها و ایدهها باید کنار گذاشته شود. تمسک به این شعارها به مثابه سنگ بزرگی خواهد بود که علامت نزدن است. یا آنکه تحولی جدی در مدیریت امور ایجاد شود. به این معنا که ساختار کنونی مدیریت کشور بسیار محدود و بسته و غیرقابل عبور شده است. مدیریت کنونی نه تنها پیر و خسته و بیانگیزه است، بلکه مهمتر از آن بسیار محدود است و در بهترین حالت بیش از 10 تا 15درصد جامعه را نمایندگی نمیکند. هنگامی که برای انتصابات معمولی هم باید انواع و اقسام فیلترها را به کار انداخت و از مراکز گوناگون تاییدیه گرفت و در پایان نیز کمتر فرد شایستهای از آنها رد میشود، نتیجه همین خواهد شد که میبینیم.
این فیلترها در چند دهه پیش هم بود، ولی از یک سو ضوابط آن به این محدودی نبود و از سوی دیگر مجموعه وسیعی میتوانستند از آنها عبور کنند، لذا عوارض مدیریتی کم بود و به چشم نمیآمد. آنها که عبور میکردند، انگیزه داشتند، جوان بودند و کمابیش واجد صلاحیت هم بودند و از همه مهمتر اینکه سلامت مالی نیز داشتند. ولی اکنون وجود و تحقق هر کدام از اینها حکم کیمیا دارد.
ساختار کنونی انتخاب مدیران و فعالان کشور مثل یک سدی است که دریچههای خروج آب آن بسته است یا مقادیر کمی آب را در حد تولید برق فقط برای مصرف سد عبور میدهد. در حالی که مقادیر زیاد آب در حال ورود به مخزن سد هستند و دیر یا زود سد سرریز خواهد کرد که کرده است. دریچههای سد مدیریت را مثل دریچههای سد دز باز کنید، پیش از آنکه سد خراب شود.
شنیدم که بهدلیل خشکسالیهای طولانی یکی از دریچههای سدهای استان گلستان سالهای زیادی است که باز نشده بود و در جریان سیل اخیر نیز بهدلیل طولانیمدت بودن این وضع نتوانستند آن را باز کنند. فارغ از درستی یا نادرستی این خبر، امیدوارم که دریچههای مدیریت کشور دچار این مشکل نشده باشد. آنان که به ساختن سد معترضند بهتر است توجه خود را در درجه اول به وجود سدهای مدیریتی ویرانگر معطوف کنند.