عباس نعمتی که پیشتر سریالهایی چون «تکیه بر باد»، «تا صبح»، «اولین شب آرامش» و «بوی باران» را نوشته است، درباره لزوم رعایت اصول حرفهای در بازتولید صحنههای خشونتآمیز در تلویزیون با اعتقاد بر اینکه اول باید خشونت را تعریف کنیم تا ببینیم اصلاً خشونت چیست، عنوان گفت: گالتونگ از مهمترین نظریهپردازان صلح وخشونت که بسیاری از کتابها در بحث خشونت به او ارجاع می دهند، در تعریف خشونت میگوید خشونت زمانی اتفاق میافتد که ما نشان دهیم یک کاراکتر و شخصیت استعدادی دارد اما آن استعداد به دلیل مخالفت و ممانعت اجتماع یا یک طبقه یا یک ایدئولوژی امکان بالفعل شدن پیدا نکند و سرکوب شود. این بالاترین خشونتی است که میتوان به مخاطب منتقل کرد. این مهمترین بخش خشونت است که اصلاً در بحث های خشونت در جامعه ما طرح نمی شود. در عوض وقتی می خواهند بگویند این سریال یا فیلم سینمایی خشن است، به قتلی که در آن رخ داده ارجاع می دهند. اگر شما در سریال و فیلمی نشان دهید پسری با استعداد و عاشق موسیقی به دلیل اینکه خانواده ای سنتی یا مذهبی دارد و آنها نمی توانند بپذیرند او کار موسیقی انجام دهد مجبور می شود زیر این فشارها فرار کند و نهایتا کارتنخواب شود، در این داستان نه قتلی اتفاق افتاده، نه کسی به کسی کشیده ای زده اما عمیقاً خشن است. خشونت این نیست که شما در یک سریال یا فیلم صرفاً نشان دهید یک کاراکتر به قتل میرسد.این سطحی ترین ترجمه از خشونت است.
وی خشونت را اینگونه تعریف کرد: خشونت یعنی یک شخصیت به دلیل ممانعت یک طبقه یا ایدئولوژی یا سیستم استعداد بالقوه اش بالفعل نشود.
این فیلمنامهنویس ادامه داد: آمریکایی ها در سریال هایی که برای جامعه خودشان می سازند، به این دقت دارند که القای خشونت نکنند. در آن سریال ها امکان ندارد نشان دهند جامعه یا سیستم یا طبقه یا رویای آمریکایی مانع از بالفعل شدن استعداد افراد است. نکته کانونی سریالهای آمریکایی این است که اگر استعداد و توانایی داری ، اگر بجنگی به حقت می رسی. این جوهر کانونی و تم سریالهای آمریکایی است. از لاست بگیرید تا فرار از زندان تا زنان خانهدار تا امید تا بازی تاج و تخت. ولی همین سریال هایی که نام بردم در همه شان فراوان افراد کشته می شوند. در سریال لاست حدود ۵۰ نفر کشته می شوند. در سریال زنان خانهدار ناامید که مضامین خانوادگی دارد و طنز هم هست بیش از ده نفر کشته می شوند. در بازی تاج وتخت فکر کنم بشمریم بیش از پانصد نفر کشته می شوند. هیچ وقت نه مطبوعات و نه مسئولان با این منطق خشونت را بررسی نمی کنند که خوب این سریال دو نفر کشته شدند پس خشن است، در آن کار کشته نشدند پس خشن نیست. این یک مقدار نگاه اخباری است و بهتر است اصولی نگاه کنیم.
آیا مخاطب در سریال لاست احساس خشونت میکند؟
نویسنده «تاصبح » با اشاره به سریال «لاست» و صحنههای قتل آن گفت: شما وقتی سریال لاست را در ذهنتان مرور می کنید آیا احساس خشونت میکنید؟ در حالیکه اگر بشمرید شاید ۵۰ نفر در آن سریال کشته می شوند. شما چند سریال آمریکایی را نام ببرید که قتل در آن وجود نداشته باشد. خیلی به ندرت می یابید. اتفاقا تلویزیون ایران در تعداد کشته نشان دادن به شدت حواسش جمع بوده است. کشته شدن نیاز یک داستان است و در داستان دیگری نیست. در یک سریال ممکن است یک کشیده خشن وجود داشته باشد و در یک سریال 10 تا کشته هم خشونت به حساب نیاید. بالاخره تمام فیلم های دفاع مقدس ما یک سری می روند و می کشند و شهید می شوند و قهرمان می شوند. اگر قتل دلیل خشونت است پس سریال مختار که این همه آدم کشته می شود سریال خشنی است. در سریال یوسف چند نفر کشته می شوند؟ هزاردستان چند نفر؟ آیا یوسف یا هزاردستان سریال های خشن محسوب می شوند؟ مسئله را باید کمی عمیق تر ببینیم. پیمایش هایی هم که انجام شده می گوید مردم سریال های این سالها را خشن نمی دانند. وقتی از مردم پرسیدند این سریال را دیدی، بعد پرسیدند سریال خشن بوده یا نه، مثلا هشت درصد گفته اند خشن بوده. بیش از ۹۰ درصد گفته اند نبوده. فهم جامعه را می شود در پیمایش ها یافت. آنها این احساس را ندارند. ولی اگر قرار باشد عزمی در کاستن از همین مقدار هم رخ دهد چه باید کرد؟ در مقابل این سئوال می گویم اول ببینیم ریشه های این احساس چیست و از کجا آمده. به نظر من شش دلیل وجود دارد که به آنها اشاره می کنم.
وی یکی از دلایل احساس خشونت در سریالها را اول بیتوجهی به تنوع ژانری عنوان کرد و در عین حال گفت: وقتی سه سریال ملودرام یا اجتماعی هر شب و درکنار هم پخش شود، این احساس تلخی یا خشونت تشدید می شود. یکی از راه هایی که تلویزیون میتواند حس خوب بیشتری را به مخاطب در سریالها بدهد، این است کنار یک سریال ملودرام یک کار تاریخی و یک کار طنز پخش کند. دیگر آن سریال اجتماعی یا ملودرام احساس تلخی یا خشونت نمی دهد. سه سال پیش عزم خوبی در ساخت سریال طنز شکل گرفت و موجی به راه افتاد و سریال های طنز مختلفی ساخته شد. با این هدف که گروه های طنز که منهدم شده بودند باز سازی شوند و گروه ها و تیم های جدیدی ایجاد شود تا هرشب یک سریال طنز پخش شود. تلویزیون توانست دو سال پیش( یعنی یک سال بعد از آن عزم ) هر شب یک طنز داشته باشد. همسایه ها، پنچری، گسل، دیوار به دیوار ، لیسانسه ها، پایتخت و... آن زمان متاسفانه موانعی باعث شد جریان تولید طنز با چالش مواجه شود. با آن که کار طنز ساختن واقعاً سخت است. چقدر خوب می شود یک بار مرور شود چه کسانی و با چه دلایلی مانع جریان تولید طنز شدند. عجیب اینکه بعضی از همان مطبوعاتی ها یا منتقدان یا مراکز، امروز مدعی تلخی و خشونت شده اند. بالاخره مگر ما چند گروه طنز در تلویریون داریم؟ اگر قرار باشد هر شب یک سریال طنز روی آنتن باشد، تلویزیون سالانه حداقل ۱۲ سریال طنز می خواهد. تیم های طنز را بشمارید. پنج، شش گروه طنز بیشتر وجود ندارد. اگر قرار باشد برای این ها هم موانع زیاد ایجاد شود، این گروه ها یا به سینما که خیلی امروز طنز و کمدی خریدار دارد، کوچ می کنند یا می روند سمت سریال اجتماعی و ملودرام. از آن طرف تیم جدید طنز ساختن جدای از سختی کار، ریسک بالا هم دارد و نیاز به سعی و خطا هست. اگر این اجازه سعی و خطا و دیکته غلط نوشتن مهیا نشود طبیعی است تیم جدید هم امکان ظهور و بروز پیدا نمی کند و با اولین خطایی کنار گذاشته می شود. از آن طرف در سوژه طنز محدودیت ها خیلی زیاد است و آستانه تحمل دستگاه ها و جامعه نسبت به چند سال پیش پایین آمده، لذا کار طنز در تلویزیون خیلی مشتاق ندارد و گروه ها به سمت ملودرام و آثار اجتماعی می روند. این تراکم نهایتاً رنگ آمیزی آنتن را تلخ می کند. در حالیکه مقصر آن، سریال های اجتماعی نیستند، مقصر چینش سریالها ورنگ آمیزی آنتن است.
نعمتی درباره نکته دوم در بحث خشونت اظهار کرد: بعضی ژانرها حس خشونت بیشتری را القا می کنند و بعضی ژانرها حس کمتری القا می کنند. مثلاً در سریال تاریخی کشتن و قتل و... جدی گرفته نمی شود و مردم احساس نمی کنند این حوادث ما به ازای بیرونی دارد. یا ژانر معمایی به دلیل اینکه ذاتا وقتی یک راز و معما گشوده شود، یک بهجت و انبساطی در ذهن ایجاد می کند برای ایجاد امید و نشاط بهتر از سریال اجتماعی است. همین طور سریال های ماورایی، فانتزی، ورزشی یا پلیسی و امنیتی احساس تخلی کمتری دارد.
وی سومین دلیل را اینگونه عنوان کرد که این احساس خشونت به محدودیت سوژه و موضوع بر می گردد و گفت: در این حالت داستان در تضاد شکل می گیرد. مثلاً اگر قرار است زندگی اجتماعی به تصویر کشیده شود، داستان وقتی شکل می گیرد که آن فرد در محل کار یا اجتماع با موضوعی چالشی مواجه است و بین او و کسی تضادی و کشمکشی است. وقتی تضاد و کشمکش بخواهد باشد، آدم خوب و بد شکل می گیرد سریع می گویند این صنف نمی تواند آدم بد داشته باشد پس نمی توان آن را نشان داد. برای همین نمی شود پلیس نشان داد، نمی شود دکتر نشان داد، نمی شود داستان در یک وزارت خانه یا دستگاه باشد و در شرکت آب و فاضلاب و همین طور بقیه مشاغل... که خدای نکرده به کسی بر نخورد. خب در این حالت تنها جایی که در آن فیلمساز می تواند قصه طراحی کند، خانواده است. بعد کشمکش و تنش می رود در خانواده. شما برای هر قسمت از سریالی که می سازید نیاز به متریال دارید. وقتی گفته میشود فضای سریال به گونهای باشد که به هیچ صنفی برنخورد، مسائل واقعی گفته نشود، موضوعات اجتماعی گفته نشود، فلان چیز گفته نشود، چه می ماند؟
عباس نعمتی در بخش دیگر نکته چهارم در بحث احساس خشونت را بحث زاویه دید در داستان عنوان کرد و گفت: وقتی زاویه دید داستان از زاویهی خلافکار روایت شود، احساس خشونت به مخاطب دست می دهد. اما اگر همان داستان از دید کسی روایت شود که می خواهد خلافکار را کشف کند یا آسیب دیده ای را کمک کند، همان داستان آرامش بخش است. مثلاً اگر داستان یک جنایتکار یا دزد از کودکی تا بزرگی ترسیم شود یک حس خشونت ایجاد می کند. اگر داستان پلیسی روایت شود که دنبال همان دزد یا خلافکار است، یک حس در مخاطب ایجاد می کند. مثلا اگر همین داستان فرار از زندان بود، فقط آن برادر که برای کمک به برادرش به زندان رفت تا او را فراری دهد نبود و خود مردی که زندان افتاده بود تصمیم به فرار می گرفت و همان داستان. احساس خشونتش چند برابر بود. یکی از دلایل طراحی آن برادر کوچکتر که قصد کمک به برادر زندانی اش را دارد به دلیل این است که احساس خوب و مثبت به مخاطب می دهد و احساس خشونت را می کاهد.
این نویسنده درباره دلیل پنجم که به متن و داستان برنمی گردد بلکه به اجرا و کارگردانی و بازی برمی گردد، توضیح داد: بسیاری از سریال های روز دنیا در اجرا شاد و سرزنده هستند. درحالیکه متاسفانه بخشی از کارگردانان و بازیگران ما در اجرا افسرده و با ناله بازی می کنند و بازی می گیرند. متن و دیالوگ را که می بینی اصلا تلخ یا خشن نیست ولی در اجرا بازیگر وقتی می خواهد به دخترش بگوید دوستت دارم، چنان با نک و ناله می گوید، که آدم غصه اش می گیرد. در حالی که اکثر توجه شوراها یا ناظرین بر روی متن است نه مرحله اجرا و کارگردانی و بازی.
قصهگویی ذاتا خشونت را کم میکند
نویسنده «تاصبح» در پایان دلیل آخر بروز خشونت در فیلم ها و سریالها را عدم قصهگویی دانست و در این باره گفت: دو جور قصه گویی داریم. داستان دراماتیک که قهرمان هدف داریم که دنبال رسیدن به هدف است و از موانعی عبور می کند و نهایتاً به آن می رسد. داستان هایی که قصه نمی گویند. قهرمان هدف ندارند، بلکه مدام بر سر شخصیت بلا نازل می کنند. از این چاله در چاله بعدی و از آن در چاه بعدی و... می افتند. آن حالت اول که قصه می گوید ده قتل هم داشته باشد احساس خشونت کمتری دارد تا این حالت دوم حتی اگر کسی کشته نشود. باز «فرار از زندان» را به یاد بیاورید. التهاب و تعلیق دارد اما آن خشونت عمیق را ندارد، به دلیل اینکه کاراکتر اصلی هدف دارد می خواهد برادرش را نجات دهد. هدفی ندارند که به آن برسند و مدام مصیبت به آن ها وارد شود. یعنی به جای اینکه داستانگویی کنیم، بلاهایی که سر یک کاراکتر می تواند بیاید را برمی شماریم. بنابراین یکی از راههای کم کردن خشونت در سینما و تلویزیون قصهگویی است. این قصهگویی ذاتا خشونت را کم میکند.