|
روزنامه شرق: همزمان با نزدیکشدن به دومین سالگرد ترور «جمال خاشقجی»، روزنامهنگار مخالف حکومت «محمد بنسلمان»، در کنسولگری عربستان در استانبول، عربستان سعودی همچنان با ازدستدادن جایگاه و نفوذ خود در مناطق خلیج فارس و خاورمیانه، به عقبنشینی ادامه میدهد.
به گزارش الجزیره، بیش از 50 سال پس از ظهور پادشاهی سعودی بهعنوان مهمترین عضو اوپک و سازمان همکاری اسلامی (OIC)، این حکومت دوران زوال را پیشرو دارد.
سیاستهای غلط عربستان سعودی که مقدسترین مکانهای جهان اسلام و دومین ذخایر بزرگ نفت جهان را در خود جای داده، باعث شده تا نفوذ مذهبی و مالی این کشور در سالهای گذشته کاهش یابد. این روند بهویژه در پنج سال اخیر سرعت بیشتری به خود گرفته است.
برنامه اصلاحات گسترده اجتماعی و اقتصادی و آنچه بهعنوان یک حرکت امیدوارکننده و جاهطلبانه از سوی شاهزاده محمد بنسلمان، ولیعهد عربستان، آغاز شد، بهزودی به یکی از چالشهای بزرگ ریاض تبدیل شد. اما این چالشها در خارج از عربستان هم کمکم نمایان میشد.
در امارات هم «محمد بنزاید»، ولیعهد ابوظبی، حکومت میکند که محمد بنسلمان بهشدت تحت تأثیر او قرار دارد و در واقع از سوی ولیعهد ماکیاولیایی امارات هدایت میشود. نکته جالب دراینمیان این است که تا زمان ظهور امارات بهعنوان یک قدرت جنگطلب منطقهای، نشانههای افول عربستان تا این حد نمایان نبود.
دخالت آشکار امارات در لیبی و تونس و حمایت از دیکتاتورهایی مانند عبدالفتاح السیسی مصر بیش از اقدامات محمد بنسلمان به انحطاط عربستان انجامید. درحالیکه ریاض بر اثر ضربات و چالشهای درونی ازجمله از سوی محمد بنسلمان تقریبا فلج شده و دیگر تلاشی برای ماجراجویی در خارج از کشور انجام نمیدهد، ابوظبی همچنان بیپروا پیش میتازد و عربستان را هم به دنبال خود میکشد.
در قمار اخیر محمد بنزاید برای پیوندزدن امنیت خلیج فارس و مستحکمکردن جایگاه خود به رابطه با اسرائیل هم ردپای محمد بنسلمان مشهود است. این اقدام چرخش و تغییری شگفتانگیز در تحولات خاورمیانه محسوب میشود؛ چراکه عربستان ظهور منطقهای و جهانی خود را در اواخر دهه 60 میلادی آغاز کرد؛ زمانی که امارات متحده عربی هنوز یک کشور نبود.
قدرت تصادفی
ظهور اولیه عربستان سعودی بهعنوان قدرت منطقهای را میتوان نتیجه سقوط پروژه پانعربی مصر پس از جنگ فاجعهبار 1967 و متعاقب آن مرگ «جمال عبدالناصر»، رئیسجمهور مصر، در 1970 دانست. عربستان سعودی که از اعضای اصلی اوپک بود، نخستین نشست سازمان همکاری اسلامی را در سال 1970 ترتیب داد تا نفوذ خود را فراتر از اتحادیه عرب که در آن زمان تحت سلطه رژیمهای سکولار و متحدان اتحاد جماهیر شوروی، بهویژه مصر، عراق و سوریه قرار داشت، گسترش دهد.
خسارات ناشی از رونق نفتی در پی تحریم اوپک پس از جنگ 1973 اعراب و اسرائیل، عربستان را بیشازپیش ثروتمند کرد و دیپلماسی و نفوذ نفتی این کشور روزبهروز بیشتر شد. تصمیم مصر برای امضای پیمان صلح با اسرائیل در پایان آن دهه، بر نفوذ عربستان در جهان اسلام افزود و انقلاب اسلامی 1979 در ایران و حمله شوروی به افغانستان هم ریاض را به یك متحد استراتژیك برای ایالات متحده در جهان اسلام تبدیل كرد.
رسیدن آسیبهای عمیق به ایران و عراق در هشت سال جنگ ویرانگر این دو کشور و ورود سوریه و اسرائیل به باتلاق لبنان پس از حمله اسرائیل به این کشور بیشازپیش به سود عربستان تمام شد. اتحاد عربستان سعودی و ایالات متحده در دهه 1980 به اوج خود رسید؛ اما ماهعسل سعودی-آمریکایی در سال 2001 با حملات 11 سپتامبر القاعده به نیویورک و واشنگتن یکباره پایان یافت.
پسازآن، بار دیگر، ریاض با اقدام نابخردانه رئیسجمهور وقت آمریکا برای گسترش «جنگ با تروریسم» به فراتر از مرزهای افغانستان، عربستان سعودی را دوباره به متحد واشنگتن تبدیل کرد؛ اما ورود آمریکا به باتلاق عراق و هزینههای گزاف حضور در عراق برای واشنگتن کمکم باعث افول قدرت عربستان هم شد.
افول
با گذشت زمان، آسیبپذیری عربستان سعودی در منطقه بیشتر شد و آمریکای «باراک اوباما» هم حاضر نبود حمایت بیقیدوشرط خود از ریاض را ادامه دهد. ایالات متحده به لطف انقلاب نفتی شیل به تولیدکننده اصلی نفت در جهان تبدیل شد و ازاینرو کمتر به امنیت عربستان یا خلیج فارس علاقه نشان میدهد. افزایش نفوذ ایران در عراق و توافق هستهای ایران با قدرتهای جهان جایگاه عربستان را شکنندهتر کرد.
اعتراضها در جهان عرب که از سال 2011 آغاز شد، پادشاهی سعودی و دیگر کشورهای مستبد منطقه را در حالت آمادهباش قرار داد و حمایت اولیه دولت اوباما از اصلاحات دموکراتیک و تغییر رژیم، رهبران عربستان را بیشازپیش نگران کرد. در پی مرگ ملک عبدالله و بهقدرترسیدن ملک سلمان و محمد بنسلمان پسر بلندپروازش بهعنوان وزیر دفاع و سپس ولیعهدی عربستان، قصد کرد تا دوباره جایگاه سابق را به دست بیاورد.
تلاش برای احیای عربستان
محمد بنسلمان با هدایت و تحریک محمد بنزاید، مرید و مربی اماراتی خود، به بهانه شکست ایران در یمن، بلافاصله تصمیم به آغاز جنگ علیه حوثیهای یمن گرفت. او وعده میداد که پیروزی در چند هفته حاصل خواهد شد؛ اما این جنگ سالهاست که ادامه دارد و پایانی بر آن متصور نیست.
در ژوئن 2017، محمد بنسلمان و محمد بنزاید به بهانه مقابله با «تروریسم»، قطر را تحریم کردند. آنها تصور میکردند دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، هم با آنان همراهی خواهد کرد؛ اما دولت ترامپ با وجود حمایت اولیه، تغییر موضع داد. سرکوب بدون وقفه مخالفان ازجمله شاهزادگان و هر فردی که میتوانست رقیبی برای محمد بنسلمان باشد، به بهانه مبارزه با فساد شدت گرفت و با قتل فجیع خاشقجی در کنسولگری عربستان در استانبول در اکتبر 2018 به اوج رسید؛
بنابراین با گذشت چند سال پس از بهقدرترسیدن ملک سلمان و قرارگرفتن محمد بنسلمان، پسر جوان او در جایگاه ولیعهدی، عربستان سعودی بیش از آنکه به خاطر دیپلماسی عملگرا شناخته شود، به حکومتی حامی ترور و خشونت تبدیل شد.
شکست بزرگ
ماجراجوییهای محمد بنسلمان ممکن است قدرت شخص او را تقویت کند؛ اما پادشاهی عربستان را بهشدت تضعیف کرده است. با وجود صدها میلیارد هزینه برای خرید تسلیحات نظامی با هدف یکسرهکردن جنگ علیه حوثیهای یمن که بدترین فاجعه انسانی را رقم زد، این جنگ همچنان ادامه دارد و حوثیها که شاهد ناتوانی عربستان هستند، حملات موشکی خود را به این کشور افزایش دادهاند.
محمد بنسلمان جوان و بیتجربه بهجای انجام اصلاحات عمده سیاسی برای زمینهسازی طرح تحول اقتصادی خود، صرفا دنبالهرو امارات شد؛ اما بدون درایت و آیندهنگری اماراتیها. خوشحالی و هیجانهای اولیه در درون عربستان درباره بازشدن فضای اجتماعی و ورود زنان به جامعه خیلی زود جای خود را به بدبینی و ناامیدی داد؛ زیرا اصلاحات اقتصادی عربستان و پروژههای چندمیلیارددلاری عملا متوقف شده بود و نرخ بیکاری جوانان عددی بیش از 29 درصد را نشان میدهد.
تردیدی نیست که پادشاهی سعودی اقتدار سابق را ندارد و ولیعهد جوان هم قدرت مقابله با ناکامیها یا پاسخگویی به چالشهای پیشرو که عمده آنها را خودش ایجاد کرده، ندارد. شکست احتمالی ترامپ در انتخابات ماه نوامبر هم میتواند ضربه دیگری به محمد بنسلمان باشد و این حامی نصفهونیمه هم از دست برود.
اسرائیل بهعنوان آخرین پناهگاه
اکنون ولیعهد سعودی بهجای تغییر سیاستهای مخرب خود و پایاندادن به جنگ در یمن، آشتی با قطر و تقویت وحدت میان اعراب حاشیه خلیج فارس برای خنثیسازی نفوذ ایران، اتحاد پنهانی با اسرائیل را تقویت کرده تا زمینه عادیسازی کامل با حکومت اشغالگر سرزمینهای متعلق به اعراب را فراهم کند.
براساس گزارش اخیر والاستریت ژورنال، محمد بنسلمان بدون رضایت پدرش امارات و بحرین را به عادیسازی روابط با اسرائیل ترغیب کرده است تا مقدمهای برای عادیسازی قریبالوقوع عربستان باشد. گفته میشود ملک سلمان عادیسازی روابط با اسرائیل را مشروط به تشکیل کشور مستقل فلسطینی کرده است.
صرفنظر از اینکه آیا این گمانهزنی واقعیت دارد یا اینکه پدر و پسر صرفا در حال بازی «پلیس خوب، پلیس بد» با آرمان فلسطین هستند، رابطه دیپلماتیک و استراتژیک با اسرائیل میتواند ضربهای مرگبار به عربستان وارد کند. درگیرشدن اسرائیل در امنیت منطقهای خلیج فارس که پیشازاین با حضور نیروهای آمریکایی، فرانسوی و دیگر قدرتهای جهانی اشباع شده، کاملا دور از ذهن است و حتی برای «دولت یهود» نیز بعید است که بخواهد نظامیان خود را در دفاع از پادشاهیهای خلیج فارس فدا کند.
هر آنچه اسرائیل هم که از نظر دانش، فناوری و تسلیحات میتواند در اختیار این کشورها قرار دهد، درحالحاضر دیگر قدرتهای جهانی با هزینه کمتر آنها را ارائه دادهاند. ممکن است اسرائیل از پیوستن به «اتحاد ضددموکراتیک» سعودی و اماراتی خوشحال باشد؛ اما این امر با توجه به میزان انزجار مردم عرب از اسرائیل میتواند دردسرهای بیشتری در پی داشته باشد؛
اما محمد بنسلمان و محمد بنزاید که احتمال میدهند ترامپ در انتخابات آمریکا شکست بخورد، میخواهند با اتحاد با اسرائیل میزان آسیبپذیری خود را کاهش دهند. شاید اسرائیل بتواند به حکومت عربستان سعودی در واشنگتن و بهطورخاص در کنگره آمریکا کمک کند؛ اما این کمک هزینه بسیار بالایی خواهد داشت؛
چراکه عربستان با هژمونی ایالات متحده و اسرائیل در منطقه سازگاری ندارد. بهعبارتدیگر، قمار محمد بنسلمان با اسرائیل هم ممکن است مانند سایر قمارهای او احمقانه باشد و هزینه چنین قماری میتواند فراتر از توان و اصول پادشاهی عربستان باشد. اگر آمریکا و ترامپ نتوانند عربستان محمد بنسلمان را از سراشیبی سقوط نجات دهند، بدونتردید اسرائیل هم قادر به انجام آن نخواهد بود.