|
روزنامه اعتماد با سيد حسين موسويان، دیپلمات سابق کشورمان گفتگو کرده است.
باز هم در آستانه انتخابات ايالات متحده امريكا اين سوال هميشگي در محافل سياسي و رسانهاي ايران مطرح ميشود كه يك رييسجمهور دموكرات با ايران بهتر كنار ميآيد يا يك رييسجمهور جمهوريخواه؟ اين سوال در حالي در هر دوره تكرار ميشود كه ما شاهد بوديم باراك اوباما از تبار دموكراتهاي امريكا بود، اما شديدترين تحريمهاي اقتصادي را بر ايران تحميل كرد؛ تحريمهايي كه امروز نيز بخش اعظم تحريمهاي امريكا در همان قالب از پيش آماده شده تعريف و تحميل شده است. به عنوان فردي كه بيش از 4 دهه از عمر خود را در سياست خارجي و تحليل رابطه تهران و واشنگتن گذرانديد، چرا همچنان در ايران تصور ميشود كه سياست ايالات متحده در مقابل ايران از اين حزب تا آن حزب متفاوت است؟
در پاسخ به اين سوال بايد به چند نكته اشاره كنم؛ اول، همين مشكل در امريكا هم وجود دارد. بسياري در واشنگتن هم فكر ميكنند كه در ايران اصولگرايان با اصلاحطلبها و اعتداليون متفاوت هستند. من اعتقاد دارم كه دموكراتها و جمهوريخواهان امريكا و دو جناح سياسي ايران در اصول منافع ملي كشورشان با هم اشتراك نظر دارند منتها در استراتژي و تاكتيك جهت تحقق منافع كشورشان تفاوتهاي زيادي دارند.
دوم، در دوره اول باراك اوباما براي اولينبار تحريمهاي اجماعي بينالمللي عليه ايران اعمال شد. ايران قطعنامه آژانس بينالمللي انرژي اتمي در مورد تعليق غنيسازي را اجرا نكرد و پرونده به شوراي امنيت رفت و قطعنامه صادر شد. ايران باز هم قطعنامه شوراي امنيت را اجرا نكرد و شورا هم قطعنامه بعدي را صادر كرد و اين روند تا پايان دوره رياستجمهوري محمود احمدينژاد ادامه يافت. در آن دوره قطعنامهها عليه ايران در شوراي امنيت هم توسط امريكا، روسيه، چين و اروپا به تصويب ميرسيد و نه فقط امريكا. ضمن اينكه باراك اوباما در مورد اجراي فرامرزي تحريمها سختگيري دونالد ترامپ را نداشت، اما سختترين تحريمهاي تاريخ روابط ايران و امريكا در دوره ترامپ اعمال شد. تعيين سپاه پاسداران به عنوان سازمان تروريستي و تحريم مقام معظم رهبري از جمله خباثتهاي بيسابقه در روابط دو كشور بود كه دونالد ترامپ انجام داد.
سوم، شخصيتهايي كه در دو جناح سياسي ايران و امريكا به قدرت ميرسند، مهم و تاثيرگذار هستند. در ميان جمهوريخواهان امريكا، شما امثال جان بولتون را داريد كه به دنبال حمله نظامي و فروپاشي ايران است و امثال سناتور رند پال را هم داريد كه طرفدار برجام و تعامل با ايران است. اينكه چه نوع شخصيتي با چه تيمي در واشنگتن زمام رياستجمهوري را در دست داشته باشد، مهم است. البته همين مطلب در مورد ايران هم صدق ميكند، اما نه به اهميت امريكا، چون در امريكا رييسجمهور شخص اول و در ايران مقام رهبري شخص اول مملكت است. در دوره اول رياستجمهوري اوباما، هيلاري كلينتون وزير خارجه و دنيس راس مسوول خاورميانه در شوراي امنيت بودند كه به صهيونيستها خيلي نزديك بودند. در تهران هم محمود احمدينژاد رييسجمهور بود كه در دور اول رياستجمهورياش خيلي تندرو بود. در چنين شرايطي شانس توافق كاهش يافت. اما در دور دوم رياستجمهوري اوباما، جان كري وزير خارجه و در شوراي امنيت ملي امريكا هم راب مالي مسوول بود كه هر دو نسبت به ايران و موضوع فلسطين معتدلتر بودند و در ايران هم حسن روحاني رييسجمهور و محمدجواد ظريف، وزير خارجه بود، لذا زمينه توافق فراهمتر بود.
گفته ميشود كه دموكراتها در مسائلي نظير حقوق بشر يا لزوم محدودسازي فعاليتهاي نظامي ايران و البته حفاظت تمامعيار از منافع اسراييل در مقابله با ايران از جمهوريخواهان سختگيرتر هستند و اتفاقا با دست گذاشتن بر همين موارد ميتوانند در جلب اجماع عليه ايران موفقتر عمل كنند. نمونه آن را هم در موفقيت باراك اوباما در تحريم همهجانبه و فراگير ايران به بهانه فعاليتهاي هستهاياش از كانال شوراي امنيت ديديم. تا چه اندازه با اين تعبير موافق هستيد؟
دو مساله در پاسخ به اين سوال قابل طرح است: اول؛ دليل اصلي توافق قدرتهاي بلوك شرق و غرب براي تحريمهاي اجماعي شوراي امنيت سازمان ملل، موضوع حقوق بشر نبود بلكه موضوع هستهاي بود و به اين علت هم بود كه ايران قطعنامههاي آژانس بينالمللي انرژي اتمي و هر 6 قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل را نپذيرفت و اجرا نكرد.
دوم؛ فاجعهبارترين سياستهاي صهيونيستي - ضد فلسطيني در دوره ترامپ صورت گرفت، چون پروسه عملياتي بيتالمقدس به عنوان پايتخت اسراييل و نابودي همه قطعنامههاي سازمان ملل در مورد تشكيل دو دولت اسراييلي- فلسطيني در اين دوره انجام شد. حتي اسراييل رسما جولان سوريه را بخشي از خاك خود اعلام و ترامپ هم رسما حمايت كرد.
خطرات تداوم رياستجمهوري دونالد ترامپ براي ايران را در چه مواردي ميدانيد؟
كيش شخصيت و غيرقابل پيشبيني بودن دونالد ترامپ از يك طرف و قدرتي كه كوشنر داماد صهيونيست او در كاخ سفيد در تعيين سياستهاي خاورميانهاي و ضد ايراني امريكا دارد از طرف ديگر، از جمله خطرات بزرگ استمرار دوره رياستجمهوري دونالد ترامپ است كه ادامه اين وضعيت ميتواند به تقابل نظامي ختم شود. امروز هر دو جناح سياسي ايران و جامعه بينالملل همه قبول دارند كه امريكا وارد جنگ تمامعيار سياسي، اقتصادي و امنيتي با ايران شده است. حمله نظامي امريكا به اتومبيل حامل سردار سليماني، حمله نظامي ايران به پايگاه نظامي امريكا و ساقط كردن پهپاد امريكايي از جمله نشانههاي عملي درگيريهاي مقطعي نظامي دو كشور است كه در تاريخ چهل ساله روابط بيسابقه بوده است.
فكر ميكنيد ترامپ با انتخاب مجدد همچنان سياست شكست خورده فشار حداكثري عليه ايران را ادامه بدهد؟ اين سياست را از اين منظر شكست خورده ميدانم كه به هدف اصلي تيم ترامپ براي آنچه تغيير رفتار ايران و نشستن تهران پاي ميز مذاكره خوانده شد، نرسيد؟
در اين مورد دو فاكتور حايز اهميت است:
اول؛ بايد ديد كه ترامپ تيم اوانجليستها - صهيونيستي فعلي خود را تغيير ميدهد يا حفظ ميكند. اين فرقه كاسه داغتر از آش هستند و از صهيونيستها هم تندروتر كه در دوره ترامپ نقش بيسابقهاي در مديريت امريكا پيدا كردهاند. شخصيتهايي مثل مايك پنس معاون رييسجمهور و مايك پمپئو وزير خارجه از اين طرز تفكر هستند.
دوم؛ به فرض اينكه دونالد ترامپ تيم خود تندرو فعلي را تغيير و افراد معتدلتري جايگزين كند، آيا ايران آماده گفتوگو با او خواهد بود يا نه.
سقف سياست فشار حداكثري امريكا عليه تهران را كجا ميدانيد؟ ميدانيم كه تداوم اين سياست ميتواند به وخيمتر شدن اوضاع اقتصادي در ايران و به تبع آن ايجاد برخي اعتراضها و ناامنيها در داخل منتهي بشود. در اين صورت احتمال واكنش قهرآميز تهران هم وجود خواهد داشت؛ واكنشي كه شايد بتواند نقش فاكتور تغييردهنده معامله را بازي كند.
من احتمال واكنش قهرآميز تهران را كم ميدانم. معمولا اقدامات عملي نظام با شعارهاي تند در تهران متفاوت است. از نظر دونالد ترامپ، بنيامين نتانياهو و محمد بن سلمان، با ادامه روند فعلي فشار حداكثري ظرف چند سال آينده، تئوري «فروپاشي از داخل در ايران» تحقق خواهد يافت. البته بنيامين نتانياهو و اعراب تكفيري سعي خود را براي كشاندن امريكا به جنگ با ايران ادامه خواهند داد، در حالي كه ترامپ خواهان معامله است و نه جنگ. اما لابي مثلث نئوكانهاي امريكايي- صهيونيستها و اعراب تكفيري فشار به ترامپ براي كشاندن او به دام جنگ ادامه خواهد داد، چون حداقل دستاوردشان اين است كه هم روند فشار حداكثري را تشديد كنند و هم مانع يك توافق احتمالي با ايران شوند.
جو بايدن ميگويد به برجام باز ميگردد، اما به عنوان نقطهاي براي آغاز توافق جديد. ايران هم ميگويد توافق دوباره درباره برجام را نميپذيرد. در شرايطي كه فرض را بر پيروزي بايدن بگيريم اين تناقض تا چه اندازه قابل حل است؟ و اصولا تا چه اندازه اين قبيل مواضع از سوي هر دو طرف را حداكثري و برگ امتيازسازي براي واگذاري در مذاكرات احتمالي ميدانيد؟
بالاخره «رجزخواني» هم در صحنه سياست و ديپلماسي و هم در صحنه جنگ لازم است. منتها دونالد ترامپ تحريمهايي را عليه ايران وضع كرده كه بازگشت به برجام براي جو بايدن را غيرممكن كند. با توجه به اين واقعيت و نيز واقعيت اوضاع صحنه سياسي داخلي امريكا و نيز قدرتي كه فرقه اوانجليست- صهيونيستي در امريكا گرفته؛ اگر بايدن واقعا بدون پيششرط به برجام بازگردد، كار بزرگي كرده است.
براي ايران مذاكره با دونالد ترامپ، مردي كه عنوان قاتل سردار سليماني را به خود اختصاص داده سختتر خواهد بود يا جو بايدن؟
طبيعتا مذاكره با ترامپ به عنوان قاتل سردار سليماني و اعمال وحشتناكترين تحريمها عليه ايران، سختتر خواهد بود.
بسياري از نشانهها پس از حصول برجام و حتي پيش از روي كار آمدن دونالد ترامپ حاكي از اين بود كه 1+5 به خصوص اعضاي غربي آن به برجام به عنوان توافقي مقدماتي نگاه ميكنند و مبنا را بر تمديد آن در فرصت مناسب گذاشتهاند.
امروز نيز بايدن و ترامپ هر دو از توافق جديد با ايران سخن ميگويند؛ توافقي كه به هر حال قرار است محدوديتها بر برنامه هستهاي را تمديد كند. اساسا چرا بايد انتظار از جمهوري اسلامي ايران اين باشد كه براي احقاق حق خود همواره پاي ميز مذاكره و بدهبستان دايمي نشسته باشد؟
تيم جو بايدن خوب ميفهمد كه بازگشت بايد به همين برجام فعلي باشد چون هر تغييري در اين برجام، نيازمند بازگشت طرح به كنگره و سنا و نيز ورود مجدد به مذاكرات 1+5 است. لذا تيم بايدن درصدد است كه با شعار «اجراي متقابل تعهدات» وارد عمل شود بدين معني كه ايران به اجراي كامل برجام و متقابلا امريكا هم به برجام برگردد. البته همه كشورها براي احقاق حق خود همواره پاي ميز مذاكره نشستهاند و بدهبستان ميكنند. ديپلماسي يعني همين. جنگ در صورتي رخ ميدهد كه ديپلماسي شكست بخورد يا كشوري غيرعادي و ديوانهوار عمل كند مثل صدام كه هم به ايران و هم به كويت ديوانهوار حمله كرد.
خطرات پيروزي جو بايدن براي ايران را در چه ميدانيد؟ آيا ميتوان گفت تجربه برجام نشان داد كه 40 سال پس از انقلاب اسلامي، ايران به عنوان عضو عادي جامعه بينالمللي شناخته نميشود مگر آنكه از سطح تنش ميان ايران و امريكا كاسته شود و دو طرف در مسير گفتوگوي دوجانبه و نه در قالب چندجانبه مانند برجام براي حل و فصل اختلافها قرار بگيرند.
در مورد جو بايدن و امكان حل و فصل تخاصم ايران و امريكا بايد سه واقعيت را در نظر داشت:
اول: برجام نشان داد كه در مورد ايران، زور امريكا بر ساير قدرتها چربيد و ساير قدرتها با نسبتهاي متفاوت، تسليم تحريمهاي يكجانبه امريكا عليه ايران شدند باوجودي كه اين تحريمها خلاف قطعنامه 2231شوراي امنيت سازمان ملل هم بود.
دوم: موجوديت و منافع اسراييل، محور سياست خاورميانهاي امريكا در چند دهه گذشته بوده و فعلا هم ادامه خواهد يافت چه دموكراتها سركار باشند و چه جمهوريخواهان.
سوم: تنازع ايران و امريكا يك تقابل طرفيني است. امريكا به دنبال تغيير حاكميت در ايران و ايران هم دنبال اخراج امريكا از منطقه است. خروج امريكا از ديد اسراييل و اعراب حوزه خليجفارس هم به معني متزلزل شدن موجوديت اسراييل و متحدان امريكا در منطقه است.