|
روزنامه «آرمان ملی» با سعید شریعتی فعال سیاسی اصلاحطلب و عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت به گفت و گو پرداخته است که میخوانید.
بسيــار مطرح ميشود که با توجه به شرايط فعلي جامعه، نارضايتيهاي موجود و ريزش محسوس سرمايه اجتماعي اصلاحطلبان آنها شانسي در انتخابات پيش رو ندارند و بايد يک دوره در حاشيه قدرت به سر ببرند؛ ارزيابي شما از اين برداشت و شرايط فعلي اصلاحطلبان چگونه است؟
جريان اصلاحطلب سخنگوي اکثريت جامعه ايران است چرا بايد انتخابات را کنار بگذارد. اصلاحطلبان از دو سو تحت فشار قرار دارند؛ هم از سوي اقتدارگرايان داخلي و هم از سمت براندازان خارجي که با استفاده از رسانههاي تحت پوشش خود اينگونه القا ميکنند که مردم از اصلاحطلبان رويگردان شدند و تلقي دو سمت نيز اين است که اين رويگرداني که براي خود فرض کردند به معني جلب پايگاه اجتماعي و سرمايه اجتماعي اصلاحطلبان به سمت جريان آنهاست. لذا هم براندازان و هم جريان داخلي مقابل اصلاحطلبان اينگونه فکر ميکنند که ريزش سرمايه اجتماعي اصلاحطلبان در سبد آنها جاي گرفته است. در صورتي که اولا اصل قضيه محل ترديد است که سرمايه اجتماعي اصلاحطلبان ريزش داشته باشد، چراکه هيچ سنجش جدي صورت نگرفته و شما هيچ اتفاق قابل ارزيابي را نميبينيد. بالاخره نارضايتي در تمام سطوح وجود دارد و از يک جريان، شخص يا جبهه اصولگرا و اصلاحطلب و... نيست. به دليل مشکلاتي که کشور با آن دست به گريبان است اين نارضايتي در همه جا وجود دارد و عوامل آن چندگانه است و ربطي به جريانات خاص سياسي ندارد. حال چه کسي گفته که اين نارضايتي به معناي رويگرداني مردم از نگرش اصلاحطلبان است وقتي که هيچ جا سنجش نشده است.
آخرين انتخاباتي هم که برگزار شد در اسفند 98 اصلاحطلبان در کنار مردم ايستادند وآنجايي که انتخابات را رقابتي نميدانستند در انتخابات شرکت منسجمي نداشتند و تبعا هم کانديدايي معرفي نکردند که مشخص شود آن کانديدا راي دارد يا خير. به نظر من اينها چندان قابل اتکا نيست؛ ضمن اينکه فضا تا انتخابات 1400 نيز تغييرات جدي و اساسي خواهد کرد. اگر امکان رقابت در انتخابات فراهم شود موقعيت خوبي خواهد بود که وزن کشي روشن شود. من فکر ميکنم در يک انتخابات حداکثري و رقابتي که اصلاحطلبان بتوانند کانديداهاي خود را داشته باشند وزن و پايگاه راي اصلاحطلبان کاملا مشخص خواهد شد. ارزيابي خودم اين است که اصلاحطلبان کماکان توان و قدرت بسيج اجتماعي را به نفع تفکر خود دارند.
عـــدهاي بر اين باورند که چون اصلاحطلبان ميدانستند کــه با توجه به شرايط جامعه و نارضايتيها در انتخابات مجلس راي نميآورند شرکت نکردند و مؤيد اين گفته نيز شکست برخي احزاب مثل کارگزاران در انتخابات است؛ چه ميزان با اين گزاره موافقيد؟
به نظر من اين ادعا قابل آزمون نيست. کارگزاران نيز به رغم تصميم جمعي اصلاحطلبان خطاي استراتژيک انجام داد و با فهرستي که اکنون از خودشان هم بپرسيد چه کساني بودند به ياد نميآورند در انتخابات شرکت کردند. کارگزاران به عنوان يک حزب سياسي ترجيح داده که مثلا رفتاري خلاف مشي اصلاحطلبانه انجام دهد که خود ميداند و خود پاسخگوي رفتار و نتيجهاي که گرفته بوده است. اما تشخيص شوراي عالي سياستگذاري اصلاحطلبان همان بود که در تهران 80 درصد پاي صندوق راي حضور نيافتند. پس چطور ميتوانيد بگوييد که اصلاحطلبان راي نياوردند؟ اصلاحطلبان وقتي حضور نداشتند چگونه بايد راي ميآوردند؟ اصلاحطلباني که نه ستاد زدند، نه تبليغات کردند و نه به تشويق و تهييج پرداختند، چگونه ميگوئيد که راي نياوردند؟ اينها القائات جناح رقيب است و رقابت سياسي در اين حرفها نهفته است که نوعي عمليات رواني عليه اصلاحطلبان است. ما که نبايد اسير اين تبليغات شويم.
از آنجايي که امروز با نارضايتيهايي به ويژه در حوزه اقتصادي و معيشتي جامعه روبهرو هستيم که بخشي از آن به عملکرد دولت برميگردد و اصلاحطلبان نيز به عنوان جريان حامي از اين نارضايتي بيبهره نيستند؛ اساسا اين وضعيت چه ميزان بر سرمايه اجتماعي اصلاحطلبان تاثيرگذار خواهد بود؟
جريان اصلاحطلب از ابتداي سال 92 که از يک شخصيت وابسته به جريان راست و اصولگراي ميانه به نام آقاي روحاني حمايت کرد همواره اين شعار را داشت که رابطه ما با دولت اتحاد و انتقاد است و در مهمترين بزنگاههايي که دولت تصميمات نامتوازن اتخاذ ميکرد اصلاحطلبان در سمت مردم ايستادهاند. در سالهاي 96 و 98 و جاهايي که به هر حال پيک نارضايتيها بوده مواضع اصلاحطلبان و بيانيههاي اصلاحطلبان روشن است که در کدام سمت ايستادهاند. از طرفي چه کسي گفته که وضعيت کشور لزوما متاثر از عملکرد دولت است؟ مجلسي که رئيسش آقايلاريجاني بوده و اکثريت آن حتي در مجلس دهم با جناح اصولگرا هماهنگ بوده و اصلاحطلبان يک سوم آن را داشتند و مجلس يازدهم نيز که صد در صد اصولگرا است يا دولت سايه در بروز شرايط فعلي نقشي نداشتند و فقط دولت مقصر همه چيز است؟ اتفاقا به نظر من کمترين نقش را در بروز شرايط کنوني دولت داشته و در آنجايي هم که دولت خطا رفته عامل اصلي خطا خارج از اختيار او بوده است. منتها ديوار دولت کوتاه است. لذا اتفاقاتي که رخ داده و موجبات نارضايتي را فراهم آورده است بايد مورد به مورد بررسي شود.
مثلا در ماجراي 96 موسسات مالي و اعتباري که باعث نارضايتي شدند و اتفاقا دولت آن اعتراضات را پوشش داد و حقوق مالباختگان را از خزانه پرداخت کرد. به رغم اينکه ما معتقديم کار دولت دقيق نبود. اما وقتي مخالفان دولت در مشهد شروع به اعتراض و راهپيمايي کرده و به دولت فشار آوردند تا اين اعتراضات از دستشان خارج شد و اعتراضات سال 96 شکل گرفت از روي انصاف نبود که اين مساله را صرفا به حساب دولت بگذاريم. در سال 98 نيز تصميمي که راجع به بنزين گرفته شد مردم متوجه بودند که اين تصميمگيري در قواي 3 گانه انجام شد و باز هم در 98 شاهديم که شروع و خط دادن براي شروع اعتراضات از ناحيه چه کانالهايي بود و چه جرياناتي اين موج را به راه انداختند براي اينکه دولت را در آن تصميمگيري تضعيف کنند. منتها زماني که مقام معظم رهبري در حمايت از تصميم گرفته شده از سوي دولت بر آمدند آنها نيز ميدان را خالي و صحنه را ترک کردند تا مردم بمانند. حال مقصر اين مساله دولت نيست بلکه جريانات سياسي پشت پردهاي هستند که براي فشار به دولت از اين مسائل براي افزايش نارضايتي مردم از دولت استفاده ميکنند. لذا اين مسائل بايد تک به تک کالبد شکافي و مشخص شود که عوامل نارضايتي از دولت از کجا نشات ميگيرد. از اين رو نبايد همينطور کيلويي گفت که مردم صرفا از دولت ناراضي هستند. مردم از روندهاي موجود رضايت ندارند که دولت نيز جزئي از آن است.
به راهروهاي دادگستري برويد تا ببينيد مردم چقدر رضايت دارند؟ مردم از شهرداري راضياند؟پس اين نارضايتي فقط از دولت نيست و امري عمومي است. من معتقدم که اين نارضايتي عام است و مردم از وضعيت موجود رضايت کافي ندارند و دنبال مقصر هم نميگردند. چرا که براي مردم روشن است که تقصيرها صرفا متوجه پنج يا شش سال اخير نيست. يک روند انباشت چندين ساله است. نه اينکه بگوئيم در اين 4 سال اخير اينگونه شده است. بالاخره ما به لحاظ داخلي و خارجي در شرايطي بوديم که نهايتا فشارها به مردم وارد شده است.
بنا به گفته شما مردم از اصلاحطلبان رويگردان نشدهاند؛ با اين حساب مردم عملکرد فراکسيون اميد در مجلس، شوراي شهر تهران و حتي شوراي عالي سياستگذاري اصلاحطلبان را در نظر نميگيرند و باز هم در 1400 در حمايت از اصلاحطلبان در پاي صندوقهاي راي حاضر خواهند شد؟
به هر حال مردم همه چيز را در نظر ميگيرند و در تصميم نهايي جريانات سياسي بايد کارنامه ارائه بدهند و همه از عملکرد خودشان دفاع کنند. اگر انتخابات صد درصد رقابتي باشد در موعد انتخابات همه موضوعات باز ميشود و مردم ميتوانند انتخاب کنند. ولي اگر انتخابات حداقلي شود بر روي همه اين حرفها خاک پاشيده ميشود و کسي پاسخگو هم نخواهد بود.
چندي است که بحث سازوکار اصلاحطلبان براي انتخابات پيش رو مطرح ميشود؛ از ديدگاه شما با توجه به موفقيت شوراي عالي در ادوار گذشته بهتر نيست اصلاحطلبان با همين سازوکار در 1400 حاضر شوند؟
مساله سازوکار اصلاحطلبان براي انتخابات سال 1400 جزء بحثهاي درون گروهي است و همچنان اصلاحطلبان بر روي آن فکر ميکنند. البته تبعا شوراي عالي سياستگذاري نيز در هر مقطع انتخاباتي که به عنوان سازوکار محوري اصلاحطلبان وارد شده منشأ خير و برکت بوده و به نظر من در اين دوره نيز همين اتفاق ميافتد و بالاخره اصلاحطلبان گروههاي پرسابقه و با سابقه تشکيلاتي و کار سازماني هستند و ميتوانند در اين زمينه به يک خرد جمعي برسند و همانطور که در ادوار گذشته عملکرد موفقي داشتند در اين دوره نيز يک تصميم جمعي خوب بگيرند.
عدهاي مطرح ميکـــنند که با پيروزي بايدن در انتخابات آمريـــکا شــانس جــريان اصلاحطلب و اعتدالگرايان براي موفقيت در انتخابات پيش رو بيش از گذشته شده است؛ اساسا اين تفسير را چه ميزان درست ميدانيد و ارتباطي ميان اين موضوعات مشاهده ميشود؟
من معتقدم اينها به هم ربطي ندارد و انتخابات ايران خيلي دخلي به انتخابات آمريکا ندارد. مردم ايران بر اساس شاخصهاي داخلي تصميم ميگيرند و نتيجه انتخابات ساير کشورها خيلي در تصميمگيري مردم موثر نيست. مهم اين است که برنامه اعلامي دولت روحاني در مورد برداشته شدن تحريمها با ترامپ به بنبست رسيده بود. برداشتن تحريمها که همواره مانع بزرگي براي پيوستن ايران به چرخه اقتصاد جهاني بوده برنامه اعلامي آقاي روحاني بوده است. در 2 سال و نيم گذشته از ارديبهشت 97 به اين سمت با خروج ترامپ از برجام و بازگشت تحريمهاي گسترده، فلج کننده و فشار حداکثري که ترامپ در اقتصاد ايران روا داشت و يک جنگ اقتصادي تمام عيار عليه ايران به راه انداخته بود که به هر حال اين فشار بر گرده مردم وارد شد و دولت هم تا سر حد توان در برابر اين فشارهاي حداکثري مقاومت کرد. مردم هم همراه دولت متحمل اين فشارها شدند. حال با تغيير وضعيت در هيأت حاکمه آمريکا اين فرصت پيش آمده که شايد دوباره شرايط براي تحرکات بينالمللي هرچه بهتر ايران فراهم شود و با بازگشت بايدن به برجام دوباره اين توافق محور و معيار عمل قرار بگيرد و تحريمهايي که وضع شده و اقدام شده کاهش پيدا کند و مسير براي رفع تحريمها در آينده باز شود. اين مساله اگر اتفاق بيفتد حتما گشايشهايي را براي ايران به دنبال خواهد داشت.
ولي اينکه مردم در نهايت چه تصميمي ميگيرند بايد به عملکرد جناحهاي سياسي در همه زمينهها نگاه کرد. تصميم به ادامه برجام يا امر ديگر تصميم نظام است و در اراده آقاي روحاني و... نيست. يعني همه جناحها و نهادها از مجلس، شوراي عالي امنيت و ملي و دولت همه بايد در اين مسير هم نظر و همراه اقدام کنند تا بتوان نتيجه گرفت چون مردم هم به اين موضوع نگاه ميکنند. اصلاحطلبان نيز بايد برنامه خود را براي آينده کشور ارائه کنند و بگويند ميتوانند در آينده چه فرصتهايي را براي جامعه و مردم وعده داده و محقق کنند. آن زمان مردم تصميم خواهند گرفت که به کدام يک از جريانات راي دهند.
فکر ميکــنيد اگر در انتخابات 1400 نيز شرايط انتخابات 96 فراهم باشد اصلاحطلبان باز هم از چهره ميانهرويي مثل روحاني حمايت خواهند کرد يا به سمت کانديداي جرياني خود خواهند رفت؟
اگر در سالهاي 92 و 96 کانديداي اصلاحطلبي بود که بر اساس مصالح ملي و آنچه که به صلاح و فلاح ملت است جريان اصلاحطلب تصميم ميگرفت. ما در سال 92 دکتر عارف را داشتيم که از وي خواسته شده انتخابات را به نفع آقاي روحاني ترک کنند. در سال 96 نيز آقاي جهانگيري کانديداي اصلاحطلبان بود که تا روز آخر هم در کنار آقاي روحاني ماند اما در نهايت خود وي و اصلاحطلبان از آقاي روحاني حمايت کردند چون صلاح کشور را در تداوم آقاي روحاني ميدانستند. ما اعلام کرديم که تا 1400 با دولت هستيم؛ ما که عهدشکني نميکنيم هر چند که از آن طرف عهدشکني باشد اما اصلاحطلبان عهدشکني نخواهند کرد. هر چند که انتقاداتي داشته باشند و کم مهريهايي هم متوجه آنها شده باشد اما اين حمايت اصولي بوده است. در سال 1400 نيز مصالح و منافع ملي اولويت دارد و مردم هم اين را خوب ميفهمند. اصلاحطلبان هم چون خود را در کنار مردم ميدانند بر اساس مصالح و منافع ملي و تشخيص خرد جمعي که دارند عمل خواهند کرد.
پس اين احتمال وجود دارد که اصلاحطلبان به سمت ائتلاف بروند؟
احتمالش وجود دارد و اصلاحطلبان بر اساس منافع ملي عمل ميکنند. اصلاحطلبان سعي ميکنند آنچه که خواست اکثريت مردم است را کشف و متجلي کنند. در 92 و 96 ائتلاف همه ميانهروها عليه تندروها بوده حال اينکه تا 1400 چه خواهد بود اين زمان شش ماه تا زمان تصميمگيري مانده است. من اميدوارم که در سال 1400 ميانهروهاي ايران به پيروزي برسند.