رجایی: مجلس، نبايد جناحی عمل كند
آرمان ملی: انتخابات ۱۴۰۰ جزء معدود انتخاباتهایی است که هر دو جریان سیاسی کشور برای آن از ماهها پیش برنامهریزی کردهاند و درصددند که با موفقیت در این عرصه برای مدت چهارسال پاستورنشین شوند.
اصولگرایان پس از انتخابات ۲ اسفند ۹۸ که با مشارکت حداقلی مردم برگزار شد توانستند به راحتی پیروز انتخابات شده و کرسيهای بهارستان را تصاحب کنند؛ امروز در این فکرند که پس از مجلس گامهای خود را به سمت تصاحب کرسی ریاست جمهوری محکم کنند. از طرف دیگر اصلاحطلبان که به دلیل عدم مشارکت مردم در انتخابات گذشته شرکت نکردند درصددند که حضور پرقدرتی را در انتخابات ریاست جمهوری سیزدهم تجربه کنند.
از این رو با برنامهریزی مدون و ایجاد ساز و کار اجماعی جدید میخواهند انتخابات مجلس را به بوته فراموشی سپرده و موفقیت در ۱۴۰۰ را جشن بگیرند. آنچه در این میان مهمتر به حساب میآید رویکرد جامعه به انتخابات و به عبارتی هر جریانی که بتواند مردم و مشارکتشان را به نفع خود جلب کند خواهد توانست پیروز انتخابات شود. این امر نیز مستلزم ایجاد رضایت در مردم است. به نظر میرسد اصلاحطلبان در چند ماه پایانی منتهی به انتخابات به بازیابی سرمایه اجتماعی بپردازند تا شاید موفقیت مدنظرشان حاصل شود. برای بررسی شرایط و موقعیت اصلاحطلبان، انتخابات ۱۴۰۰ ، اصلاح قانون انتخابات و آنچه در سپهر سیاست کشور میگذرد «آرمان ملی» با غلامعلی رجایی مشاور مرحوم آیتا... هاشمی و فعال سیاسی اصلاحطلب به گفت وگو پرداخته است که میخوانید.
شرايط اصلاحطلبان را در انتخابات پيش رو چگونه ارزيابي ميکنيد و اين جريان چگونه ميتواند باز هم موفقيتهاي پيشين را تکرار کند؟
اصلاحطلبان همينکه بهرغم تمام بيمهريهاي که در حقشان شده در صحنه بمانند کار مهمي انجام دادهاند، چراکه هيچ پرندهاي با يک بال حرکت نميکند و هيچ ماشيني هم با يک يا دو چرخ نميتواند به حرکت ادامه دهد. به هر حال تفکر اصلاحطلبي تفکري رسمي و پذيرفته شده است که طي چند دوره هم مجلس و هم دولت را در اختيار گرفته است. گمان ميکنم که از اين جهت بايد به اصلاحطلبان به عنوان يک وزنه قابل توجهي که توانستهاند در مقاطعي تا 24ميليون راي مردم را جلب کند نگاه ويژهاي داشت.
خود اصلاحطلبان نيز بايد متوجه اين ظرفيت باشند، چون همواره در مقاطع مختلف اصلاحطلبان شرايطشان براي جلب راي مردم بهتر از اصولگرايان بوده است. از طرف ديگر براي اينکه مردم کماکان به اصلاحطلبان خوشبين باشند بايد اتفاقات مثبتي رخ دهد که در نتيجه آن نگاه مردم نسبت به اصلاحطلبان بازگردد و باز هم در مقام حمايت از اصلاحطلبان قرار بگيرند. البته اينکه مردم نگران هستند ناشي از نارساييهاي اقتصادي و معيشتي است که دولت دچار آن است که البته در برخي از اين مشکلات مقصر و در برخي ديگر مقصر نيست، اما اصلاحطلبان به دليل اينکه در روي کار آمدن اين دولت موثر بودند توجيهي ندارند و بايد در ناکامي دولت در برخي حوزهها سهم خود را بپذيرند.
اتحاد اينها و عدم تفرقشان با يکديگر ميتواند مردم را خوشبين کند که اينها بتوانند سبد انتخابات را پر کنند. وحدت و با هم بودن اصلاحطلبان و اعتداليون اين اميد را در مردم ايجاد ميکند که اينها با هم هستند و نگرانيهايي که وجود دارد را برطرف ميکند. بنابراين بايد در چند مساله توافق کنيم که اصلاحطلبان اولا بايد متحد باشند و نظام نيز در قبال اصلاحطلبان برخي کارها را انجام دهد. يعني شرايط بهگونهاي رقم بخورد که اصلاحطلبان بتوانند با کانديداهاي اصلي و حداکثري خود وارد صحنه انتخابات شوند و به سراغ افراد درجه 2 و 3 نروند که شانس پيروزي در انتخابات 1400 را نيز از دست بدهند.
عليالقاعده اين مساله اجتناب ناپذير است که اگر شرايط براي حضور کانديداهاي اصلي اصلاحطلبان فراهم نشود بخشي از جامعه که در انتخاباتهاي گذشته به اصلاحطلبان و نامزدهايشان راي ميدادند در انتخابات شرکت نخواهند کرد و شاهد انتخاباتي کمرنگ و حداقلي خواهيم بود. بنابر اين اگر سياست را بر مشارکت حداکثري قرار دهيم بايد اصلاحطلبان بتوانند با تمام ظرفيت خود وارد انتخابات شوند که بتوانند بر اساس سياستي که در قبال آنها پيش گرفته ميشود گزينه اصلي خود را وارد انتخابات کنند. اگر اين اتفاق رخ دهد تا حد قابل قبولي ريزش پايگاه اجتماعي و نا اميدي مردم از عملکرد اصلاحطلبان نيز برطرف خواهد شد.
چرا که اين نگرش خطرناکي است که مردم احساس کنند کاري از جناحهاي سياسي بر نميآيد. من به اين مساله که برخي ميگويند:« اصلاحطلب؛ اصولگرا تمومه ماجرا» اعتقادي ندارم. اصلاحطلبان و اصولگرايان دو جريان سياسي اصيلي هستند که به تناوب در مقاطع مختلف دولت و مجلس را در اختيار گرفتند و کماکان نيز اين وضعيت برقرار است.
بـــرخي مــعتقدند که با توجه به عدم وجود سيگنالهايي مبني بر تغيير وضع موجود در معيشت مردم و حل مشکلات اقتصادي انتخابات سال آينده نيز مانند انتخابات مجلس يازدهم در اسفند 98 حداقلي خواهد بود؛ از ديد شما مولفههاي مشارکت حداکثري چه اموري است؟
انگيزهها در انتخابات مجلس با رياست جمهوري متفاوت است و چون در رياست جمهوري هر 4 سال يکبار يک نفر را به عنوان رئيسجمهور انتخاب ميکنند بيش از ساير انتخاباتها براي مردم و جريانهاي سياسي اهميت دارد. در انتخابات مجلس شايد در شهري مردم کانديداي خود را نيابند و شرکت نکنند اما در انتخابات رياست جمهوري بحث اداره کشور است و مردم ميفهمند که ديگر نه بحث شهر يا استان که بحث کلان کشوري و حاکميتي مطرح است.
بنابراين من فکر ميکنم جداي از بحث حل مشکلات اقتصادي معيشتي جامعه همت دولت و ساير ارکان حاکميت را ميطلبد؛ نظام بايد اين ظرفيت را ايجاد کند که جريانهاي سياسي از حداکثر ظرفيتهاي خود استفاده کنند تا مردم نيز در پاي صندوقهاي راي مشارکت حداکثري را رقم زنند.
مسلما بايد نظر مردم تامين شود تا در انتخابات شرکت کنند. به عنوان مثال وقتي فردي به مغازهاي وارد ميشود و جنس مورد نظر خود را پيدا نميکند از آن مغازه خارج ميشود و ديگر باز نميگردد و به جايي خواهد رفت که جنس مورد نظر خود را پيدا کند. بنابراين حاکميت بايد زمينه حضور حداکثري را براي جريانهاي سياسي فراهم کند. البته اصولگرايان که با تمام توان خواهند آمد و از هم اکنون نيز گزينههاي متعددي دارند که همين امر نيز برايشان دردسرساز شده است.
اما در طرف مقابل اصلاحطلبان ممکن است نتوانند از گزينه اصلي خود استفاده کنند و اين حتما در حضور پاي صندوق و ميزان راي مردم تاثير خواهد گذاشت. لذا نظام بايد حوصله به خرج دهد چون يک رئيسجمهور ميخواهد چکار کند؟ نهادي مثل شوراي نگهبان براي ورود گزينهها مطرح است و پس از آن نيز بحث نظارت مجلس مطرح است که ميتوانند با سوال و استيضاح رئيسجمهور را کنترل کنند.
پس جاي نگراني نيست. ضمن اينکه جريان اصلاحطلبي نيز امتحان خود را پس داده چراکه اصلاحطلبان در دوره اصلاحات به لحاظ وضعيت معيشتي مردم و هم به لحاظ روابط خارجي دوره درخشاني را سپري کردند. در بيست سال گذشته آرايي که رئيس دولت اصلاحات در دو دوره رياست جمهوري خود آورده بود در نوع خود بينظير بود.
در سال 76 20 ميليون و در سال 80 22 ميليون راي. لذا به نظرم اين سرمايه اجتماعي که به واسطه عملکرد مثبت اصلاحطلبان به وجود آمده حفظ و تقويت شود. اينکه برخي فکر ميکنند تفکر اصلاحطلبي تفکر برانداز و ناسازگاري است را بايد کنار بگذارند و عرصه رقابت طبيعي و سالم فراهم شود و مردم نيز هر انتخابي انجام دادند مثل دوره امام محترم شمرده شود.
بارها بر اين نکته تاکيد شده که اصلاحطلبان براي بازيابي سرمايه اجتماعي خود بايد به مرزبندي با دولت بپردازند چرا که ريزش سرمايه اجتماعي آنها به جهت نارضايتي مردم از عملکرد دولت بوده است؛ با توجه به زمان باقيمانده تا انتخابات چه ميزان به اين موضوع قائل هستيد؟
من معتقدم اصلاحطلبان از همان ابتدا بايد حد و مرز خود را با دولت مشخص ميکردند. به هر حال اين دولت دولتي است که اصلاحطلبان نيز در روي کار آمدنش سهم و نقش داشتند. اما اينکه اصلاحطلبان بخواهند به طور کلي خود را از دولت کنار بکشند و جدا کنند من موافق نيستم. به هر حال اکنون نيز نيروهاي اصلاحطلب در دولت حضور دارند هر چند که به مرور تعدادشان کم شد ولي الان معاون اول رئيسجمهور و برخي از وزراء و معاونان اصلاحطلب هستند.
لذا اصلاحطلبان نميتوانند به کلي به اين مساله پشت کنند ولي به هر حال بايد با نقد درست و منصفانه آن مواردي را که از دولت نميپسندند به جامعه بگويند. نه ميشود به تخطئه کامل دولت پرداخت و نه ميشود کاملا حمايت کرد پس بايد در عين حالي که وجوه مثبت و عملکردهاي خوب را ديد بايد نکات قابل نقد را نيز مطرح کرد.
بــرخي اصلاحطلبان بر اين نظرند که با توجه به تجربه ناموفق ائتلاف با حسن روحاني بايد به سمت حضور با کانديداي مستقل اصلاحطلب رفت؛ با توجه به شرايط فعلي و رويکردهاي حاکميت ائتلاف را به صلاح اصلاحطلبان ميدانيد يا حضور با کانديداي جرياني؟
در حدي که من ميدانم اينگونه نيست اصلاحطلبان گفتند که گزينه حزبي و جرياني خود را معرفي ميکنند اما اجماع را ميپذيرند. هرگز اين را نميپذيرم که اصلاحطلبان صرفا با کانديداي مستقل و حزبي وارد انتخابات شوند. اين يک عقب ماندگي سياسي است که مستقل و حزبي وارد انتخابات شوند. اصلا اصولگرايان به خاطر همين تفرق از اصلاحطلبان شکست خوردند. اما اينکه اصلاحطلبان گزينه حزبي خود را به اجماع بگذارند و بر آن مبنا عمل کنند قابل پسند و درست است. معتقدم رفتن اصلاحطلبان به سمت ائتلاف شانس پيروزي آنها را بيشتر ميکند، چرا که کانديداي جرياني و حزبي هيچ شانسي براي موفقيت ندارد.
حتي اگر شخصيتي مثل رئيس دولت اصلاحات نيز به عرصه انتخابات ورود کند بازهم شانسي نخواهد داشت؟
حساب رئيس دولت اصلاحات که جداست و حضورشان در انتخابات فرض محال است و اين کار را نخواهد کرد. رئيس دولت اصلاحات خود باني و مبدع ائتلاف است چگونه ميخواهد حزبي و جرياني بيايد؟ رئيسدولت اصلاحات اصلا در قالب حزب نميگنجد که بخواهد حزبي بيايد. شخصيتي ميتواند راي آوري داشته باشد که در جامعه احزاب اصلاحطلب بر روي او اجماع کنند تا خيال آنهايي که در جامعه دل به اين اردوگاه سپردهاند راحت شود.
ولي اينکه هر کس به نامزد خود دل خوش باشد اين بازي در ميدان اصولگرايي است و از هم اکنون نيز ميتوان بازي را واگذار شده تصور کرد. البته شخصيتهايي که بتوانند در اصلاحطلبان اجماع ايجاد کنند وجود دارند. تصور ميکنم اگر زمينه براي حضور رئيس دولت اصلاحات فراهم باشد اين اجماع به سرعت انجام ميشود. البته به شرطي که حاکميت پذيراي اين موضوع باشد و اگر نه شخصيتي مثل آقاي جهانگيري شايد بيشترين شانس را در رايآوري داشته باشد.
طرح اصلاح قانون انتخابات طي چند وقت گذشته سر و صداهاي زيادي به پا کرده و بسياري بر اين باورند که مجلس با اين اصلاحات درصدد است تا شرايط را براي حضور يک جريان خاص سياسي در انتخابات فراهم کند؛ تحليل شما از اين مساله چگونه است؟
من فکر ميکنم که مجلس روش ناپختهاي را در پيش گرفته که دست خودش را هم ميبندد. چون با اين وضعيت گزينههايي که ميتوانند وارد انتخابات شوند گزينههاي محدودي هستند و علي القاعده برخي از اين کار و رقابت خارج ميشوند و نميتوانند در انتخابات حضور پيدا کنند. لذا اصلاح قانون انتخابات 2 تالي فاسد دارد؛ آنهايي که نبايد بيايند با اين قانون ميتوانند در انتخابات حضور پيدا کنند و آنهايي که ميتوانند در انتخابات باشند از حضور در انتخابات منع ميشوند، مثلا تاکنون قانون اين بوده که مسئولان براي حضور در انتخابات استعفا کنند اما الان بهگونهاي شده که ميتوانند استعفا ندهند.
اين باعث ميشود که صحنه متزلزلي را شاهد باشيم. نميشود هرکسي شانس خود را امتحان کند. بايد آنهايي وارد عرصه انتخابات شوند که جدي باشند و واقعا هزينه کنند. من تصورم اين است که مجلس در اين قضيه خطي عمل ميکند و اگر مجلس خطي شود کشور آسيب ميبيند.
مــباحث مختلفي پيرامون حـــضور نظاميان در انتخابات 1400 مطرح ميشود اساسا اين حضور ميتواند موجب کارآيي و کارآمدي بيشتر شود يا اينکه طبق وصيتنامه امام اساسا نبايد حضور نظاميان در عرصه سياست پذيرفته شود؟
من معتقدم که نظاميان نيز مانند هر شهروندي ميتوانند در انتخابات شرکت کنند و از سمت نظامي خود استعفا دهند. اما اينکه کشور را به نظاميها بسپاريم به يک شکل غيرمستقيم اثبات ميکند که در عرصه سياست دچار نوعي نازايي و عقيم شدن شدهايم. يعني واقعا پس از گذشت 42 سال عرصه سياسي کشور نتوانسته اين زايش را در خود داشته باشد که پادگانها بيايند و عرصه سياست را در اختيار بگيرند و هيأت وزيران را با َآن پيچيدگيهايي که دارد، اداره کنند.
نظاميها کجا ميتوانند دولت را اداره کنند و کجا اين آموزش را ديدهاند؟ من فکر ميکنم اين به نوعي اقرار به ناَتواني سيستم مديريت و عرصه سياسي کشور است که نتوانسته آنقدر زايش داشته باشد که بايد دستگاه سياست از ميليتاريسم و نظاميگري فرد يا افرادي را وام بگيرد. اينکه نظاميها بخواهند تنور انتخابات را گرم کنند مانعي ندارد، اما اينکه بخواهيم دولت را به نظاميها بسپاريم به دلايلي که گفتم باعث ريزش آرا خواهد شد و ظاهرا عواقب منفي خواهد داشت.