|
همشهری: «من بچه محل آقا تختی هستم و با فقر بزرگ شدهام، اما وقتی پاکتی که داخلش 20هزار یورو بود را پیدا کردم فقط به پیدا کردن صاحبش فکر کردم.» این حرف های مرد میانسالی است که چند روز قبل در خیابان پاکتی پر از پول پیدا کرد، اما 4شبانه روز خواب و خوراک نداشت تا صاحبش را پیدا کند. او میگوید: وقتی فهمیده صاحب یوروها به خاطر گم شدن پولها قصد داشته خانهاش را بفروشد تا آبرویش را حفظ کند، بیشتر از کاری که کرده خوشحال شده است. اما این 20هزار یورو چطور گم شد و مرد امانتدار چگونه توانست صاحب پولها را پیدا کند؟
یدالله عمرانی، راننده 70ساله ساکن جنوب غرب تهران چند روز قبل در خیابان آذربایجان از خودرواش پیاده شد تا از یک آبمیوهفروشی برای خودش آبمیوه بخرد، اما ناگهان در کنار یک سطل زباله پاکت سفیدرنگی را دید. کنجکاو شد و پاکت را برداشت. وقتی آن را باز کرد داخلش چندین اسکناس خارجی دید.
او به درستی نمیدانست پولها برای چه کشوری است، اما پاکت را داخل جیبش گذاشت تا بیشتر درباره پولهایی که پیدا کرده تحقیق کند. او عصر همان روز 2 قطعه از اسکناسها را به صرافی برد و فهمید داخل بستهای که پیدا کرده 20هزار یورو است. پولی که میتوانست زندگیاش را از اینرو به آن رو کند.
آن شب فکرهای زیادی به سر مرد زد. با اینکه زندگی مرفهی ندارد، اما همه فکرش این بود که چطور میتواند صاحب یوروها را پیدا کند. مرد با دامادش تلفنی مشورت کرد و بعد از آن تصمیم گرفت هرطور که شده صاحب یوروها را پیدا کند اما نمیدانست باید به کجا برود.
4روز از این ماجرا میگذشت و مرد میانسال خواب و خوراک نداشت. او سرانجام بار دیگر به محلی که پولها را پیدا کرده بود رفت. در آن نزدیکی یک قنادی قدیمی بود. او وارد آنجا شد و با مدیر قنادی ماجرا را در میان گذاشت. وقتی او گفت مبلغی پول پیدا کرده مدیر قنادی که خانم جوانی است پرسید آیا پولها یورو است؟ این حرف نشان میداد صاحب پولهای گمشده به دنبال پیدا کردن پولهایش است. همان موقع مدیر قنادی با صاحب پولها تماس گرفت و برای عصر همان روز قرار گذاشت.
مرد میانسال دل توی دلش نبود تا زودتر امانت 20هزار یورویی را که 4شبانهروز آرامش را از او گرفته بود به صاحبش تحویل دهد. عصر آن روز صاحب یوروها که هنوز باور نداشت پولهایش پیدا شده به آنجا رفت. تا زمانی که چشمش به اسکناسها نیفتاده بود هنوز باورش نمیشد که پولها پیدا شده است. اما چیزی که به چشم میدید واقعیت داشت. 20هزار یورویی که 4روز پیش گم شده و زندگی او را تا یک قدمی فروپاشی پیش برده بود توسط مرد امانتدار به او برگردانده شد.
زندگیام تا یک قدمی نابودی پیش رفت
مردی که پولها را گم کرده بود در یک شرکت بزرگ تفریحی کار میکند و پولها نیز متعلق به شرکت بود. او درباره آنچه اتفاق افتاده به همشهری میگوید: این پول در اختیار من بود تا برای یک پیمانکار خارجی واریز کنم، اما چون بعد از حواله کردن، پول به حسابم برگشت مجبور شدم پول را نگه دارم تا به شکل نقدی به نماینده پیمانکار تحویل دهم. او ادامه میدهد: آن روز با همسرم سوار ماشین بودیم که ظاهرا هنگام پیاده شدن از دست او روی زمین افتاده بود.
بعد از آن همه جا را جستوجو کردیم اما نتوانستیم پولها را پیدا کنیم. من 30سال است که در این شرکت کار میکنم و اگر مدیرانم میفهمیدند که پولها را گم کردهام هم اخراج میشدم و هم باید تاوانش را میدادم. وقتی نتوانستم یوروها را پیدا کنم به فکر فروش خانهام افتادم تا آبرویم را حفظ کنم، اما چند روز بعد مرد امانتدار تماس گرفت و گفت: پولها را پیدا کرده است. تا زمانی که به محل کار او رفتم و پولها را تحویل گرفتم باورم نمیشد که یوروها پیدا شده است. او که وضعیت مالی چندان خوبی هم نداشت با این کار بزرگش، زندگیام را از نابودی نجات داد. او مرد بزرگی است و من تا آخر عمرم مدیونش هستم.
حالِ خوب مرد درستکار
یدالله عمرانی، قهرمان گزارش ما، حالا چند روزی است که حال خوبی دارد و میگوید: این حال خوب را با هیچچیز حتی پول عوض نمیکند. خودش میگوید: بنویسید اشکها و لبخندها و درباره ماجرایی که اتفاق افتاده میگوید: وقتی پولها را پیدا کردم و متوجه ارزشش شدم، یکی از دردسرهایم نگهداری پولها بود. آنطور که فهمیدم حدود 600میلیون تومان ارزش داشت.
یک روز بعد پولها را به بانک بردم تا در آنجا نگهداری کنم، اما فهمیدم دردسر زیادی دارد. بعد تصمیم گرفتم پولها را در صندوق امانتبان بگذارم اما گفتند باید 5میلیون تومان بدهی اما من چنین پولی نداشتم. در این چند روز مدام فکر میکردم که چطور میتوانم صاحب یوروها را پیدا کنم تا اینکه به قنادی رفتم و توانستم صاحبش را پیدا کنم.
او ادامه میدهد: وقتی صاحب پولها آمد یکی از صحنههای عجیب زندگیام رقم خورد. او باورش نمیشد که پولهایش را پیدا کرده است. هر 2اشک میریختیم. او اشک شوق و من هم به خاطر حال خوبی که پیدا کرده بودم گریه میکردم. وقتی فهمیدم او به خاطر گم کردن پولها قصد داشته خانهاش را بفروشد تا آبرویش حفظ شود بیشتر خدا را شکر کردم. من بچه محله خانی آباد هستم. محله آقا تختی. در بچگی پدرم فوت شد و مادرم من را با سختی بزرگ کرد، اما همیشه شرافت و درستکاری برایم از همهچیز باارزشتر است. در این ماجرا هم خدا به من لطف کرد که این اتفاق افتاد و حالا هم حال خوبی دارم و این حال را با هیچچیز عوض نمیکنم.