|
پیمان طالبی در روزنامه همشهری نوست: چندی پیش خبری منتشر شد مبنی بر اینکه قرار است کتاب «یادداشتهای روزانه نیما»به همت انتشارات رشدیه و به مراقبت شراگیم یوشیج، فرزند نیما به بازار کتاب عرضه شود. این کتاب در ادامه 2 دفتری است که رشدیه تحت عنوان «دفترهای نیما» منتشر کرده است؛ دفاتری که اولی به اشعار و دومی به آثار منثور نیما اختصاص داده شده است.
خبر، بسیار خوشحالکننده بود چرا که بعد از گذشت 6دهه از مرگ نیما، بالاخره یک انتشارات همت کرده تا بهصورت متمرکز و شکیل، تمام آنچه نیما یوشیج نوشته یا سروده است را منتشر کند. اما از طرفی نام شراگیم یوشیج و دعوای دیرینه او با سیروس طاهباز که در این سالها بیش و پیش از هرکس دیگر در صیانت آثار نیما زحمت کشیده است نیز حاشیهای بر متن انتشار این آثار بود. به همین علت نگاه انتقادی به مجموعههایی که رشدیه در حیطه نیما منتشر کرده و میکند، با جدیت بیشتری صورت میگیرد که این نیز در بادی عمل بسیار امیدوارکننده است.
حالا کاشف به عمل آمده که یک ایراد عجیب و غریب در جلد اول این مجموعه وجود دارد که علامت سؤال بزرگی پیش روی علاقهمندان نیما، برای چاپ جلد سوم مجموعه دفترهای نیما مینهد. نخستین بار یک شاعر جوان با نام «مهدی شکارچی» در صفحه اینستاگرامش از این تناقض عجیب پردهبرداری کرد و سؤالاتی را در متن خود مطرح کرد. خبر این اتفاق را شاعر و منتقد جوان و شناختهشده روزگارمان صابر محمدی به من داد و پیگیر شدم تا ببینم اصل ماجرا چیست. این گزارش میخواهد بررسی کند که شعر احمد شاملو در کتاب مجموعه اشعار نیما چه میکند؟
آقای شراگیم! دقت کن
شاید بهتر باشد که ابتدا پیشینهای از گردآوری آثار نیما را بیان کنیم و ماجراهای حاشیهای این سالها بین شراگیم یوشیج و سیروس طاهباز را ترسیم کنیم. اما قطعا بیان اصل واقعه پیشآمده برای مخاطب جذابتر خواهد بود و از این رو، بیان پیشینه دعواهای گردآوری آثار نیما را به زمان دیگری موکول میکنیم. البته از این نکته نیز غافل نبودهام که این تاریخچه، تاکنون بارها توسط دوستان منتقد و آنتولوژیست بیان شده است و مخاطب پرسشگر و جوینده میتواند به آنها رجوع کند. ماجرا این است که در دفتر اول از مجموعه «دفترهای نیما» که به اشعار نیما یوشیج اختصاص دارد، در ابتدای کتاب شعری با دستخط نیما به انتشار رسیده و در صفحه بعد هم متن آن دستخط، بهصورت تایپشده درج شده است.
پس از این صفحه مقدمه کتاب آغاز میشود و بعد هم اشعار نیما بهترتیب انتشار مجموعههای او در کتاب درج شدهاند. اما با کمال تعجب نکته این است که این شعر متعلق به نیما یوشیج نیست! موضوع آنجا برایم جالب شد که دیدم شعر مذکور، یک شعر بیوزن است و اصطلاحا باید آن را «شعر سپید» دانست. این در حالی است که نیما هرگز در زندگی خود شعر سپید نسرود و اگرچه شاعر تجددخواهی بود، این نوگرایی را بیش از هر چیز با تکیه بر اصالت میپسندید. هم از این روست که شاعرانی چون مهدی اخوانثالث با ذهن و زبانی خراسانی، به نیما گرویدند و در شعر نیمایی طبع آزمودند.
مسئله دیگر این بود که زبانی که در شعر، شاهد آن هستیم فقط و فقط به زبان یک شاعر سپیدسرا نزدیک است و او کسی نیست جز احمد شاملو. این را یک علاقهمند ساده و معمولی به شعر معاصر نیز با خواندن شعر کاملا متوجه میشود. شخصی که در زمان نیما نیز شعر بیوزن میسروده و بنابراین بسیار محتمل است که شعر موردنظر را نیما از او دیده و خوانده و با دستخط خود نوشته باشد. این شد که به جستوجو در اشعار احمد شاملو پرداختم و شعر موردنظر را در کتاب قطعنامه احمد شاملو (چاپ هفتم، انتشارات مروارید 1385) یافتم. عنوان شعر «تا شکوفه سرخ یک پیراهن» است و در صفحه 37کتاب درج شده است. در کتاب، این شعر 19صفحه را بهخود اختصاص داده و نسبتا شعر بلندی است اما آنچه در کتاب اشعار نیمای انتشارات رشدیه با دستخط نیما چاپ شده، صرفا یک بریده کوتاه از این شعر (11 سطر) است. شعر بنا به تاریخی که در نسخه انتشارات مروارید کتاب قطعنامه چاپ شده، به تاریخ مهرماه 1329سروده شده است. از آنجا که درج متن کامل این شعر نسبتا بلند در این مجال ممکن نیست، صرفا آن بخشی را که در کتاب نیما چاپ شده میآورم: چنینم من / تصویرم را در قابش محبوس کردهام / و نامم را در شعرم / و پایم را در زنجیرِ زنم / و فردایم را در خویشتنِ فرزندم / و دلم را در چنگ شما / و من همچنان میروم / در زندانی که با خویش / در زنجیری که با پای / در شتابی که با چشم / در یقینی که با فتح من میرود دوشادوش.
چشم سیروس طاهباز روشن!
کتابی که به مراقبت شراگیم یوشیج بهعنوان دفتر اول از مجموعه دفترهای نیما در انتشارات رشدیه چاپ شده، صرفا انتشار پشت سر هم مجموعههای منتشرشده نیماست. یعنی تمام کتابهایی که از نیما میشناسیم نظیر ماخ اولا، ناقوس، شهر شب شهر صبح و... بهترتیب انتشار در کتاب پشت هم آمدهاند و در نهایت بخشی نیز با عنوان «اشعار دیگر» وجود دارد اشعار منتشرنشده نیما را شامل میشود. شعر مذکور در آن قسمت از کتاب که اشعار منتشرنشده درج شدهاند، وجود ندارد بلکه در آغاز کتاب با دستخط نیما چاپ شده. احتمالا شراگیم این دستنوشته را در میان کاغذهای نیما یافته و نمیدانسته باید با آن چه کند! اما یک بررسی کوتاه (دست کم در حد یک جستوجوی ساده در گوگل) کافی بود تا بداند این شعر از پدرِ نامآور او نیست. اشتباهی که تقریبا در نسخههایی که با گردآوری سیروس طاهباز فقید فراهم شدهاند، ناموجود است. اما ماجرای دستخط چیست؟ اینکه نسخه دستخط نیما از این شعر در اختیار پسرش بوده، احتمالا بیش از هرچیز او را به اشتباه انداخته که این شعر نیز از پدرش است. حدس من این است که احتمالا شاملو این شعر را برای نیما خوانده بوده و احتمالا از او تقاضای نقد این شعر را کرده است و این شده که نیما بخشهایی از شعر را یادداشت کرده است (مگر اینکه آقای شراگیم دستخط نیما از کل شعر را داشته باشد که در آن صورت احتمالا تمام شعر را شاملو خوانده و نیما نوشته است).
ندانستن عیب نیست
اقدام انتشارات رشدیه – همانطور که در آغاز نیز گفته آمد – در انتشار متمرکز آثار نیما بسیار ارزشمند است و اکثر علاقهمندان نیما نیز از این منظر از این نشر مهم و فخیمه ممنون و سپاسگزار بودهاند و هستند. اماایکاش ناشر عزیز به مراقبت فرزند نیما در این فقره اعتماد نکند و کارشناسانی نیز برای انتشار این آثار مشخص کند تا آنان نیز از کار شراگیم یوشیج مراقبت کنند! شراگیم یوشیج از این منظر که باقیمانده نیماست، برای ما عزیز و محترم است اما دروغ چرا؟ او متخصص شعر نیست و باید این را بپذیرد. و الا یک علاقهمند به ادبیات نیز با خواندن متن شعر موردنظر درمییابد که این شعر از نیما نیست. و اگر کمی حرفهایتر باشید از زبان شعر خواهید دانست که آن را که سروده. امید که با دفاتر آتی رشدیه از نیما، از این ایرادها تهی باشند و ایراداتی که توسط علاقهمندان نیما نیز در این مدت گوشزد شده، در چاپهای بعدی این کتب مهم و مرجع برطرف شوند.