|
هیختگان نوشت: بیژن بیرنگ میگوید از آن جایی که مسئولین زن توسریخور را بیشتر دوست داشتند به آنها؛ دستاندرکاران سریالهایی چون «خانه سبز» و «همسران» اعلام شد که شما در دورهای زنها را پررو کردید و این مسئله طوری بیان شد که انگار هرکدام از آثاری که ساختهاند جرم تلقی میشود.
یکی از خاطرهسازترین چهرههای سینما و بهخصوص تلویزیون ایران، بیژن بیرنگ است. از «محله برو بیا» تا «چاق و لاغر» و از «همسران» و «خانه سبز» تا سریالهایی مثل «دنیای شیرین» و «دنیای شیرین دریا» که او تهیهکنندهشان بود.
او در پاسخ به این که چرا دیگر کارهایی به آن سبک و جهانبینی در تلویزیون نداریم، میگوید: «بههرحال دوره ما گذشته است. آن حرفها شاید حرف مردم باشند اما عدهای هستند که دلشان نمیخواهد چنین چیزهایی گفته شود. مثلا ما در کارهایمان همیشه برای زن ارزش قائل بودیم و زنهای ما آدمهای باشعوری بودند اما امروز دوست ندارند زنها را باشعور نشان دهیم و نمونهاش هم کارهایی است که امروز میبینید و در آنها اکثر زنها یا بد و بدجنسند یا شعور ندارند و یا خالهزنکند.
دیگر بینشان مثلا دریا را پیدا نمیکنید؛ دختری ۱۵ ساله که میتواند یک ده را بچرخاند یا عاطفه «خانه سبز» یا مهین «همسران» که میتوانند با مردشان دیالوگ برقرار کنند. از یک جایی به بعد اینها جرم تلقی و از این صحبت شد که شما زنها را پررو میکنید. ظاهرا جامعه، زن توسریخور را بیشتر دوست داشت. این را به ما گفتند که شما در دورهای زنها یا جوانها را پررو کردید و جوری بیان شد که انگار اینها هرکدامشان جرم تلقی میشود. زمانی اینها خوب بود و ما داشتیم کارمان را میکردیم اما الان دیگر نمیشود چنین شخصیتهایی را خلق کرد.»
بیرنگ در پاسخ به این که آیا از او برای کار دعوت نمیشود هم گفت: «همین بحثها پیش میآید که گفتم. بارها با لطف و محبت آدم را صدا میکنند، بعد جلسه میگذارند و میگویند میخواهیم اینگونه سریال بسازیم و در آن اینطور حرف بزنیم، بعد دیگر خبری نمیشود. معلوم است به نتیجه رسیدند که با بیرنگ نمیشود اینطوری کار کرد.
«بابا لنگدراز» هم جزء همان کارها بود که مورد استقبالشان واقع شد، ما را خواستند، جلسه گذاشتند ولی در عمل پروژه راه نیفتاد. صدایت میکنند، به تو احترام میگذارند، با تو حرف میزنند و میگویند که احتیاج داریم امثال شما کار کنید ولی در عمل هیچکاری راه نمیافتد. دیگر برای ما عادت شده است که هیچکاری راه نیفتد. میدانم که دارم به هر جلسه الکی میروم. از لابهلای حرفها میفهمم من آن آدمی نیستم که آنها دنبالش میگردند.