کد خبر: ۶۳۲۹۴۹
تاریخ انتشار: ۱۸:۴۰ - ۲۷ شهريور ۱۴۰۰

حمید صفت: واقعا قصد کشتن حاج آقا را نداشتم

رکنا: با شکسته شدن حکم قصاص حمید صفت، خواننده رپ، در دیوان عالی کشور، وی در شعبه هشتم دادگاه کیفری یک استان تهران از خود دفاع کرد.

حمید صفت: واقعا قصد کشتن حاج آقا را نداشتم

حمید صفت:

* مادرم و حاج آقا ۱۰ سال با هم زندگی کردند و من در سال‌های پنجم تا هشتم با آن‌ها زندگی می‌کردم. اما دو سال آخر را زندگی مستقلی داشتم. حدود هشت ماه از سال را حاج آقا در آلمان زندگی می‌کرد و بیشتر آگاهی من از بیماری و سابقه بستری شدن او به بعد از درگیری و مرگ او بر می‌گردد. من قبل از آن از بیماری او مطلع نبودم. اگر چه دیده بودم که قند خونش را چک می‌کرد، اما او هیچ پرهیز غذایی نداشت و دو روز قبل از درگیری که برایم تولد گرفته بود از کیک تولدم خورد.

* در شب تولدم با حاج آقا عکس گرفتیم او عکس بزرگ من را پشت سرمان به دیوار نصب کرده بود. این موضوع نشان می‌دهد او با من مشکلی نداشت. کسی که با یک نفر مشکل داشته باشد عکس او را به دیوار نصب نمیکند.

* وکیل اولیای دم می‌گوید حاج آقا پیرمردی فرسوده بود در حالی که او سرزنده و سلامت بود و همراه من به باشگاه بدنسازی و استخر می‌آمد. من فقط یک بار زمانی که او در آلمان بود و با مادرم صحبت می‌کرد درباره حالش پرسیدم که گفت: خیر است. او مغرور بود و دوست نداشت درباره بیماری اش با کسی صحبت کند.

* من ضربه کشنده‌ای به اون نزدم. اگر قصد دعوا داشتم شب قبل که برادرم از ماجرای دعوای حاج آقا و مادرم به من گفته بود به آنجا می‌رفتم. من تا صبح روز بعد صبر کردم و فردا برای آشتی دادن حاج آقا و مادرم با آن جا داشت رفتم. من اگر انگیزه‌ای برای قتل داشتم وسیله‌ای برای کشتن همراه خودم می‌بردم. ما رابطه خوبی با هم داشتیم و اوهمه جا می‌گفت حمید صفت پسر من است.

* وکیل اولیای دم اصرار دارد که من بوکسور هستم. اما من بعد از آزاد شدن از زندان به دنبال بوکس رفتم که اسناد آن موجود است.

* مادرم میان من و حاج آقا حائل بود. من اورا گرفته بودم تا به مادرم ضربه نزند. من فقط سه بار دستم به صورتش برخورد کرد، اما در آگاهی القا کرده بودند هر تماسی ضربه محسوب می‌شود. اصطلاح کفگرگی هم در آگاهی به من القا شد. آنجا گفتند سیلی زدی یا کف گرگی؟ که گفتم سیلی نزدم.

* من اگر قصد ضربه زدن داشتم مادرم را هل می‌دادم و او را می‌زدم. من وقتی همراه مادرم و سهیل برگه فوت را گرفتیم به من دستبند زدند و مرا به دادسرا بردند و آنجا بازپرس به من گفت که بهتر است اعتراف کنم. آنچا بود که دکتر گفت مقتول بر اثر برخورد جسم سخت به سرش فوت شده است. اما من ضربه‌ای به اون نزده بودم.

* او هم مانند بسیاری از افراد مسن. دارو مصرف می‌کرد مادرم هم دارو می‌خورد. خودم هم دارو‌های بدنسازی داشتم. اما هرگز نپرسیده بودم برای چه موضوعی دارو مصرف می‌کند.

* اگر درگیری میان ما شدید بود گلدان را مستقیم به سمت حاج آقا پرتاب می‌کردم. من گلدان را به سمت دیوار پرتاب کردم و به مادرم گفتم لباس‌هایش را بپوشد تا خانه را ترک کنیم. من گفتم جایز نیست که دیگر اینجا بماند.

* در زندان خلوت کردم و دو صفحه دفاعیاتم را نوشتم که به دادگاه ارائه می‌دهم. من در این چند سال زندگی ام نه عصبانی شدم و نه خشم گرفتم. اما آن روز فقط به حاج آقا گفتم چرا مادرم را زدی؟ که او گفت اگر لازم باشد باز هم او را کتک میزنم. من انتظار شنیدن این جمله را از او نداشتم و این موضوع مرا عصبانی‌تر کرد. اودرباره اینکه چرا قرص می‌خورد با من حرفی نزده و من هم از او سوالی در این باره نکرده بودم.

* بی‌گناهم. هر رایی برایم صادر شود منم مطیع آن هستم. اما تقاضا دارم رای با عدالت صادر شود. من واقعا قصد کشتن حاج آقا را نداشتم و حالا بیشتر از هرکسی داغدار کسی هستم که جای پدرم بود.


نظر شما
طراحی و تولید: "ایران سامانه"