لحظهای برای شادی در حریم بزرگ مرد شهر
ایسنا/خراسان رضوی شهر حال و هوای عید دارد. بوی عید در هوای خنک بهاری پیچیده است. عطر گلهای بهاری به مشام میرسد. در حرم ایستادهام. حرم آن قدر شلوغ است که از در ورودی جلوتر نمیشود رفت. خودم را به جمعیت میسپارم و میان مردمی که در رفت و آمدند حل میشوم.
کودکان میخندند و در فضای محدودی که دارند بازی میکنند. مردم لباسهای نو و رنگی به تن دارند. لبخندهایی که پشت ماسکها پنهان شده از دروازه چشمها بیرون زده است. به گنبد و گلدستهها نگاه میکنم. آخرین لحظههای سالم را میخواهم با دیدن برق طلایی گنبد و گلدسته شیرین کنم. تمام آدمها سعی میکنند اولین لحظات سال را با دلخوشی سپری کنند.
لحظه تحویل سال از نظر نجومی یک اتفاق ساده است، زمین پیرامون خورشید میچرخد و هنگامی که در یک نقطه میایستد، فصل تغییر میکند و سال نو میشود. اما همین اتفاق نجومی ساده سالیان دراز در جغرافیایی از جهان مبداء مهمی بوده است. روزهای سالمان را در این سرزمین با همین اتفاق سنجیدهایم. ما ایرانیان هر چیزی را با فرهنگ و دینمان پیوند دادهایم؛ به همین دلیل است که گذراندن لحظه سال تحویل حرم امام رضا(ع) برای بسیاری شیرین است.
به جمعیتی که در تکاپوی سال نو هستند نگاه میکنم. جمعیت به قدری در هم فشردهاند که احساس میکنم تمام دنیا اینجا ایستادهاند. دقایق میگذرند و تهمانده ۱۴۰۰ در ریههایمان پر و خالی میشود. به سال پیشرو فکر میکنم و اتفاقاتی که دوست دارم رخ دهد. اگر بخواهم فقط یک آرزو داشته باشم دلم میخواهد سال دیگر کرونا بین ما نباشد؛ مهمان ناخواندهای که مشخص نیست در کجا کمین کرده و قرار است چند نفر از جمع را درگیر کند.
دو سال لحظه تحویل سال دست دعا بالا بردیم و همین را خواستهایم. این سومین عیدی است که با این مهمان ناخوانده سر میکنیم. به جمعیت نگاه میکنم و دوباره در افکارم غرق میشوم. چند نفر از این آدمها در ۱۴۰۰ داغ دیدهاند؟ چند نفر خوش بودند؟ چند نفر اتفاقات مهم و سرنوشت ساز برایشان افتاده است؟ چند نفر در سال ۱۴۰۱ را میخواهند طور دیگری زندگی کنند؟ چند نفر برنامههای جدید دارند؟ چند نفر به آرزوهایشان خواهند رسید؟
به سال ۱۴۰۱ فکر میکنم و اینکه من چه چیزی برای خودم میخواهم؟ آینده همیشه گنگ است. اما در لحظههای آخر یک سال و اول سال دیگر در تقاطع دو زمان و در لحظهای که یک اتفاق نجومی ساده رخ میدهد بیشتر نگرانت میکند.
صداهای نامفهوم پیرامونم خبر از اتفاقی بزرگ میدهند. به آدمها نگاه میکنم همه دعا میکنند. نسیم خنک به صورتم میخورد و به گنبد نگاه میکنم. برقش چشمانم را میگیرد. دوست دارم این درخشش تمام ۱۴۰۱ همراهم باشد.
این ساعت و این لحظهها زیبا و مقدس است. نه به خاطر اتفاقی که در منظومه شمسی رخ میدهد و نه برای تغییر تاریخ. حتی بودن در این مکان مقدس هم قداست این لحظهها نیست. تنها اتفاقی که این لحظات را مقدس میکند این است که ما باور داریم دعایمان شنیده میشود و سعی میکنیم یک لحظه از سال را شادمان باشیم و با چشمانمان بخندیم.
یادداشت از فاطمه عاطفی، خبرنگار ایسنا