کد خبر: ۶۹۹۴۹۹
تاریخ انتشار: ۱۳:۴۸ - ۱۲ شهريور ۱۴۰۲

سرقت‌های سریالی در بهشت زهرا برای آزادی پدر شوهر

ایران: دختر جوان  بعد از ازدواج با یک سارق با همدستی خواهرشوهرهایش باند جیب‌بری تشکیل داد و  از عزاداران در بهشت زهرا سرقت می‌کرد.

چندی قبل، زن جوانی که در یک  مراسم خاکسپاری حضور پیدا کرده بود با صحنه عجیبی مواجه شد. او زنی را دید که به سمت مادر متوفی رفت که سر مزار در حال گریستن بود و به بهانه آرام کردن و تسلی دادن به  او گوشی تلفن همراهش را با مهارت ربود.

 زن جوان با دیدن این صحنه شروع به داد و فریاد کرد و بدین ترتیب زن جوان در حالی که گوشی سرقتی هنوز در دستش بود  سر بزنگاه بازداشت شد. همزمان  با دستگیری زن جوان، دو زن دیگر از میان جمعیتی که در مراسم شرکت کرده بودند بیرون آمده و متواری شدند.

با دستگیری زن جوان، تعدادی از افرادی که در مراسم شرکت کرده بودند ناگهان متوجه سرقت گوشی‌هایشان به شیوه جیب‌بری شدند. در بازرسی بدنی از زن سارق هشت گوشی تلفن همراه کشف شد.

در تحقیقات زن جوان به سرقت و جیب‌بری گوشی و کیف از افرادی که درمراسم ختم در بهشت زهرا و قبرستان‌ها شرکت می‌کردند به همراه دو خواهرشوهرش اعتراف کرد.

به دستور بازپرس شعبه دوم دادسرای ویژه سرقت، زن جوان به اداره آگاهی منتقل شد و دو همدستش نیز بازداشت شدند.

گفت و گو با سارق

سابقه داری؟

نه من در یک خانواده آبرومند به دنیا آمدم که اصلاً نمی‌دانستیم خلاف چیست.

پس چرا سارق شدی؟

چند وقت قبل در خیابان موتورسواری گوشی تلفن همراهم را سرقت کرد. شروع به داد و فریاد کردم همان موقع  پسر جوانی سوار بر موتور به سمتم آمد و ماجرا را که فهمید، به تعقیب موتور سوارسارق رفت. با شجاعت و پیگیری او گوشی تلفن همراهم در کمتر از چند دقیقه به من برگردانده شد و همین ماجرا باعث‌ دوستی و آشنایی من و شهرام شد. اومدعی بود که پدرش در خارج از کشور زندگی می‌کند وخودش هم تصمیم به رفتن دارد و زبان انگلیسی می‌خواند. می‌گفت ورزشکار و تحصیلکرده است، وقتی به من پیشنهاد ازدواج داد من که تصورمی‌کردم حرف‌های شهرام درست باشد به او علاقه‌مند شدم اما زمانی که به خواستگاری‌ام آمد خانواده‌ام با دیدن شهرام ‌‌و خواهرهایش با ازدواج‌ ما  مخالفت کردند. اما من که سن و سالی  نداشتم و شهرام را همان مرد رؤیاهایم می‌دیدم آنقدر اصرار کردم تا آنها هم راضی شدند.

چه شد که وارد سرقت شدی؟

خانواده همسرم همه مجرم بودند، خیلی زود فهمیدم پدر شوهرم خارج از کشور نیست بلکه او با شیوه تهیه ویزا و جعل مدارک برای اقامت در خارج از کشور کلاهبرداری کرده بود و بعد هم مدارک جعلی در رابطه با فوتش درست کرده بود و اعلامیه مرگش را هم پخش کرده بود تا همه فکر کنند مرده است و دست از سرش بردارند اما از شانس‌اش چند وقت بعد یکی از شاکی‌ها  او را می‌بیند و ماجرا لو می‌رود. شوهرم کیف‌قاپ و گوشی‌قاپ حرفه‌ای بود. بعد از ازدواج فهمیدم ماجرای سرقت گوشی من هم کار خودش بوده یعنی سارق همدستش بود اما وقتی مرا دیده بود دلش سوخت و گوشی را از دوستش پس گرفت و به من داد . خواهرهایش هم جیب‌بری می‌کردند، خلاصه که خلاف کردن  ارثیه خانوادگی  همسرم بود.

چرا زمانی که فهمیدی جدا نشدی؟

دلم می‌خواست اما چطور می‌توانستم جدا شوم. من با اصرار خودم و مخالفت شدید خانواده‌ام با شهرام ازدواج کرده بودم حالا با چه رویی برمی‌گشتم و به خانواده‌ام می‌گفتم شما درست گفته‌اید. رویی برای بازگشت نداشتم.

چه شد با خواهرانش همدست شدی؟

پدر شوهرم در زندان بود و وضعیت جسمی‌خوبی نداشت. به خانواده‌اش پیام داد که به هر طریق شده او را از زندان بیرون بیاورند. باید برای آزادی پدر شوهرم رد مال می‌دادیم و نیاز به پول داشتیم. خواهر شوهرهایم پیشنهاد جیب‌بری دادند و من هم به اجبار قبول کردم. خواهر شوهرهایم به من آموزش دادند. ما در بهشت زهرا یا قبرستان‌های دیگر شهر می‌چرخیدیم و با دیدن خانواده‌های ثروتمند که تازه عزیزشان را از دست داده بودند  به آنها نزدیک می‌شدیم. سرقت در آن شرایط کار سختی نبود و گاهی اوقات خواهرشوهرهایم حواس‌شان را پرت می‌کردند  و من یا خواهرشوهر دیگرم اقدام به جیب‌بری می‌کردیم.

تا کی می‌خواستی ادامه دهی؟

این اواخر واقعاً تصمیم گرفته بودم که موضوع را به پلیس گزارش دهم. عذاب وجدان یک لحظه هم رهایم  نمی‌کرد. الان هم خیلی پشیمانم آبروی خودم و خانواده‌ام را بردم.

نظر شما
طراحی و تولید: "ایران سامانه"