جامعه ایرانی نیازمند رصد دقیق تحولات اجتماعی و بینش طبقات مختلف جامعه به پویایی درونی آن است تا با شناختی هر چه عینیشده از ظرفیت نهاد علم برای حل مشکلات جامعه بهرهبرداری نمود و مانع از ازدیاد سطح چالش تا سرحد یک بحران اجتماعی شد.
به گزارش ایسنا، محمد محمودی کیا در یادداشتی نوشت: جدیدترین افکارسنجی مشترک مرکز مطالعات سیاسی آمریکایی دانشگاه هاروارد و مؤسسه هریس که در طی روزهای ۱۳ و ۱۴ دسامبر سال ۲۰۲۲ از میان جامعه آماری ۲۰۳۴ نفری، تنها یک روز پس از گزارش نیورورک تایمز در مورد انفجار بیمارستانی در غزه، با هدف سنجش نگرشهای جامعه بزرگسالان آمریکایی نسبت به این جنگ انجام پذیرفت، موجی از تحلیلها را در درون آمریکا و بیرون از آن در مجامع رسانهای و سیاسی برانگیخت چنانچه در برخی رسانههای آمریکایی همچون نیویورک پست از آن به عنوان یک «نظرسنجی تکاندهنده» یاد شد؛ هرچند این تعبیر بیشتر رویکردی ژورنالیستی داشته و دلالت بر امر جدیدالحدوثی در جامعه آمریکایی ندارد چه این که یافتههای این تحقیق را میتوان در ادامه یک روند کلی دنبال نمود که همگی به درجاتی حکایت از بروز یک شکاف نسلی عمیق میان جوانتر و سالخوردگان آمریکایی دارد. با این حال فارغ از نتایج این نظرسنجی که طی هفته گذشته از طریق رسانهها انتشار یافته و تکرار آن در این نوشتار مطلب جدیدی نخواهد بود، ضرورت تأمل و وقوف بر چند نکته را در حاشیه آن ضروری دانستم:
نخست آن که تحقیقات اجتماعی تا چه حد در جامعه آمریکایی به رسمیت شناخته شدهاند که معتبرترین مراکز علمی آن کشور همچون دانشگاه هاروارد به دنبال فهم پویاییهای جامعه از طریق انجام تحقیقات اجتماعی با کاربست روشهای پیمایشی و عینی هستند تا خطاهای تحلیل ذهنی را به حداقل برسانند و به عبارت دیگر یافتههای تحقیقات عینی را پایه تحلیلهای کیفی خود قرار دهند و نه آن که منویات و آمال خود و یا نظام سیاسیای که در آن زیست میکنند را بر شواهد مطالعات تجربی تحمیل کنند.
این نکته میتواند نشانهای از اراده نظام سیاسی و یا نظام اجتماعی آمریکایی برای بازترمیم نقاط ضعف و تهدید زا به حساب آورد؛ چه این که اساساً مؤسسه هریس از بدو تأسیس خود در سال ۱۹۶۳ به دنبال ردیابی احساسات، رفتارها و انگیزههای بزرگسالان آمریکایی بوده و از نتایج تحقیقات خود توصیههای مشورتی و سیاستگذارانهای را به نهادهای دولتی و غیردولتی ارائه میدهد؛ لذا، اصل پایش اجتماعی در آمریکا و انتشار آزادانه نتایج آن، میتواند نکته قابلتأمل دراینبین باشد تا هرآنکس که علاقهمند به فهم پویاییهای درونی جامعه آمریکایی است بدون هیچگونه محدودیتی نتایج این پیمایشها را مشاهده نماید. طبعاً این مسئله موجب شده است تا اساساً کنش سیاسی در آمریکا دائماً در ارتباط با نتایج این نظرسنجیها قرار گرفته و احزاب سیاسی مطابق با تغییراتی که در اراده اجتماعی صورت میگیرد اقدام به بازصورتبندی نظام ترجیحات سیاسی خود نمایند.
دوم؛ هر چند نسل Z و هزارهها، نظام هنجاری متفاوتی با گفتمان سیاسی حاکم دارند و بهنوعی نسلی ساختارشکن، هنجار گریز با گرایشیهایی از جریان چپ مدرن با محوریت هنجار رهاییبخشی جهانی هستند و از هرگونه ساختار سلطه و سرکوب انزجار دارند، ولی این تفاوت موجب نفی و انکار آنها نشده و در عوض، پویایی ایشان مورد رصد و کنترل نهادهای علمی قرار گرفته تا با شناختی از رهگذر منطق علمی، در مواقع ضرورت به کنترل درآیند و یا مانع از ازدیاد و ارتقای سطح کنشگری ایشان تا سرحد یک ورودی آشوبساز به نظام اجتماعی شوند. طبیعتاً شناخت منطق کنش، نظام انگیزشی و بینشی این نسل میتواند راهبردهایی برای همراهسازی و یا کنترلگری هر چه مؤثرتر بر افعال و اعمال ایشان فراهم آورد.
سوم؛ هر چند ویژگیهای نسل Z در جوامع فردگرای غربی با جوامع اجتماعگرای شرقی در برخی جوانب متفاوت است، ولی این نسل بهواسطه برخورداری از یک هویت جهانیشده از نوعی نظم هنجاری مشابه برخوردار هستند که همین عامل آنها را به نسل جهانیشده ارتقا بخشیده است. تأکید بر هویت بینابخشی یا ریزبافت موجب شده تا مهمترین کارویژه این نسل بر ساختن خرده هویتها و گذار از دوگانههای رایج همچون مسئله جنسیت باشد.
این نسل از هویتی سیال و متکثر برخوردار است که رفتار اعلانی او آشکارکننده لایههای پنهان هویتی اوست که از طریق انواع هویتهای آنلاین سعی در بازنمایی آن دارد. نسل Z و هزارهها در لایههای درونی هویتی خود به دنبال یافتن همتایانی هستند که او را در دستیافتن به مطلوبیت خویش یاری نماید و نقشی تسهیلگر برای او ایفا کند؛ این نسل خود را نیازمند رهبری در معنای مصطلح امروزین نمیداند و نگاه متفاوتی به مقوله راهبری دارد و اساساً ساختارهای سلسلهمراتبی هرمی رهبری اجتماعی را نمیپذیرد. راهبری در این نسل در معنای مشارکت و همیاری است مطابق آنچه در خلق رمانهای آنلاین، وبسایتهای مشارکتی و تعاملی همچون ویکیپدیا، نرمافزارهای منبعباز، دریبل، پینترست و... در حال وقوع است.
نسل Z بهگونهای متفاوت میاندیشد؛ بهگونهای متفاوت کنشگری دارد و نظم معنایی و هنجاری متفاوتی را دنبال میکند. این نسل حتی از نشانهها، معنا و زبان متفاوتی بهره میبرند؛ زبانی جهانیشده با المانیهایی ناشناخته برای نسلهای پیش از خود؛ المانهایی که جهانزیست مجازی شده، در خلق و بازتولید این نمادها و زبان نقشآفرینی عمدهای دارند.
این نسل جهانی میاندیشد و جهانی عمل میکند؛ هر چند در جهان واقعی عاملیتی اندکی دارند ولی آهنگ تغییرات و کنشگری آنها بسیار شگرف است و با افزایش حضور فناوری در الگوی زیست مردمان، از درجه آزادی و قدرت عمل بیشتری برخوردار خواهند شد چه این که امروزه حملات هکری و یا تهدیدات حوزه امنیت شبکه، عمدتاً از ناحیه این نسل انجام میشود.
چهارم؛ داستان نسل Z نه یک تجربه آمریکایی صرف که واقعیتی غیرقابلانکار در تمام پهنه جهان است؛ نسلی که هویت و یا حداقل نظام آگاهیهای خود را از درون شبکهها و رسانههای اجتماعی جستجو میکند و بودگی خود را از درون تعاملات جهانیشده بر میسازد؛ نسلی که محدودیتهای زمانی و مکانی سابق برای او دیگر محلی از اعراب نداشته و در جغرافیایی زمانی و مکانی دیجیتالیشده زیست میکند.
این نسل صرف آن که جهانزیست متفاوتی دارد و یا آن که به نظم هنجاری متفاوتی از نظم مستقر در جامعه وفادار است و عنصر زبان و منطق رفتاری از درونساختیافتهای دارد، نمیبایست مورد انکار واقع شود و یا به حاشیه رانده گردد؛ این نسل میتواند نسلی از فرصتها باشد؛ فرصتهایی جهانیشده که بر مدار نوعی عقلانیت اشتراکی در حال نضج است و با همیاری جهانی سعی در حل چالشها و نظام مسائل خود دارد.
مهمترین چالش این نسل همان احساس متناقضنماست که آن را در زمان اکنون تجربه میکنند؛ این وضعیت متناقضنما چیزی جز عاملیت اندک در جهانزیست واقعی نیست؛ لذا هر چه این نسل در جوامع داخلی به حاشیه رانده شوند، بیشتر هویت به حاشیهراندگی را به خود جذب میکنند و دچار نوعی هویتزدگی خواهند شد؛ هویتزدگی که نخستین پیامد آن احساس بیگانگی با جامعهای است که درون آن زیست میکند؛ لذا چندان دور از ذهن نخواهد بود این نسل بهحاشیهراندهشده، نسلی شورشی، ساختارشکن، اقتدارگریز و معترض باشد که این وضعیت نتیجه طبیعی انکار، تغافل و یا تجاهل از واقعیت وجودی آنها در هر جامعهای است.
پنجم؛ جامعه ایرانی نیز مستثنی از این قاعده کلی نیست و سطح مشاهدهپذیر از عینیتهای نظام اجتماعی نیز آن را تصدیق میکند. چنانچه در اماکن عمومی همچون پارکها، واگنهای مترو، اتوبوسهای شهری، خیابانها و معابر عمومی و... بهسادگی میتوان نسل یا گروههایی از جامعه و به طور عمده نوجوانان و جوانان را مشاهده کرد که الگوی زیست، منطق کنش، عنصر زبان و نظام هنجاری متفاوتی را بهعنوان شیوه زیست خود برگزیدهاند. نسلی که در تحولات اجتماعی سال گذشته خود را بیشازپیش نمایان ساخت و کنشگران عمده آن به شمار میآمدند. با این وصف، به نظر، جامعه ایرانی نیازمند رصد دقیق تحولات اجتماعی و بینش طبقات مختلف جامعه به پویایی درونی آن است تا با شناختی هر چه عینیشده از ظرفیت نهاد علم برای حل مشکلات جامعه بهرهبرداری نمود و مانع از ازدیاد سطح چالش تا سرحد یک بحران اجتماعی شد. طبیعتاً ارتباط مؤثر با این نسل، شناخت پویاییهای آن و بهرسمیتشناختن واقعیت وجودی آن به جای نفی و یا کماهمیت انگاشتن آن میتواند مقدمهای برای تقریب چه بیشتر این نسل به هویت تاریخی تمدنی آنها باشد. چراکه بر این باورم هر چه این خودآگاهی تمدنی در نسل جوان و نیز در تمامیت جامعه بیشتر شکل بگیرد، به همان میزان میتوان متوقع بود که جامعه در برابر تندبادهای جهان زیست مدرن در حاشیه سلامت باشد. نکته دوم نیز به ضرورت ارتقای سطح مطالعات اجتماعی در نظام سیاستگذاریهای عمومی و استفاده هر چه بیشتر از متخصصان علوم اجتماعی و علوم انسانی و نیز بسط و تقویت ابزارهای علمی مطالعه این پویاییها بازمیگردد که این مهم نیز نیازمند یک اهتمام جدی و تغییر نگرش به علوم مذکور است.