کد خبر: ۷۴۵۲۰۵
تاریخ انتشار: ۱۱:۱۴ - ۱۳ خرداد ۱۴۰۴

ترامپ پایان «قرن آمریکایی» را رقم می‌زند؟

دونالد ترامپ با تکیه بر قدرت سخت، جایگاه جهانی آمریکا را تضعیف و پایه‌های نظم بین‌المللی را متزلزل کرده است. او به جای بهره‌گیری از قدرت نرم و سرمایه فرهنگی آمریکا، با رویکردهای پوپولیستی به جنگ جهانی‌شدن و مهاجرت رفته و فرصت‌های اقتصادی را قربانی سیاست‌های کوتاه‌نگرانه کرده است. با وجود مقاومت‌ها، روند جهانی‌شدن و وابستگی متقابل همچنان شتاب می‌گیرد و آمریکا همچنان از این نظام بیشترین سود را می‌برد.

به گزارش ایسنا، فرارو در یادداشتی از رابرت کیوهن و جوزف نای، نظریه پردازان سرشناس روابط بین الملل در نشریه فارن افرز  نوشت: دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، در حالی که تلاش داشت ایالات متحده را به‌عنوان قدرت بلامنازع بر جهان تحمیل کند، همزمان فاصله خود را نیز از نظم جهانی حفظ می‌کرد. او دور دوم ریاست‌جمهوری‌اش را با نمایش قدرت سخت‌افزاری آغاز کرد: دانمارک را برای کنترل گرینلند تهدید کرد و به‌صورت تلویحی از بازپس‌گیری کانال پاناما سخن گفت.

دونالد ترامپ با تهدید به اعمال تعرفه‌های سنگین، کانادا، کلمبیا و مکزیک را در موضوعات مهاجرتی تحت فشار گذاشت. او آمریکا را از توافق اقلیمی پاریس و سازمان جهانی بهداشت خارج کرد. در ماه آوریل، با اعلام وضع تعرفه‌های گسترده بر کالاهای وارداتی، بازارهای جهانی را دچار آشوب ساخت، اما کمی بعد بیشتر این تعرفه‌های اضافی را لغو کرد؛ هرچند جنگ تجاری با چین، که اکنون به محور اصلی رقابت واشنگتن با پکن تبدیل شده، همچنان ادامه دارد.

آیا قدرت سخت ترامپ، سرمایه نرم آمریکا را می‌سوزاند؟

ترامپ با اتخاذ این رویکردها، از موضع قدرت وارد عمل می‌شود. استفاده هدفمند او از ابزار تعرفه‌ها برای تحت فشار گذاشتن شرکای تجاری آمریکا، بازتاب این باور است که ساختار فعلی وابستگی متقابل جهانی، عملاً قدرت ایالات متحده را افزایش می‌دهد. سایر کشورها وابسته به بازار مصرفی عظیم آمریکا و تضمین‌های امنیتی واشنگتن هستند؛ امتیازاتی که به دولت آمریکا امکان می‌دهد شرکای خود را وادار به همراهی کند. دیدگاه ترامپ، به‌نوعی همان استدلالی است که نزدیک به نیم قرن پیش مطرح شد: در مناسبات نابرابر، وابستگی کمتر، امتیاز بیشتری برای طرف قوی‌تر به ارمغان می‌آورد.

دونالد ترامپ با حمله به اصل وابستگی متقابل، عملاً پایه‌های قدرت آمریکا را سست می‌کند. قدرتی که از تجارت برمی‌خیزد، نوعی قدرت سخت برآمده از توانمندی‌های مادی است. اما ایالات متحده در هشت دهه گذشته سرمایه عظیمی از قدرت نرم نیز اندوخته؛ قدرتی که بر جذابیت استوار است. سیاستمدار هوشمند باید به جای برهم زدن نظم وابستگی متقابل که قدرت آمریکا را تقویت می‌کند، از آن حفاظت کند؛ هم قدرت سخت ناشی از تجارت و هم قدرت نرم مبتنی بر جذابیت. ادامه سیاست خارجی فعلی ترامپ، ایالات متحده را تضعیف خواهد کرد و به فروپاشی هرچه سریع‌تر نظمی خواهد انجامید که از پایان جنگ جهانی دوم تاکنون به سود بسیاری از کشورها و بیش از همه، به سود خود آمریکا بوده است.

ترامپ؛ تسریع‌کننده سقوط یا معمار نظم جدید جهانی؟

نظم بین‌المللی بر سه ستون استوار است: توزیع باثبات قدرت میان دولت‌ها، هنجارهایی که رفتار کشورها و دیگر بازیگران را شکل می‌دهد و مشروعیت می‌بخشد و نهادهایی که این نظم را تقویت و تحکیم می‌کنند. دولت ترامپ هر سه این پایه‌ها را دچار لرزش کرده است. جهان اکنون شاید در آستانه عصری از بی‌نظمی قرار گرفته باشد؛ دورانی که یا با تغییر مسیر در کاخ سفید یا با برآمدن نظمی تازه در واشنگتن پایان خواهد یافت. با این همه، سقوط کنونی ایالات متحده شاید تنها یک نوسان گذرا نباشد؛ بلکه لغزش به اعماق تاریکی باشد. ترامپ با اقدامات متزلزل و جهت‌گیری‌های پرآشوبش برای «توانمندتر کردن آمریکا»، این احتمال را تقویت می‌کند که دوران سلطه ایالات متحده یا همان «قرن آمریکایی» بی‌سروصدا به پایان برسد.

دولت ترامپ یک جنبه بنیادی از ماهیت قدرت را نادیده می‌گیرد. قدرت یعنی توان وادار کردن دیگران به انجام آنچه شما می‌خواهید؛ هدفی که می‌توان با اجبار، تطمیع یا ایجاد جذابیت به آن رسید. دو روش نخست، مصداق قدرت سخت‌اند و سومی، قدرت نرم. در افق کوتاه‌مدت، قدرت سخت معمولاً دست بالا را دارد؛ اما در درازمدت، این قدرت نرم است که ماندگار و تعیین‌کننده می‌شود.

دونالد ترامپ به‌وضوح بر اجبار و استفاده از قدرت سخت ایالات متحده تمرکز دارد، اما نشانه‌ای از درک اهمیت قدرت نرم در سیاست خارجی او دیده نمی‌شود. وادار ساختن متحدان دموکراتیکی مانند کانادا یا دانمارک به اطاعت، به طور مستقیم اعتماد به ائتلاف‌های آمریکا را تضعیف می‌کند. تهدید پاناما، خاطره‌های تلخ امپریالیسم را در سراسر آمریکای لاتین زنده می‌کند. کاهش نقش آژانس توسعه بین‌المللی آمریکا، سیمای خیرخواهانه این کشور را مخدوش می‌سازد و خاموش کردن صدای آمریکا، پیام‌آوری جهانی این کشور را بی‌اثر و بی‌اعتبار می‌کند.قدرت، سه بُعد دارد و ترامپ با بی‌توجهی به جذابیت و وجه نرم قدرت، یکی از مهم‌ترین منابع قدرت آمریکا را نادیده می‌گیرد؛ راهبردی که در بلندمدت محکوم به شکست است.

وقتی پوپولیسم ترامپ، سرمایه اجتماعی آمریکا را فرسوده می‌کند

بدیهی است که قدرت نرم آمریکا نیز در گذر زمان دچار فراز و نشیب شده است. در برهه‌هایی چون جنگ ویتنام یا جنگ عراق، ایالات متحده در افکار عمومی بسیاری از کشورها محبوبیت چندانی نداشت. اما قدرت نرم تنها زاییده عملکرد دولت‌ها نیست؛ ریشه در جامعه و فرهنگ یک کشور دارد. حتی در اوج جنگ ویتنام، زمانی که موج اعتراض‌ها جهان را فراگرفته بود، جمعیت‌ها سرود کمونیستی «انترناسیونال» را نمی‌خواندند، بلکه فریادشان سرود حقوق مدنی آمریکایی «ما پیروز خواهیم شد» بود. جامعه مدنی باز و پذیرای نقد و اعتراض، خود سرمایه‌ای گرانبهاست. اما همین قدرت نرمِ برآمده از فرهنگ آمریکا نیز در معرض تهدید است: اگر افراط‌های سیاستمداران طی چهار سال آینده ادامه یابد، دموکراسی آسیب ببیند و ایالات متحده در قامت یک زورگو ظاهر شود، این سرمایه فرهنگی به سرعت فرسوده خواهد شد.

آنچه بر صعود پوپولیست‌های غربی همچون ترامپ سایه افکنده، شبح جهانی‌شدن است؛ پدیده‌ای که آن‌ها می‌کوشند چهره‌ای اهریمنی از آن ترسیم کنند. در حالی که در واقع، جهانی‌شدن مفهومی است که بیشتر به افزایش وابستگی متقابل در ابعاد قاره‌ای و جهانی اشاره دارد. زمانی که ترامپ چین را به اعمال تعرفه تهدید می‌کند، در حقیقت در پی آن است که بُعد اقتصادی این وابستگی را که آن را عامل نابودی صنایع و مشاغل آمریکایی می‌داند کاهش دهد. جهانی‌شدن بی‌تردید هم پیامدهای مثبت دارد و هم منفی. اما خطای ترامپ آنجاست که به‌جای مقابله با ابعاد زیان‌بار جهانی‌شدن، دقیقاً همان بخش‌هایی را هدف گرفته که عمدتاً به سود آمریکا و جهان بوده‌اند. واقعیت این است که جهانی‌شدن در مجموع قدرت ایالات متحده را تقویت کرده و حمله ترامپ به آن، چیزی جز تضعیف موقعیت آمریکا به دنبال ندارد.

چرا ترامپ مهاجرت را دشمن شماره یک معرفی می‌کند؟

حتی اگر جهانی‌شدن اقتصادی موجب افزایش بهره‌وری در سطح جهان شود، این تحولات برای بسیاری از خانواده‌ها و افراد، همراه با ناامنی و نگرانی است. بسیاری از مردم تمایلی به ترک زادگاه خود و مهاجرت به مناطقی که فرصت‌های شغلی بیشتری دارند، نشان نمی‌دهند؛ هرچند شماری دیگر حاضرند برای دستیابی به آینده‌ای بهتر، کیلومترها آن‌سوتر کوچ کنند. دهه‌های اخیر جهانی‌شدن با موج گسترده جابه‌جایی جمعیت از مرزهای ملی همراه بوده است؛ گونه‌ای دیگر از وابستگی متقابل که نقشی کلیدی ایفا می‌کند.

مهاجرت نه‌تنها با غنی‌سازی فرهنگی به کشور مقصد سود می‌رساند، بلکه با انتقال نیروی کار ماهر به مناطقی که بیشترین بهره‌وری را خواهند داشت، منافع اقتصادی قابل توجهی به همراه دارد. کشور مبدأ هم می‌تواند از کاهش فشار جمعیتی و ورود ارز حاصل از حواله مهاجران منتفع شود. البته، این روند غالباً خودتقویت‌گر است و موج‌های جدید مهاجرت را به دنبال می‌آورد؛ مگر آنکه دولت‌ها با وضع محدودیت‌های جدی، روند را کنترل کنند. در جهان امروز، مهاجرت معمولاً به صورت فرآیندی خودپایدار و مداوم ادامه می‌یابد.

ترامپ مهاجران را مقصر اصلی این تحولات معرفی می‌کند. با اینکه برخی اشکال مهاجرت در بلندمدت آشکارا به سود اقتصاد کشور مقصد است، مخالفان به سادگی می‌توانند آثار کوتاه‌مدت آن را بزرگنمایی کنند و همین موضوع می‌تواند به مخالفت‌های سیاسی گسترده در برخی اقشار دامن بزند. افزایش ناگهانی جمعیت مهاجران معمولاً واکنش‌های تند سیاسی را به دنبال دارد و آن‌ها اغلب به‌عنوان عامل تغییرات اقتصادی و اجتماعی معرفی می‌شوند. در سال‌های اخیر، مهاجرت تقریباً به مسئله مرکزی کمپین‌های پوپولیستی در اکثر دموکراسی‌ها تبدیل شده است؛ همان‌گونه که در انتخابات ۲۰۱۶ و باز هم در ۲۰۲۴، به پیروزی دونالد ترامپ کمک کرد.

چرا هیچ کشوری نمی‌تواند قطار جهانی‌شدن را متوقف کند؟

هیچ راهی برای بازگرداندن عقربه‌های ساعت وابستگی جهانی وجود ندارد. تا زمانی که انسان‌ها حرکت می‌کنند و هر روز فناوری‌های نوین ارتباطی و حمل‌ونقل ظهور می‌یابد، این روند شتاب بیشتری خواهد گرفت. جهانی‌شدن، پدیده‌ای نوظهور نیست؛ بلکه ریشه‌هایی چند صد ساله دارد.  در قرن پانزدهم، نوآوری در کشتیرانی، عصر اکتشافات را کلید زد؛ عصری که با استعمار اروپا و شکل‌گیری مرزهای ملی امروز همراه شد. قرن نوزدهم و بیستم، با ظهور کشتی بخار و تلگراف، سرعت این تحولات را دوچندان کرد و انقلاب صنعتی، اقتصادهای کشاورزی را زیر و رو ساخت. اکنون نیز انقلاب اطلاعات، اقتصادهای خدمات‌محور را متحول کرده؛ میلیاردها نفر رایانه‌ای در جیب دارند که پنجاه سال پیش، حجم اطلاعاتش برای پر کردن یک آسمان‌خراش کافی بود.

جنگ‌های جهانی روند جهانی‌شدن اقتصادی را برای مدتی معکوس و مهاجرت را مختل کردند؛ اما در نبود جنگ‌های فراگیر و با پیشرفت بی‌وقفه فناوری، حرکت جهانی‌شدن اقتصادی نیز ادامه خواهد یافت. جهانی‌شدن زیست‌محیطی و رشد علم بین‌المللی هم به احتمال زیاد تداوم می‌یابد و هنجارها و اطلاعات همچنان از مرزها عبور می‌کنند. البته برخی جنبه‌های جهانی‌شدن آثار منفی دارند؛ تغییرات اقلیمی، نمونه بارزی از بحران‌های مرزناپذیر است. برای جهت‌دهی و اصلاح جهانی‌شدن در راستای منافع جمعی، کشورها ناگزیر به همکاری هستند؛ همکاری‌ای که مستلزم ساخت و تقویت شبکه‌های ارتباطی، هنجارها و نهادهاست؛ شبکه‌هایی که در نهایت بیشترین سود را برای گره مرکزی این نظام یعنی ایالات متحده به همراه دارد؛ کشوری که هنوز هم بزرگ‌ترین قدرت اقتصادی، نظامی، فناورانه و فرهنگی دنیاست و از این طریق قدرت نرم خود را تقویت می‌کند.

نظر شما
پربازدید ها
طراحی و تولید: "ایران سامانه"