خبرگزاری تسنیم: علیرضا عصار در گفتوگویی با ما از علاقهاش به صدای فرهاد و البته تقلید نکردنش از او میگوید و «ریا» و «دروغ» را دو معضل بزرگ اجتماعی میداند.
اکنون که شما خواندنِ این مطلب را آغاز کردهاید، ساعاتی از انتشارِ
آلبوم «جز عشق نمیخواهم» گذشته است. اثری که خوانندهاش را به کمکاری و
سکوتهای کاری میشناسند. خودش میگوید که بیست سال از آغاز فعالیت هنریش
میگذرد اما 10 سال از این مدت را به سکوت گذرانده است.
البته همان 10
سال هم برای ماندگاریش کافی است. آثاری دارد که شنیدنشان تاریخ مصرف ندارد.
حتی آثارِ مناسبتی و سفارشیاش هم ماندگار شدهاند. سال گذشته پس از چند
سال سکوت کنسرتی برگزار کرد که خیلی زود بلیتهایش تمام شد. مردم مشتاقِ
شنیدنِ صدایش بودند.
علیرضا عصار خوانندهای خاص، ساده و بیآلایش است. وقتی روی صحنه
میخواند، میشود باورش کرد. وقتی هم جلویش مینشینی و پرسشهایت را با او
در میان میگذاری، باز هم باورکردنی است. مولانا را دوست دارد و از
طرفداران «فرهاد» است. در بیشتر آثارش تِمهای اجتماعی قابل درک و دریافت
است. هر چه از مولانا خوانده تا زمزمههای مردم عادی هم رفته است. در میان
آثارش شاید حتی یک ترانهی ساده یافت نشود. شعرهای پُرمغز و اجتماعی
انتخابهای اول او هستند. به قول خودش؛ هر شعری که به درد هیچ خوانندهای
نمیخورد، برای صدا و فُرم خواندنِ عصار مناسب است.
پای صحبتهای علیرضا عصار نشستیم تا دربارهی آلبوم «جز عشق نمیخواهم»، کنسرتش و البته دیدگاههایش صحبت کنیم.
در ادامه حاصل ساعتی گفتوگو با علیرضا عصار را میخوانید:
کنسرتی در هفتههای آینده در پیش دارید و قرار است آثاری جدید را روی صحنه ببرید. دربارهی جزئیات کنسرتِ پیش رو برایمان بگویید و این که این کنسرت چه تفاوتهایی با کنسرتهای سال پیشتان دارد.
حدود 5 یا 6 قطعه از آلبوم جدیدم را در این کنسرت میخوانم. از این میان دو قطعه را در کنسرت سال گذشته هم اجرا کردهام؛ یکی «سختی بُتها» و دیگری «جنون».
در کنار این آثار، منتخبی از آثار گذشتهام را هم در این کنسرت اجرا میکنیم.
ارکستراسیون را چطور انتخاب میکنید. میان ارکستر شما و سازبندیاش، با دیگر کنسرتهای موسیقی پاپ تفاوتهایی وجود دارد. به وضوح تمایل شما به سمت موسیقی کلاسیک در ترکیب ارکسترتان دیده میشود.
بخشی از این ماجرا به سلیقه موسیقی من برمیگردد. مُدل خواندنم به گونهای است که میطلبد ارکستر بزرگتری صدایم را همراهی کند. خودم موسیقی ارکسترال را بیشتر دوست دارم. حالا ممکن است در آینده با ارکستر کوچکی هم همکاری داشته باشم، اما سعیم براین است که ارکستر را براساسی بچینم که بهترین نتیجه را بگیرم.
سرپرست ارکسترتان در کنسرت دیماه کیست؟
پویا نیکپور. سال گذشته هم ایشان بودند.
گزارش کنسرت عصار در سال 95 را اینجا بخوانید: بازگشتِ مردی که مردانه میخواند / قهرمانانِ ما پشت میزنشینانِ دزد نیستند
انتخاب نوازندگان با آقای نیکپور است یا خودتان این کار را میکنید.
پویا دوست قدیمی من است. سال گذشته همکاریمان را شروع کردیم و پیشنهاد همکاری از سمت من بود. جزئیات ارکستر را خودِ آقای نیکپور انجام میدهد. من فقط جایگاه نظارتی دارم. اگر مشکلی با بخشی داشته باشم حذفش میکنم، هر جا هم لازم باشد نظرم را میگویم. اما در کل جزئیات را آقای نیکپور پیگیری میکنند.
آخرین آلبومتان «محتسب» بود که چند سال پیش از سوی حوزه هنری منتشر شد.
بله.
بعد از این آلبوم و در این سالها اثری در بازار موسیقی نداشتهاید.
اکنون میخواهید آلبوم «جز عشق نمیخواهم»(این آلبوم امروز سهشنبه 28 آذر
1396 منتشر میشود) را منتشر کنید. این نشان میدهد وقفههای زیادی در کار
هنری شما وجود داشته است.
وقفههای بیخودی در کار من بوده است. نخستین
کاری که از من منتشر شده، نوروز 1377 بوده است و سه ماه دیگر این زمان به
20 سال میرسد. در این 20 سال حدود 10 سالش را کار نکردهام.
وقفههای بیخودی در کار من بوده است. نخستین کاری که از من منتشر شده،
نوروز 1377 بوده است و سه ماه دیگر این زمان به 20 سال میرسد. در این 20
سال حدود 10 سالش را کار نکردهام.
الان هم فکر نمیکنم هر سال آلبوم منتشر کنم. اما سعی میکنم تولیدهایم بیشتر شود. در طول سال سعی میکنم چند تکقطعه را منتشر کنم.
امروز و در موسیقی پاپ شاهدیم که آثار خوانندگان موسیقی پاپ معمولا یا یک بار مصرفاند یا این که تاریخ مصرف کوتاهی دارند و ماندگار نیستند. اما شما در کارنامهتان آثاری دارید که سالهاست در ذهن مردم مانده و همچنان هم طرفدار دارند. از دیدگاه شما علت آن تاریخ مصرفهای کوتاه و علت این ماندگاری چیست.
اثری که در حوزه موسیقی تولید میشود باید هدف و محل مصرف داشته باشد. وقتی که شما محل مصرف برای اثر قائل بشوید، براساس انتخاب این محل مصرف، کیفیت محتوایی اثر هم تغییر میکند. مثلا من میخواهم موسیقیای تولید کنم که محل مصرفش از دید من این است که شما در مهمانیها این اثر را بشنوید و با آن شادی کنید و برقصید. چنین اثری ملزومات تولیدی خودش را میطلبد و میتواند ماندگار هم نباشد و چند ماه برای مخاطب شنیدنی باشد و بعد آن را کنار بگذارد. البته در چنین کارهایی ممکن است اثر ماندگار هم پیدا شود. در عین حال ممکن است شما محل مصرفی که برای کارتان تعریف میکنید خلوت آدمها باشد. این تیپ کارها معمولا ماندگارتر هستند. در چنین حالتهایی، کسانی مانند فرهاد مهراد پدیدار میشوند که در عین ماندگاری، کمترین تعداد تولید را دارند.
فکر نکنم بیشتر از 30 اثر داشته باشد.
فرهاد قهرمان خوانندههایی است که آنها قهرمان مردم هستند. مخاطبانِ صدای فرهاد هرگز از نظر کَمی، به اندازهی مخاطبان خوانندگانِ معروفِ همدورهاش نبودند.
فرهاد مدت بسیاری ممنوعالکار بود که دلایلش از نظر من غلط بود.
وقتی هم مجوز میگیرد و میخواهد اثری منتشر کند، آلبوم «برف» را ارائه
میکند و ترجمه اشعار شکسپیر را میخواند. با این کارها به قهرمان کسانی
تبدیل میشود که خودشان مخاطبان میلیونی دارند. بسیاری از خوانندگان زمانی
که میخواهند ژستِ روشنفکری بگیرند، میگویند ما از طرفداران فرهاد هستیم.
این درست مانند اتفاقی است که برای احمد شاملو هم رخ داده است. این نوع
مقبولیت برای کسانی رخ میدهد که خط فکری درستی در حوزه کاری خودشان دارند.
وقتی اثری درست تولید شود؛ نتیجهاش میشود فرهاد مهراد.
فرهاد قهرمان خوانندههایی است که آنها قهرمان مردم هستند. مخاطبانِ
صدای فرهاد هرگز از نظر کَمی، به اندازهی مخاطبان خوانندگانِ معروفِ
همدورهاش نبودند.
همین کنسرت سال گذشته شما، قطعهای داشت که پشت پیانو نشستید و اثری را خواندید. این اثر(سختی بُتها) از نظر فُرم خواندن و چیدمان یک خواننده و یک پیانو به کارهای فرهاد خیلی نزدیک است. فرهاد هم یکی از مهمترین کنسرتهایش(کنسرت کُلن) را با همین ترکیبِ آواز و پیانو اجرا کرد.
واقعیت این است که هیچ وقت سعی نکردهام ادای فرهاد را دربیاورم. فرهاد در تمام دوران نوجوانی و جوانیام خواننده مورد علاقهام بود. هنوز هم وقتی میخواهم موزیک بشنوم فرهاد میشنوم.
در این یک مورد اگر هم سعی کنید ادایش را دربیاورید، ایرادی ندارد.
شاید به دلیل فُرم اجرا در قطعهی «سختی بُتها»؛ یک پیانو و یک خواننده و نوع خوانش شعرش تصور شده که از فرهاد تقلید میکنم. که این هم تنها در این یک قطعه بوده است. به هر حال از روز نخست تا این لحظه، فرهاد همیشه خواننده محبوب من است.
در آلبوم «جز عشق نمیخواهم»، تمام شعرها را روزبه بمانی سروده است؟
شاعران دیگری هم هستند. سه اثر از شعرهای روزبه است؛ «سختی بُتها»، «فتوای تاک چیست» و «جز عشق نمیخواهم». این سه قطعه پیشتر منتشر شدهاند. سه شعر از افشین مقدم، دو شعر از حافظ ایمانی، یک شعر از سعید امیراصلانی و یک شعر هم از مولانا در آلبوم جدیدم دارم.
استفاده از شعر بزرگان ادبیات ایرانی در موسیقی پاپ کاری است که هر خوانندهای به درستی این کار را کرد، توانست شنوندگان و طرفداران بسیاری جذب کند. مولانا و حافظ از شاعرانی هستند که آثارشان را خوانندگان پاپ خواندهاند. در این میان اشعار سعدی کمتر مورد استفاده قرار گرفته است.
که البته حیف است. در برنامهام هست که حتما بر روی آثار سعدی کار کنم.
شما برخی از اشعار مولانا را خواندهاید و هر اثری هم که از این شاعر بزرگ خواندهاید پُرمخاطب شده است. در این حالت مخاطبان عام در عین حالی که موسیقی پاپ میشنوند، با بخشهایی از ادبیات کُهنِ ایران هم آشنا میشوند. در واقع خوانندگان موسیقی پاپ وقتی به شکل درستی از ادبیات کُهن استفاده میکنند؛ زمینهی آشنایی مخاطبانِ عام را با شاعران بزرگ ایران فراهم میکنند.
از اشعار مولانا آثار زیادی را خواندهام. اصلا نخستین کاری که از من
منتشر شد با شعر مولانا بود. همیشه حضرت مولانا را دوست داشتم. بسیاری از
قطعههایی که در آلبوم اول و دومم بود را سالها پیش از خواننده شدنم ساخته
بودم. آثاری مانند «انسانم آرزوست» که سه سال قبل از خواننده شدنم آن را
ساختم و یا اثری مانند «من مست و تو دیوانه»؛ همهی این آثار با سرودههای
مولانا بود.
خوانندگانی که مخاطب دارند، خوب است که مخاطبانشان را به
سمت شنیدن آثار ادبیات کلاسیک هدایت میکنند. اشعار مولانا خواص موسیقایی
بسیاری دارد و به همین دلیل راحتتر میشود از این سرودهها در آثار موسیقی
استفاده کرد.
همیشه برای خودم سوال بوده که چرا در این میان شعر سعدی
کمتر مورد استفاده قرار گرفته است. خودم در برنامه دارم که از اشعار سعدی
بیشتر استفاده کنم.
همیشه برای خودم سوال بوده که چرا در این میان شعر
سعدی کمتر مورد استفاده قرار گرفته است. خودم در برنامه دارم که از اشعار
سعدی بیشتر استفاده کنم.
ممکن است آلبوم بعدیتان بر روی اشعار سعدی باشد.
نه به طور دقیق. چرا که برای آلبوم بعدیام ایدههای دیگری دارم.
دلیل اصلی حضور کمرنگ اشعار سعدی در موسیقی پاپ را چه میدانید.
واقعا برای این مورد دلیلی پیدا نکردم.
در موسیقی ایرانی هم همین است. بهترین فُرم ادبی برای موسیقی ایرانی و ساز و آواز، غزل است. اما در عین حال باز هم سرودههای سعدی به نسبتِ سرودههای حافظ کمتر خوانده شدهاند.
شاید بتوان این مسئله را در موسیقی پاپ اینگونه توجیح کرد که اشعار
مولانا و خیام آهنگینترند و به همین دلیل هم بیشتر مورد استفاده قرار
میگیرند و به همین دلیل اشعار سعدی مغفول مانده است. اما در موسیقی ایرانی
چرا؟ در موسیقی ایرانی که میشد به راحتی روی اشعار سعدی کار کرد.
اتفاقا
شنیدهام که استاد شجریان هم گفته بودند میخواهند بر روی اشعار سعدی
بیشتر کار کنند. امیدوارم استاد شجریان هم به زودی سلامتش را به دست
بیاورد.
الان به طور خاص دربارهی سعدی صحبت میکنم. سعدی شناخته شده و هم وزن حافظ است، اما در حوزه موسیقی روی اشعارش کمتر کار شده است.
الان به سمت استفاده از اشعار روزبه بمانی آمدهاید که شاعری معاصر است.
من و روزبه، زبان، سلایق و علایق مشترکِ زیادی داریم. هنوز کارهایی که
با روزبه انجام دادهام به اندازه کافی نیست چون به سکوت کاری من خورد. قبل
از سری آخر سکوتم، آلبوم مشترکی با روزبه داشتم که اشعارش دربارهی جنگ
بود.
این آلبوم در سال 1390 منتشر شد اما بلافاصله از بازار موسیقی جمعش
کردند. نام آلبوم «بازی عوض شده» است که الان به طور رسمی در بازار موسیقی
یافت نمیشود اما در اینترنت لینکهای دانلودش هست.
این دوستانی که دم از جنگ میزنند / از تیرهای نخورده چرا لنگ میزنند
هم سُفرههای خلوت آن روزها ببین / این روزها چه ساده به هم انگ میزنند
هر فصل از وحشت رسوا شدن هنوز / ما را به رنگ جماعتشان رنگ میزنند
یوسف به بدنامی خود اعتراف کن / کز هر طرف به پیرهنت چنگ میزنند
بازی عوض شده و همان هم قطارها / از داخل قطار به ما سنگ میزنند
این شعر یکی از قطعههای آلبوم «بازی عوض شده» بود که که خیلی هم دوستش دارم.
بین من و روزبه، زبان مشترکی هست که از خوش اقبالی من این بخش به درد دیگر همکاران روزبه نمیخورد و فقط به درد صدای من میخورد.
سختی «بُتها» و «فتوای تاک» را هم خیلی دوست دارم.
در عین حال با افشین مقدم سالهای زیادی است که دوست هستم و با او هم زبان مشترک بسیاری دارم. حافظ ایمانی را هم به تازگی شناختهام که شاعر بسیار درجه یکی است و سعید امیراصلانی که دوست قدیمی من است و در این آلبوم یک قطعه با اثری از او خواندهام که این قطعه را بسیار دوست دارم.
در همین شعرهایی که از شاعران امروزی انتخاب کردهاید، با این که زبان امروزی دارند، باز هم عمق و اندیشهای هست که مخاطب را به تفکر وآمیدارد. در این شعرها خبری از سادگی ترانههای امروزی نیست. دغدغههای اجتماعی در همین اشعاری که از شاعران امروزی انتخاب کردهاید بسیار پُررنگ است.
شعرهایی که به درد هیچ خوانندهی دیگری نمیخورد را من بر میدارم و میخوانم. دلیلش خوب یا بد بودن من نیست. این شعرها چیزهای مشترک بین من و این شاعران است که باعث میشود دور هم جمع شویم و نتیجهاش کارهایی باشد که میشنوید.
شعرهایی که به درد هیچ خوانندهی دیگری نمیخورد را من بر میدارم و
میخوانم. دلیلش خوب یا بد بودن من نیست. این شعرها چیزهای مشترک بین من و
این شاعران است که باعث میشود دور هم جمع شویم و نتیجهاش کارهایی باشد
که میشنوید.
برای آواز خواندن تمرین میکنید.
نه.
چرا؟
مدل خواندن من خیلی نیازمند تمرین نیست. تمرین بیشتر شامل حال خوانندگان
سنتی و خوانندگانی میشود که فیزیک خواندنشان در کار دخیل است. مُدل
خواندن من خیلی تمرین نمیخواهد.
سیگار کشیدن را ترک کردم. روزی سه پاکت سیگار میکشیدم. اکنون شش سال است که سیگار نمیکشم.
همین که صدا را سالم نگه دارید، نوعی تمرین برای شماست.
کاری که من کردم این بود که سیگار کشیدن را ترک کردم. روزی سه پاکت سیگار میکشیدم. اکنون شش سال است که سیگار نمیکشم.
یکباره هم ترک کردم. یک سیگار روشن کردم و تا ته کشیدم و خاموشش کردم و گفتم که این آخرین سیگارم بود.
اوضاع موسیقی مذهبی و مناسبی در ایران چندان مناسب نیست. در طول سال آثار بسیاری در این زمینهها تولید میشود و زمان مصرفشان گاهی حتی به یک روز هم نمیرسد. در این راه هزینههای بسیاری صرف میشود اما نتیجه درستی گرفته نمیشود. همین که اثری را با موضوعی خاص سفارش دهند به فلان خواننده کافی است یا باید مسائل دیگری را هم در نظر گرفت.خودِ شما آثاری با موضوعهای مذهبی دارید که سالهای بسیاری از تولیدشان میگذرد اما همچنان ماندگار هستند.
ربطی به سفارش ندارد. برخی از آثاری که من با این موضوعها خواندهام
سفارش برخی از سازمانها بودهاند. مثلا به سفارش سازمان اقامه نماز
صداوسیما قطعهای ساختم که بعدها به «عشق الهی» تبدیل شد. مسئله سفارش
دهنده نیست؛ مسئله ایدئولوژی حاکم بر اثر است.
در این حوزه آنقدر حرف
غیرواقعی زدند و آنقدر کارهایی در این زمینه شد که نباید میشد؛ تا در
نهایت به اینجا رسیدهایم. الان مردم به محض شنیدن آثار مذهبی به جای توجه
به اثر به پشت پردهها و حواشی اثر توجه میکنند.
اینها نظر شخصی من
است. پارسال هم روی صحنه حرفهایی زدم که بعدها گفتم سیاسی نیست. من شهروند
این کشورم و باید حرف بزنم و حق دارم انتقاد کنم. اگر دزدی میشود چرا من
نباید بگویم. این میکرفون چرا دست من است.
من هم پس از سالها کار به جایی رسیدهام که رسالتی برای خودم قائلم.
متاسفانه در این سالها آنقدر دروغ گفته شده و این دروغها را کسانی گفتهاند که ادای مذهبی بودن درآوردهاند.
آلبوم
«مولای عشق» را برای امام حسینعلیهسلام خواندهام و این کار را به دلایل
شخصی خودم کردم. این کار روی بسیاری از آدمهایی که به این مقوله اعتقاد
نداشتند، اثر گذاشت. الان اما نمیدانم اگر در این زمینهها کاری بکنم،
میتواند تاثیرگذار باشد یا خیر. این را دربارهی خودم میگویم و به دیگران
کاری ندارم. من در درون دیگران نیستم که ببینم با چه نیتی آثار مذهبی
میخوانند.
آلبوم «مولای عشق» را برای امام حسینعلیهسلام خواندهام و این کار
را به دلایل شخصی خودم کردم. این کار روی بسیاری از آدمهایی که به این
مقوله اعتقاد نداشتند، اثر گذاشت. الان اما نمیدانم اگر در این زمینهها
کاری بکنم، میتواند تاثیرگذار باشد یا خیر.
اگر بخواهید در روزگار امروز مهمترین معضل اجتماعی ایران را انتخاب کنید و براساس آن قطعهای بسازید؛ آن معضل چیست.
ریا و دروغ. این دو سرچشمهی تمام گرفتاریهای ایران هستند. من از نسل قبل از شما آمدهام. بسیاری از همنسلان من عاشق این مملکت و با استعداد بودند. حاضر بودند جانشان را برای این مملکت فدا کنند. باهوش بودند و شوق داشتند و دانشگاه هم رفته بودند. آنها میخواستند برای این مملکت کار کنند. اما بسیاری از آنها در گزینشهای سیستمی رد شدند و همین مسئله باعثِ تغییر مسیر زندگیشان شد. در نهایت هم مجبور به ترک ایران شدند. همان جوانان با استعداد، امروز به جای خدمت به کشور خودشان به کشور دیگری خدمت میکنند.
علت اصلی این مسئله هم «گزینش» بود. گزینشی که کار آمد نبود و نیست؛ که اگر کارآمد بود، امروز شاهد این اختلاصها نبودیم.
کسی که از سیستم گزینشی و نظارتی گذر کرده و رئیس بانک ملی شده است،
در نهایت 3 هزار میلیارد تومان از پول مملکت را میدزدد و میرود. این
نشان میدهد که سیستم گزینشی و نظارتی ناکارآمد است. سیستمی که رئیس بانک
ملی را نمیتواند کنترل کند ناکارآمد است. همین سیستمِ نظارتی و گزینشی در
عین ناکارآمدی، جامعه را به سمتِ «ریا» میبرد. ما باید این ضعفها را
بپزیریم. باید بپزیریم که در هر جایی آدمهای خوب و بد هستند.
این درست همان چیزی است که من در یکی از آثارم خواندهام:
باید پذیرفت این حقیقت را / امروز ما فرهنگمان این است
امروز اینچنین رانندگی میکنیم، با حیوانات اینگونه رفتار میکنیم، رفتارمان با طبیعت این است و ...
در نهایت بزرگترین معضل ما در این کشور دروغ و ریا است.
کسی که از سیستم گزینشی و نظارتی گذر کرده و رئیس بانک ملی شده است،
در نهایت 3 هزار میلیارد تومان از پول مملکت را میدزدد و میرود. این
نشان میدهد که سیستم گزینشی و نظارتی ناکارآمد است. سیستمی که رئیس بانک
ملی را نمیتواند کنترل کند ناکارآمد است. همین سیستمِ نظارتی و گزینشی در
عین ناکارآمدی، جامعه را به سمتِ «ریا» میبرد. ما باید این ضعفها را
بپزیریم. باید بپزیریم که در هر جایی آدمهای خوب و بد هستند.
یکی از نخستین فعالیتهای رسمی شما در عرصه هنر، حضور در سینما و اجرای موسیقی در یک فیلم بود.
«مرد عوضی» ساختهی محمدرضا هنرمند. از طریقی با آقای هنرمند آشنا شدم. ایشان دنبال یک قطعه میگشتند. به منزل ما آمد و من هم برایشان قطعهای نواختم و پس از شنیدن، گفت که همین را میخواهیم. این قطعه را با بابک امینی(نوازنده گیتار) در سکانسی از فیلم «مرد عوضی» اجرا کردیم.
این حضور در سینما در دیده شدن و مطرح شدنتان چقدر تاثیر داشت.
این فیلم پس از خواننده شدن من اکران شد و در دیده شدنم چندان تاثیر نداشت.
چندی پیش عکسی از شما در کنار مهران مدیری منتشر شد، این عکس گمانه زنی درباره حضور شما در برنامه «دورهمی» را به وجود آورد.
مهران دوست خیلی صمیمی من است. فیلمبرداری «ساعت 5 عصر» بود و من سرِ لوکیشن این فیلم رفتم.
تلویزیون نمیروید؟
خیر.
چرا؟
برخورد تلویزیون با موسیقی را نمیپسندم. پخش نکردن تصویر ساز، نوع پرداختن به موسیقی و رعایت نکردن حقوق هنرمندان از موارد آزار دهندهای است که در صداوسیما جریان دارد. اینجا بحثم مالی نیست و منظورم رابطهی صحیح یک نهاد رسمی و یک هنرمند است. حداقلش این است که اگر میخواهند اثری از من پخش کنند و رویش تصویری بگذارند، نظرم را بپرسند. من نمیتوانم به 80 میلیون ایرانی بگویم که این تصاویری که بر روی اثر من بود، با نظر من انتخاب نشده است. حالا هر تصویری باشد.
«عشق الهی» را با موضوع نماز خواندم و بدون اینکه من بدانم تصاویر
المپیک رویش گذاشتند؛ اتفاقا این تصاویر خیلی هم خوب بود و به معروفتر شدن
آن آهنگ کمک کرد. آن زمان علیرضا دبیر قهرمان المپیک شد و جایی که من
میخوانم «از خویش برستم من بر سجده نشستم من»، همان جا علیرضا روی تشک
سجده میکند. تمام این تصاویر به خوبی با موسیقی همخوان شده بود.
با این حال این ربطی به حرف من ندارد. اگر قرار است هر اتفاقی، حتی از نوع خوبش، برای اثر من بیافتد، من باید در جریان باشم.
این رابطهای شخصی نیست. این رابطهای میان یک سازمان و من است.
سیاستگذاری کلان آن سازمان به من ربطی ندارد اما وقتی به موضوع موسیقی
میرسیم به من مربوط میشود.
در طی دوران فعالیتِ هنریام همکاریهای بسیاری با تلویزیون داشتم.
چند کار اولم به سفارش واحد موسیقی صداوسیما ساخته شد. حتی میتوانم بگویم
که معروف شدنم را مدیون تلویزیون هستم.
اما در حال حاضر معتقدم که رابطه میان منِ هنرمند و سازمان صداوسیما
رابطه درستی نیست. اگر این مشکلات که به آنها اشاره کردم، حل شود من هم با
کمال میل در برنامههای تلویزیون شرکت میکنم.
الان علیرضا عصار راضی است که آثارش از تلویزیون پخش شود.
من اصلا نمیدانم که آثارم هنوز پخش میشود یا خیر.
اگر پخش شود راضی هستید.
برخی از آثارم را خودِ تلویزیون تولید کرده است و صاحب اثر خودشان هستند. من میگویم وقتی کاری را پخش میکنید و شاخه گلی را به عنوان تصویر میگذارید، کسی استنباط دیگری از اثر نمیکند؛ با این کار مشکلی ندارم. برخی از موزیسینها میگویند چرا اثر ما را پخش میکنید در حالی که حقوق مالیمان را نمیدهید.
اما من با پخش کردن اثرم در تلویزیون مشکلی ندارم. میدانم که
صداوسیما رسانه ملی است و برخی از مردم توان مالیِ خرید اثر یا رفتن به
کنسرت را ندارند و از راه تلویزیون، آثار ما را میشنوند. خیلی هم عالی
است.
اما حرفم این است که ایدئولوژی حاکم بر اثر را تغییر ندهید. گل
بگذارید و پخش کنید. ایراد ندارد. اما وقتی تصویر را بدون هماهنگی من
انتخاب میکنید، ماجرا چیز دیگری میشود.
حداقل محبتی که به ما میتوانید بکنید این است که ما را در جریان تصاویری که بر روی اثر میگذارید، قرار دهید.
دربارهی پخش نشدن ساز از تلویزیون چطور؟
این مسئله مشکل اصلی من با سازمان صدا و سیما است.