موسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران: «سنگ قبر مدیا کاشیگر را شکستند.» پیشتر هم این گزاره در تخریب سنگ قبر احمد شاملو، فریدون فروغی و محمدعلی سپانلو به کار رفته بود، بدون اینکه معلوم شود فاعل فعل «شکستند» چه کس یا کسانی هستند؟! مدیا کاشیگر، شاعر، نویسنده و مترجم هفتم مرداد 1396 درگذشت و در قطعه نامآوران بهشت زهرا به خاک سپرده شد. در مراسم تشییع و خاکسپاری آقای شاعر بسیاری از چهرههای فرهنگی و هنری، فارغ از هرگونه نگاه و منظر سیاسی و عقیدتی حضور داشتند، همچنان که مدیا کاشیگر در روزگار حیاتاش با آدمهای مختلفی معاشرت داشت و نه تنها از گفتوگو با منتقدان و مخالفاناش پرهیز نمیکرد بلکه استقبال میکرد. الآن هم اگر این خبر را میشنید، ابرو بالا میانداخت و لبخند میزد و میگفت، درست میشود. مشی و منش آن نویسنده فقید در مواجهه با تخریبها، بردباری و گفتوگو و روشنگری بود.
تخریبها از اعتبار نویسنده نمیکاهدقطعه 255 ردیف 42 قبر 17 تا همین چند روز پیش مثل باقی سنگ قبرها، سالم بود و عکس مدیا کاشیگر هم حک شده بر سنگی سفید بالای سرش بود ولی حالا آن عکس تخریب شده است. اما آیا واقعاً یک نویسنده با این کارها آسیب میبیند؟! جمال میرصادقی داستاننویس پیشکسوت از اواخر دهه پنجاه با مدیا کاشیگر آشنا بوده و تا واپسین روزهای عمر او این دوستی و آشنایی ادامه پیدا میکند. او از تخریب سنگ قبر مدیا کاشیگر عمیقاً ابراز تأسف میکند و به خبرنگار «ایران» میگوید:«با تخریب نمیتوان اعتبار و چهره نویسنده را نزد مردم مخدوش کرد. نویسنده وجدان بیدار جامعه است. مدیا کاشیگر نویسندهای خلاق و به معنای واقعی کلمه روشنفکر بود. همه تلاش او مانند بسیاری از نویسندگان پرهیز از تخریب بود و از این اتفاق متأسفم.او با ذهنیت روشن، به دنبال روشن کردن ذهن مردم بود. سزاوار نیست با نویسندهای که عمرش را بر سر افزایش آگاهی عمومی گذاشته است اینگونه رفتار شود و با تخریب سنگ قبرش هتک حرمت شود.»
شاعر تهران و قایق شکستهدوم مهر 1395 همراه جمعی از دوستداران محمدعلی سپانلو به مزار شاعر تهران رفته بودیم و در قطعه نامآوران به جستوجوی قبر آقای شاعر بودیم و نمییافتیم. سنگ قبر محمدعلی سپانلو تخریب و سیمان شده بود و به همین دلیل قبر شماره سه ردیف سی و چهار مدفن شاعر تهران معلوم نبود. یک سال از آن روز میگذرد و اینبار نسبت به مدیا کاشیگر بیحرمتی میشود. بر سنگ قبر محمدعلی سپانلو قایقی متلاطم و پلکانی به نشان قایقسواری روی آسفالت تهران حک شده بود. شبنم سپانلو در واکنش به تخریب قبر عمویاش به ایسنا گفته بود:« آقای مسجدجامعی!شما گفتید جای شاعر تهران، در تهران است، اما همین تهران حتی یک لوح نام و نشان را برای مردی به بزرگی محمدعلی سپانلو تحمل نکرد.»
با خاکسپاری محمدعلی سپانلو در امامزاده طاهر کنار احمد شاملو، هوشنگ گلشیری، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده و... به دلیل حساسیتهایی موافقت نشد و پیکر او در قطعهنام آوران بهشت زهرا تهران آرام گرفت. جایی که نظم و سازمان بهتری دارد و انتظار نظارت و مراقبت بیشتری میرود. فرزانه طاهری مترجم و همسر نویسنده فقید هوشنگ گلشیری به خبرنگار «ایران» در اینباره میگوید:«وقتی سنگ قبر هوشنگ گلشیری تخریب شد، میگفتند امامزاده طاهر مکان چندان امنی نیست و افراد ناباب در این محدوده زیاد است.» اما کمتر کسی باور کرد تخریب سنگ قبر نویسندگان آرام گرفته در امامزاده طاهر کار افراد معتاد باشد. سنگ قبر احمد شاملو و هوشنگ گلشیری در امامزاده طاهر چند بار شکسته شده و علیرغم اعتراض خانواده این دو نویسنده این بیحرمتیها پیگیری نشد.»
فرزانه طاهری با اظهار تأسف از تخریب سنگ قبر مدیا کاشیگر میگوید:«کار زشتی انجام دادهاند، من نمیدانم چه کسی و با چه انگیزهای این کار را کرده است. قطعاً کار زشتی انجام داده و نباید به کسی که از دنیا رفته است، هتک حرمت شود. این تناقض اصلاً قابل درک نیست از طرفی مدیا کاشیگر در قطعه نامآوران بهشتزهرا به خاک سپرده شده است و از سویی میبینیم اینگونه سنگ قبرش تخریب میشود. انتظار میرود مسئولان بهشت زهرا و قطعه نامآوران نظارت بیشتری داشته باشند تا شاهد این اتفاقها نباشیم.»
بگذارید شاعر بیسنگ قبر بمانداحمد شاملو شاعر و نویسنده فقید نخستین چهره ادبی بود که بارها سنگ قبر او تخریب شد و نخستینبار اوایل دهه هشتاد این اتفاق رخ داد و بعد از آن سه بار دیگر هم قبر احمد شاملو را تخریب کردند. سیاوش شاملو سال 1385 به روزنامه شرق گفته بود:« نیمه شب ۱۱ فروردین مقبره احمد شاملو شاعر ملی کشورمان را با دیلم از جا کندهاند و چند متر دورتر بردهاند و با پتک خرد کردهاند. مسئول آستان امامزاده طاهر روز بعد از این اتفاق با من تماس گرفت و ضمن عذر خواهی گفت که سنگ قابل ترمیم است و فقط دو ترک برداشته اما کسانی که همان روز سر مزار رفتند گفتند که سنگی باقی نمانده و قطعات آن در جاهای مختلف امامزاده پخش شده است. تنها امضای شاملو روی سنگ قبر گیرش آمده که آن را هم با خود به خانه برده است.» فرزندان احمد شاملو در اعتراض به این تخریبها گفته بودند، «بگذارید مردم ما شاعری داشته باشند که قبرش سنگ ندارد.»
سهراب و چینی نازک تنهاییاش که هر سال میشکند نه تنها شاعران و نویسندگان روشنفکر بلکه سهراب سپهری شاعر معاصر هم که شعرهای عمدتاً مضمون عرفانی دارد،سنگ قبرش از گزند تخریبها در امان نمانده است. مهر 1395 علیرضا مجابی از تغییر و تخریب سنگ قبر سهراب سپهری خبر داد و به ایسکا نیوز گفته بود:« سنگ قبر جدید چند روز پیش نصب شده و من با کمال تأسف دیدم که حتی عکس سهراب هم از روی این سنگ حذف شده است.»
این هنرمند نقاش میگوید:«متأسفانه وقتی هم از یکی از خدام آنجا پیگیر شدم گفت سنگهای کف امامزاده را میخواستند عوض کنند و سنگ سهراب را هم عوض کردند.» پروانه سپهری خواهر این هنرمند نقاش و شاعر به اعتماد درباره این تخریب و تغییر سنگ مزار سهراب گفته بود:«واقعا نمیدانم چرا این اتفاقات میافتد. خیلی سال پیش، برای نخستین بار بولدوزر روی سنگ سهراب رفت و آن را تخریب کرد و آقای سیدمحمد خاتمی گفتند نامه دادهایم که خیلی زود سنگ تازهای بگذارند. اما حالا هم ظاهراً مشکلاتی برای این سنگ تازه پیش آمده است. به هر حال کار هر کسی که هست، هنرمندان را دوست ندارد.»
این نخستینبار نبود سنگ قبر سهراب سپهری با تصمیم متولیان امامزاده تغییر میکرد. اولین سنگ مزار سهراب کاشی فیروزهای رنگ بود. بعدتر زندهیاد رضا مافی از پیشگامان نقاشیخط، سنگ قبری را برای مزار سهراب نوشت و آماده کرد اما بر اثر بیدقتی در ساخت و سازها، یک ماشین خاور از روی آن رد شد و سنگ شکست.
سنگ قبر نشان آدمیست از دنیا رفته برای آنها که هنوز زندهاند. اعتبار سنگها، مکانها، خانهها و خیابانها و شهرها و یک سرزمین به آدمهای هنرمند و نویسندهای است که در آن زیستهاند و نفس کشیدهاند و برای رشد آگاهی و تحقق برابری و رفع محدودیت و ظلم تلاش کردهاند. با شکستن سنگها نام حک شده بر آن بیاعتبار نمیشود. آنها که فکر بیاعتبار کردن نویسندگان و هنرمندان هستند بهتر است، طرفی دیگر ببندند و آب در هاون نکوبند.
برش
کاشیگر اهل گفتوگو بودسعید طباطبایی
نویسنده
برای مدیا کاشیگر نیز، چون هر نویسنده فرهیخته دیگری، نه عکس اهمیتی داشت و نه تصویری که از خودش به جای میگذارد. نویسنده ماترکاش آثارش است، جهانی است که درهایش را گشوده و مخاطبهایی را به تماشا دعوت کرده است. برای مدیا کاشیگر نیز همین جهانی که در آثارش میبینیم و میخوانیم مهم بود. حالا میخواهد ترجمه شعر «ابر شلوارپوش» اثر مایاکوفسکی باشد یا «سونات برفی در رمینور» منظومه سروده خودش، یا ترجمه «سیزیفوس» کامو یا مثلاً «خاطره فراموش شده از فردا». شکستن عکس نویسندهای بر مزارش، هیچ چیزی را عوض نمیکند. نه از نویسندگی آن نویسنده میکاهد و نه تأثیر قلمش را کم میکند. فقط یکبار دیگر بیخردی و تجاهل و ناآگاهی را نشان میدهد. شاید شکننده این سنگ، از مدیا چیزی نداند یا شاید هم بداند، اما چه توفیری میکند مدیا کار خودش را کرده است و در ممات نیز آثارش به حیات ادامه خواهند داد. اما کاش آن شکننده تصویر بداند که مدیا بسیار اهل تعامل و گفتوگو بود. اهل گفتوگو و سخن بود و از تحلیل و بحث و سخن نمیهراسید. مرام و گرایش فکری طرف مقابل برایش اهمیتی نداشت. تا آنجا که من دریافته بودم، برای او حقیقت پرتوی بود که در گفتوگو بر مدار فهم متقابل شکوفا میشد. مدیا برای پیشبرد اهداف انسانی و فرهنگیش به تعامل با دیگران با هر گرایشی اعتقاد داشت. از همین رو است که جمع دوستان او، حتی گاهی جمع اضداد مینمود. از سیاسی تا نویسنده، از موزیسین تا حقوقدان، از شاعر تا... و البته گرایشهای فکری مختلف... شاید زمان آن رسیده باشد که این مفهوم تعامل و مدار فهم بر مبنای گفتوگو فراگیر شود تا دیگر چنین نوع اهانتهایی را به رفتگانمان نبینیم.»