|
خبرآنلاین: بازگشایی جعبه سیاه پروژه «مشهد» و پروژه «پشیمانیم» نشان می دهد که رادیکال های هر دو جناح گرچه به ظاهر قرابتی با هم ندارند اما هدف مشترکی را برای ناامیدی جامعه از دولت دنبال می کنند.
تندروهای دو جناح اصولگرا و اصلاح طلب با هم وارد ائتلافی نامبارکی شدند. هر کدام طراحیهایی خود را در سر دارند و اهداف انتخاباتی را دنبال می کنند اما در یک مسیر با هم قدم به قدم هماهنگ جلو می روند.
سناریوی چهار لایه تندروهای اصولگرا
اصولگرایان تندرو سناریوی چهار لایه ای را در حال اجرا دارند. لایه اول پروژه «غُرغُر کردن» با هدف تکثیر روحیه نق زدن در جامعه است. لایه دوم «ازا گذاری» و انتقال این پیام به مردم که اگر نامزد اصولگرا پیروز انتخابات ریاست جمهوری ۹۶ لقب می گرفت، وضعیت دلار، سکه، خودرو و مسکن این نمی شد. لایه سوم «رساندن جامعه به مرحله قبول اشتباه در انتخاب» و لایه چهارم «پس به ما رأی دهید» است.
۳ چالش دلواپس نماها
دلواپس نماها برای پیاده سازی سناریوی خود با سه چالش بزرگ مواجهاند. نخست آنکه گرچه به ظاهر برای مشکلات معیشتی مردم جزع و فزع می کنند اما در مقابل هیچ نسخه شفابخشی را هم ارائه نمی دهند. در واقع هدف آنها صرفا تقویت آرای سلبی دولت روحانی است و برای جلب آرای ایجابی برنامه ای ندارند.
البته هرچند این مشکل مهمی است اما مشکل اصلی محسوب نمی شود. اصولگرایان تندرو در یک دهه گذشته با رفتارها و کردارهایشان تصویر «همیشه ناهی» از خود در ذهن جامعه حک کردند. آنها در مقابل هر پدیده نوظهوری در جامعه قبل از آنکه حتی ابعاد مسئله را کارشناسی کنند، ابتداً و بدون آوردن دلیل منطقی با پروپگاندا ساز مخالف کوک می کنند.
در حوزه سیاست خارجی ایران حساسیت ها تندروهای اصولگرا آنقدر زیاد است که واژه «فوبیا» بهتر می تواند توصیفی از حالات آنها در نگاه به توسعه مناسبات بین المللی ایران باشد. مثال بارز این رفتار را در زمان پذیرش و اجرای برجام مشاهده کردیم و جامعه هنوز اقدامات و مواضع آن روزهای دلواپسان را از یاد نبرده است.
با وجود آن تجربه اما اصولگرایان تندرو تغییر مشی نداده اند، اخیرا نیز موضوع عادی الحاق به FATF را چنان حاد و پیچیده کردند که گویی ترکمنچای دومی می خواهد امضا شود. آنها حتی برای ممانعت از تصویب لوایح چهارگانه مربوط به FATF در مجلس، موضع خود را موضع رهبری بیان کردند که با اقدام هوشمندانه علی لاریجانی رئیس مجلس در قرائت نامه دفتر رهبر معظم انقلاب، این طراحی نقش برآب شد. خلاصه آنکه این سلیقه سیاسی هر گونه گشایشی در سیاست خارجی را به مثابه لولوی کابوس های شب و روز خود می داند و از همه توان و ظرفیت هایش بهره می گیرد تا مانع این اتفاق شود.
محمود احمدی نژاد نیز برآمده از همین خاستگاه فکری بود و همگان جمله معروفش را به یاد دارند که گفت «آنقدر قطعنامه دهید که قطعنامه دادن تان پاره شود». هزینه تجربه زمام داری این تفکر چنان بالا بوده که هنوز جامعه نتوانسته خود را از قسط های سنگین به جا مانده از دولت های نهم و دهم رهایی بخشد.
چالش سوم دست تنگی اصولگرایان تندرو در خلق چهره است. چهره های آنها بلا استثنا کارگزاری در دولت احمدی نژاد یا پشتیبانی صریح از آن دولت را در کارنامه سیاسی خود ثبت و ضبط کردند، پس با این کارنامه سوخته محسوب می شوند. البته چهره هایی از این جمع همچون ضرغامی و جلیلی راه خود را جدا کردند تا حرکت های سیاسی شان برای جامعه مستقل جلوه کند اما همان ها امروز از دوستان خود گلایه مند هستند که چرا در رسانه ها و تریبون های اصولگرایی بایکوت می شوند.
کنار هم قرار دادن سه مشکل یادشده جریان پنهانی و تندرو اصولگرا را به این نتیجه رساند که برای کسب کرسی های پارلمان و ریاست جمهوری آینده نباید روی آرای خاکستری و غیرجناحی حساب باز کند، از طرفی پایگاه رأی سنتی این طیف فکری نیز برای پیروزی کفاف نمی دهد بنابراین اتفاق مطلوب برایش در سال ۹۸ و ۱۴۰۰ تکرار تجربه سال های ابتدایی دهه هشتاد است که مردم در کلانشهرها هنگام انتخابات نسبت به اثربخشی حضور در پای صندوق های رأی ناامید شدند و به مشارکت در انتخابات بی رغبتی نشان دادند.
از همین رو پروژه ناآرامی های دی ۹۶ به بهانه گرانی ها در مشهد طراحی و عملیاتی شد و الان نیز با شیوه های دیگر پمپاژ ناامیدی و یأس به جامعه ادامه دارد تا با پشیمانی مردم از مشارکت در نظام سیاسی، انتخابات کم رونق و نشاط برگزار شود. به باور اصولگرایان تندرو این اتفاق می تواند بعد از سال ها حاشیه نشینی، سکانداری قوای تقنینی و اجرایی را برای این جرگه فکری به ارمغان آورد.
بازی اصلاح طلبان رادیکال
اما فقط اصولگرایان تندرو نیستند که برای پشیمان کردن مردم از مشارکت سیاسی تلاش می کنند. اصلاح طلبان تندرو حتی زودتر از همتایان اصولگرای خود در این مسیر قدم گذاشتند. رادیکال های جریان اصلاحات وقتی در سهم خواهی و امتیازگیری از دولت روحانی توفیقی نیافتند، با همدستی سلبریتی ها پاییز سال ۹۶ پروژه «پشیمانیم» را به اجرا درآوردند تا مقدمه ای برای عبور از روحانی باشد.
البته این پروژه با عدم اقبال اجتماعی ناکام ماند اما رادیکال های اصلاح طلب متناسب با اقتضائات زمان بر طبل عبور از روحانی کوبیدند که جدیدترین مصداقش وقتی بود که جهانگیری برای کاهش فشار سهم خواهی تندروها اعلام کرد «حتی اختیار عوض کردن منشی خود را ندارد» اما تندروها حرف او را وارونه برای جامعه تفسیر کردند تا از آن بوی اختلاف بین روحانی و معاون اولش به مشام برسد. سپس در رسانه های خود به تشویق و ترغیب جهانگیری برای خروج از دولت پرداختند.
البته این اولین مرتبه نیست که تندروهای اصلاح طلب قصد عبور از رئیس جمهور مستقری را دارند که روزی در انتخابات حمایتش کردند. آنها در نیمه دولت دوم خاتمی نیز چنین راهی را رفتند و طعم عواقبش را نیز چشیدند که همانا گذراندن ۸ سال بدترین دوره انزوای سیاسی بود.
تجربه دوباره این استراتژی گرچه در جریان اصلاحات طرفداران زیادی ندارد اما آثار خودش را بر سبد رأی این جریان می گذارد و جامعه را در اتکا به اصلاح طلبان دچار شک و تردید و حتی بدبینی و بی اعتمادی می کند که نتیجه اش ریزش سرمایه اجتماعی و بحران کسب رأی در بزنگاه های سیاسی خواهد بود؛ چنانکه در نیمه نخست دهه هشتاد نیز همین بحران عامل عقب نشینی سنگر به سنگر نیروهای اصلاح طلب از کرسی های قدرت و در نهایت منزوی شدن آنها در عرصه سیاسی کشور شد.
عواقب هم دستی تندروهای دو جناح
بازگشایی جعبه سیاه پروژه «مشهد» و پروژه «پشیمانیم» نشان می دهد که رادیکال های هر دو جناح گرچه به ظاهر قرابتی با هم ندارند اما هدف مشترکی را برای ناامیدی جامعه از دولت دنبال می کنند. آگاهانه یا ناآگاهانه سعی و تلاش آنها برای ضربه زدن به پایگاه مردمی دولت به حدی است که سرمایه های اجتماعی نظام را دارد با چالش مواجه می کند. حال باید دید عقلای دو جریان برای برگرداندن ورق و گرفتن میدان از تندروها چه تدبیری می اندیشند؟