|
مظاهر گودرزی؛ روزنامهنگار در یادداشتی در روزنامه همدلی درباره کاندیداتوری تاجزاده، معاون وزیر دولت اصلاحات نوشت: انتخابات ریاست جمهوری خردادماه امسال برای اصلاحطلبان با دورههای گذشته بهویژه دو دوره اخیر آن تفاوت دارد. آنها تصمیم دارند در انتخابات پیشرو بدون توسل به نامزد پوششی وارد عرصه انتخابات شوند.
یعنی اگر در سالهای 92 و 96 با حمایت از حسن روحانی برنده اسمی انتخابات شدند، اما بهطور رسمی نقش چندانی در کابینه نداشتند (بهویژه 4سال دوم) اینبار قصد ندارند این تصمیم را با چهرهای مانند علی لاریجانی تکرار کنند. بنابراین با کنار رفتن ایده نامزد پوششی دنبال چهرهای از بدنه اصلاحات هستند که بتواند مطالبات جریان اصلاحطلبی را دنبال کند.
اما از آنجاییکه سبد رای این جریان بیشتر طبقه متوسط است، بهویژه همان رایهای خاکستری که هربار با کمک آنها توانستهاند رقیب سنتی اصولگرای خود را شکست دهند بهخوبی میدانند برای قانع کردن این طبقه و حضور احتمالی آنها در پای صندوقهای رای فرد مورد نظر باید در سطح و اندازه مطالبات این طبقه باشد در غیر اینصورت هیچ امیدی برای پیروزی در انتخابات ندارند.
اما اتفاقی که در فاصله چهار سال گذشته تا حالا رخ داده این است که انتظارات طبقه متوسط و آرای خاکستری بالا رفته است، یعنی آنها دیگر تنها به حل و فصل مشکلات اقتصادی، حل مناقشه فرسایشی هستهای، رفع تحریمها، گشت ارشاد و مواردی از این دست فکر نمیکنند. اگرچه همه این موارد اهمیت دارد و همچنان جزو خواستههای این طبقه است، اما آنها در چهار سال گذشته موانعی بر سر حل این مشکلات احساس کردند و تصور میکنند تا آن موانع اصلاح نشود دایره تکراری مشکلات همچنان در مدار خود میچرخد.
مطمئنا در این روزها بیشتر به واژه «ساختاری» برخوردهایم، مشکلات ساختاری، اصلاحات ساختاری، فساد ساختاری، بگیر و ببند ساختاری و مواردی از این دست، نوع مطالبات ایجاد شده در این طبقه عمیق شدن در مشکلات ساختاری است و البته ناامید شدن از حل آنها، برخی از آرای خاکستری معتقدند در تمام سالهای گذشته رئیس جمهور برآمده از صندوق رای با حمایت اصلاحات، نتوانسته است این قبیل از مشکلات ساختاری را حل کند تا بهدنبال آن سایر مشکلات هم در مسیر حل و فصل قرار بگیرند، گویی که معتقدند تنها قدرت رئیس جمهور در بستن یا باز کردن درب خانه سینما است که در دوره احمدینژاد بسته شد و در دولت روحانی باز شد، رئیس جمهور حتی توان این را ندارد که ورود زنان به ورزشگاههای فوتبال را آزاد کند، و پرسش آنها این است که چرا باید به این رئیس جمهور احتمالی رای دهند؟
از این منظر کاری که پیش روی اصلاحات قرار گرفته بسیار دشوار است. آنها باید در میان چهرههای خود جستوجوگری کنند تا بتوانند فردی را با چنین مشخصاتی پیدا کنند، یعنی کسی که بتواند بخش عمدهای از طبقه متوسط و آرای خاکستری را قانع کند که اینبار برای حل مشکلات ساختاری آمده است. انصافاً در شرایط کنونی خط کشیدن زیر یک اسم در میان چهرههای اصلاحطلب برای انجام این اقدامِ مهم سختتر از خط کشیدن روی اسامی آنها است. بنابراین اجازه دهید روی چند اسم خط بکشیم و بگوییم آنها توان انجام چنین کاری را ندارند.
کسانی مانند عارف، جهانگیری، محسنهاشمی، مسعود پزشکیان، و افرادی با این ویژگی نمیتوانند طبقه متوسط را برای این تغییرات قانع کنند. اما اینکه چرا این اسامی توان قانع کردن طبقه متوسط و آرای خاکستری را ندارند جزو پیش فرض این نوشتار در نظر بگیریم و فعلاً بحث جدیدی را باز نکنیم، در واقع آن خود موضوع یک یادداشت دیگری است و برای طولانی نشدن از آن عبور میکنیم. اما همانطور که در بالا گفته شد خط کشیدن زیر یک اسم در میان چهرههای اصلاحطلب برای انجام اصلاحات ساختاری یا حداقل پیگیری مطالبات آن کار سختی استبرای همین فقط دور چند اسم دایره میکشیم.
محمدرضا خاتمی، مصطفی معین، سیدمصطفی تاج زاده و چهرههایی با این ویژگیها شاید بتوانند در قانع کردن تنها بخشی از ساکنین طبقه وسط و آرای خاکستری موفق شوند. اما از آنجایی که در میان این اسامی سیدمصطفی تاجزاده بهطور رسمی اعلام کرده که در انتخابات ریاست جمهوری 1400 نامزد میشود، اجازه دهید از نام او بهعنوان نماینده چنین تفکری استفاده کنیم. بنابراین تاجزاده در این نوشتار یک «نامزد توافقی» است فقط برای اینکه شاهد مثال وجود داشته باشد.
مصطفی تاجزاده در بیانیه حضور و هم در گفتوشنودها در بستر فضای مجازی دست بر روی برخی مشکلات ساختاری گذاشته است، اینکه میخواهد دولت پنهان را سر جایش بنشاند، گزارههایی است که ایشان در قالب همان رفع مشکلات ساختاری مطرح کردهاند. اما حالا سخن اصلی این است که حضور چنین نامزدی بهعنوان نماینده اصلاحات در انتخابات چه سرنوشتی را میتواند برای این جریان سیاسی رقم بزند.
بنابراین باید گفت حضور تاجزاده در انتخابات سه حالت بیشتر ندارد، یا رد صلاحیت میشود، یا تایید، اما برنده انتخابات نمیشود و سوم اینکه بعد از تایید صلاحیت رئیس جمهور میشود. میخواهم از حالتی که بیشترین احتمال را با توجه به شرایط اکنون جامعه دارد شروع کنم.(ممکن است تا روز برگزاری انتخابات احتمالات جابهجا شود.) یک-رد صلاحیت: این وضعیت محتملترین حالت ممکن است.
اما نتیجه این مسئله تشدید باور طبقه متوسط و آرای خاکستری به قدرتمند بودن مشکلات ساختاری است. با وقوع این اتفاق، آرای خاکستری پی خواهند برد مسائل و مشکلاتی که مدنظر دارند از طریق صندوق رای حل نخواهد شد، چراکه نامزد مدنظرشان برای حل چنین مشکلاتی اصلاً اجازه حضور در انتخابات را ندارد.
دو-تایید صلاحیت و رئیس جمهور نشدن: این وضعیت در درجه دوم احتمال قرار دارد. در چنین حالتی مشخص میشود طبقه متوسط همچنان به این باورمندی نرسیده که مدعی حل مشکلات ساختاری بتواند از عهده چنین کاری بربیاید، چراکه اگر اطمینان جلب شده بود حتما باحضور گسترده پای صندوق رای به تاجزاده(نامزد توافقی) رای میدادند تا رئیس جمهور شود، اما احتمالاً در این وضعیت جریان اصلاحطلبی به یک اغمای طولانیتر از وضع موجود میرود، قطعاً سالها از طیف محافظهکار طعنه میخورد که با نامزد حداکثری تایید صلاحیت شده خود نتوانستید برنده انتخابات شوید. این وضعیت نشان دهنده قهر گسترده مردم با صندوق رای و ناکارآمد دانستن آن هم است، شاید از دل این اتفاق نیروی سومی در جریان سیاسی ایران متولد شود، اما اصلاحطلبان با وجود شکست هنوز امیدی برای زنده شدن خود دارند و مطمئناً به بازاندیشی خود میپردازند.
سه- تایید صلاحیت و رئیس جمهور شدن: این کمترین احتمال ممکن است. بهنظر میرسد با وقوع چنین اتفاقی جریان اصلاحات در مهمترین پیچ تاریخی خودش قرار میگیرد. اگر نامزد احتمالی(فرض کردیم تاجزاده) بتواند در مدت ریاست جمهوری خودش نشانههای قوی از موفقیت در حل مشکلات ساختاری به نمایش بگذارد، بدون تردید تولد با شکوه اصلاحات و حتی نهاد ریاست جمهوری است، یعنی ترجمان همین جمله معروف است که اگر رئیس جمهوری بخواهد میتواند کاری انجام دهد.
اما اگر در این مسیر شکست بخورد و ساختارهای موجود بر ایدههای تاجزاده(نامزد توافقی) چیره شوند، او هم تبدیل به رئیسجمهورِ توجیهگر شود(از دید آرای خاکستری و طبقه متوسط) بهنظرتان جریان اصلاحات حداقل با این چهرههای موجود به فراموشی همیشگی سپرده نمیشود؟ از اصطلاح مرگ اصلاحات استفاده نکردم چرا که سیاهی مطلق وجود ندارد.