|
خراسان: آتش تقیپور از بازیگران پیش کسوت خاطرهساز است که با آثار تاریخی مهمی مانند «سربداران»، «روزی روزگاری»، «پهلوانان نمیمیرند» و «شب دهم» در حافظه مخاطبان ماندگار شده است.
این بازیگر پیش کسوت به تازگی در سریال «خودخواسته» اثر علیرضا بذرافشان و «آهوی من مارال» ساخته مهرداد غفارزاده بازی کرده است. به بهانه حضور در این سریالها با آتش تقیپور درباره فعالیتهای جدیدش، سریالهای ماندگاری که بازی کرده و خاطرات آن دوران، گفتوگو کردهایم.
بازی در «خودخواسته» و «آهوی من مارال»
آتش تقیپور درباره نقش اش در سریال کمدی - معمایی «خودخواسته» که در مرحله ساخت است، توضیح میدهد: «نقش شخصیتی به نام «دکتر کوهنورد» را بازی میکنم که با ویلچر حرکت میکند و پاهایش مشکل دارد.» او در ادامه درباره کمدی بودن نقش خود میگوید: «کمدی به مفهوم این که آدم کاری یا حرکتی بکندیا حرفی بزند که بخنداند؛ نقش من این طور نیست، موقعیتها کمدی است.» تقیپور همچنین درباره نقش خود در سریال «آهوی من مارال» توضیح میدهد: «نقش «عمو عاشق» را بازی میکنم که نابیناست، اما با وجود این ساز میزند و نوازنده است. او پدرخوانده یکی از شخصیتهاست.»
انتقاد از دست کم گرفتن پیش کسوتان
از شرایط سخت کار در دوران شیوع کرونا و نگرانیاش در این باره و رعایت پروتکلهای بهداشتی در آثاری که بازی کرده میگوید، اما در ادامه صحبتهایش از دست کم گرفتن پیش کسوتان گلایه میکند و میگوید: «یک نفر به من زنگ زد و گفت شما رانندگی بلدی و رانندگی میکنی؟ پرسیدن این سوال مایه تاسف است! چون سنم بالاست شک میکند که آیا بلد هستم یا خیر یا اصلا پشت فرمان مینشینم؟!
در صورتی که من گواهی نامه پایه یک رانندگی دارم. منظورم این است که به بازیگران پیش کسوت و مُسن اعتماد نداریم، فکر میکنیم ممکن است نتوانند دیالوگ بگویند یا خوابشان ببرد! وقتی خواستیم در فیلم «خروج» با آقای حاتمیکیا کار کنیم اولین چیزی که به بازیگران گفتند این بود که میتوانید با تراکتور رانندگی کنید؟ گفتم تا به حال این کار را نکرده ام اما اگر پیششرط شما این است که آموزش ببینیم خوشحال میشویم.
حضور بازیگر کودک، پیرزن و پیرمرد یکی از ویژگیهای جذاب یک کار است. نه من میتوانم نقش یک جوان را بازی کنم، نه جوان میتواند به جای من بازی کند. در کار تصویر نمیتوان به زور یکی را در جلد دیگری فرو برد، مگر این که کار به دلایلی ایجاب کند. بخشی از آن بیاعتمادی به دلیل این است که همه میخواهند زود بسازند تا کار زودتر تمام شود، بعضی کارها را نمیشود با عجله انجام داد و اگر عجله کنی خراب میشود.»
سریالهایی مانند شیر بییال و دُم
تقیپور درباره وسواس و دقت تعدادی از کارگردانها و احترام قائل شدن آنان برای مخاطب حکایتی تعریف میکند و میگوید: «کارگردان خیلی مهم است، بعضی کارگردانها اصلا قبول نمیکنند که لوکیشن درست انتخاب نشود، لباس بازیگر درست نباشد و فیلم برداری کنند.
اینها جزو شخصیت و هویت کاراکتری است که در نظر گرفته است. روزی فردی میخواست روی بازوی شخصی یک شیر را خالکوبی کند، آن فرد متوجه شد درد دارد، گفت نمیشود یالش را نزنی؟ قبول کرد، خواست دمش را خالکوبی کند دوباره دید دردش میآید و زمان میبرد، گفت نمیشود دمش را هم نزنی؟ خب این دیگر میشود یک شیر بییال و دُم! در این صورت به بینندگان و مردم اهمیت داده نمیشود و سریال افتضاحی ساخته میشود.»
حضور تهیه کنندگان قَدَر در سریالهای ماندگار
سریالهای ماندگاری مانند «سربداران»، «روزی روزگاری» و «شب دهم» را یادآوری میکنم و میپرسم آیا تلویزیون به دلیل مشکلات مالی دیگر چنین سریالهایی نمیسازد؟میگوید: «نمیدانم شاید ورشکسته شده اما تلویزیون دلش نمیخواهد پول خرج کند، خب راحتتر است، پول کمتری خرج میکند و نتیجه میگیرد.
آن سریالها حاصل کار تهیهکنندگان قَدَری هستند که برای کار ارزش قائل بودند و به خوبی توانستند تلویزیون را قانع کنند که چنین آثاری بسازد. در آن کارها از طراح صحنه و لباس بگیر تا طراح گریم و همه عوامل، افراد خوبی دور هم جمع میشدند. همه عوامل دست به دست هم میدهد تا کار خوبی تولید شود.»
توجه برنامهریزان مملکت به حرف هنرمند
با اشاره به آخرین فیلم او در سینما یعنی «خروج» اثر ابراهیم حاتمیکیا، علت کمتر ساخته شدن چنین آثار اعتراضی را میپرسم که در پاسخ توضیح میدهد: «سیاستگذاری فرهنگی این طور است که انگار میخواهد بگوید همه چیز در کشور ما گل و بلبل است. این بر کار اثر میگذارد و تعدادی از کارگردانها هم سعی میکنند نشان دهند که گل و بلبل است، اما این طور نیست.
برنامهریزان مملکت نمیخواهند ببینند هنرمند در اثرش چه گفت؟ «خروج» نشان داد آب شور شده و زندگی کشاورزان به باد میرود، این قابل بررسی است. وقتی خواستند سد گتوند را بزنند، بسیاری از کارشناسان گفتند اگر این کار انجام بشود آب شور میشود و کشت، محصول نمیدهد، اما گوش نمیدهند.»
اهمیت فراوان احمدجو و حاتمیکیا به کار
از سختی همکاری با کارگردانان سختگیری مانند ابراهیم حاتمیکیا و امرا... احمدجو میپرسم. در پاسخ درباره علاقهاش به سختیهایی که در ذات کار وجود دارد توضیح میدهد: «هرکسی که بخواهد کارش خوب شود و به کارش اعتماد دارد، به نظر میآید که سختگیر است، اما این طور نیست. کار که شوخیبردار نیست. آدم میخواهد کار کند، نه این که وقت بگذراند و فقط دستمزدی بگیرد. وقتی کار درست انجام شود، مسلما سختیهایی هم دارد. مثلا به نظر میآمد آقای امرا... احمدجو فرد سختگیری است، اما به کارش اهمیت میداد.
اگر ما بازیگران، کارگردان و کارمان را دوست داریم باید سختی را هم به جان بخریم تا کار خوبی ساخته شود وگرنه این که مثلا بگویم پایم یا کمرم درد میکند، نمیتوانم کار کنم باید استراحت کنم، اصلا این چیزها را نداریم! کار سختی دارد و اگر سخت نباشد درست از آب درنمیآید.»
گریه امرا... احمدجو برای آتش تقیپور
این بازیگر پیش کسوت در ادامه صحبتهایش در وصف علاقه فراوان امرا... احمدجو به حرفه و بازیگرانش خاطره جالبی تعریف میکند: «مطمئن باشید فردی که کارش را دوست دارد، هنرپیشههایش را هم دوست دارد. میدیدم که آقای احمدجو عاشق هنرپیشههایش بود و نقش را برای بازیگری مینوشت که از قبل در ذهنش بود. مثلا قرار است بازیگرش خسرو شکیبایی باشد، پس با در نظر گرفتن خصوصیات او برایش نقش مینویسد و میبینید چه شاهکاری از آب درمیآید. در این شرایط هر دو یکدیگر را میفهمند و این درک متقابل به کارگردان و هنرپیشه اعتماد به نفس میدهد. یادم هست در «تفنگ سرپُر» صحنهای میگرفتیم که گفتم زین اسب را پشت من بگذارند و دو نفر از بچهها هم سوار شوند، گرچه سنگین میشد، زانویم به سنگریزهها برخورد میکرد و مسلما ناراحت میشدم.
یکی از دوستان همبازی ما به من گفت وقتی این کار را انجام دادی و صحنه را گرفتند، امری رفت آن طرف و گریه کرد. اصلا نیاز نیست این چیزها را به من بگویند، به عنوان بازیگر وظیفه دارم حداکثر سعی خودم را بکنم.»
صداقت خاص استاد سمندریان
او در ادامه صحبتهای خود از استاد حمید سمندریان هم یاد میکند و میگوید: «یادم هست خدابیامرز آقای سمندریان نمایش نامه «دایره گچی قفقازی» را کار میکرد، برایم تعریف کردند که پشت صحنه با او مصاحبه کردند و پرسیدند، استاد در کارگردانی کسی به شما کمک کرده؟ گفته بله تقیپور کمک کرده است.
در صورتی که من به عنوان بازیگر وقتی در صحنه بازی نداشتم، در کنار یا پشت سر استاد مینشستم و ایدههایی را که به نظرم میآمد، میگفتم. نیازی نیست این حرف گفته شود اما این نهایت صداقت آن آدم است. این خصلت را دکتر رفیعی هم داشت، مثلا من، حبیب دهقاننسب یا رضا کیانیان پیشنهاد میدادیم که فلان کار را انجام دهیم، میگفت من نمیفهمم بروید عمل کنید. میفهمید، اما میخواست در عمل ببیند. این که هنرپیشه دست پر بیاید، باعث میشود کارگردان لذت ببرد.»